از اروپا به عروپا /رستاخیز انفجاری در ینگه دنیا
به گزارش اقتصادنیوز، همزمانی بیستمین سالگرد حادثه یازدهم سپتامبر با خروج ایالات متحده از خاک افغانستان و خطر ظهور و سازماندهی مجدد گروههای تروریستی از خاک این کشور باعث شده تحلیلگران عملیات مبارزه جهانی علیه تروریسم را مورد بازبینی مجدد قرار دهند. در این میان، سینشیا میلر-ادریس با انتشار مقاله ای تحلیلی با عنوان «از یازدهم سپتامبر تا ششم ژانویه؛ چگونه جنگ علیه تروریسم منجر به ظهور راست افراطی شد؟» در مجله فارن افرز با بررسی ابعاد مختلف پروژه جنگ علیه تروریسم، برآمدن گرایش های راست افراطی در غرب را از پیامدهای آن قلمداد کرده است.
خیلی دور، خیلی نزدیک
انگاره های رادیکالی که امروزه بنیان راست گرایی تلقی می شوند – از قبیل برتری طلبی سفیدپوست ها، لیبرتاریانیسم خشونتگرای ضددولت و افراط گرایی مسیحی-از همان ابتدای کار نقش اصلی را در داستان شکل گیری آمریکا ایفا کرده اند. با این حال، در بیشتر سال های پس از جنگ جهانی، راست افراطی عمدتا به حاشیه جامعه آمریکا تنزل پیدا کرده بود.
با این حال چنین گرایشهایی هیچ گاه محو نشد، از جمله در اوایل دهه نود، در پی یک سری درگیری ها که مقامات را رویاروی شبه نظامیان ضددولت و افراط گرایان مذهبی قرار داد، انتظار رستاخیز دوباره این گرایشات وجود داشت -مرحله ای که با بمب گذاری تروریستی در ساختمان فدرال شهر اوکلاهما در سال 1995 توسط افراط گرایان هوادار برتری سفیدپوست های ضددولت که طی آن 168 نفر کشته شدند، به اوج خود رسید.
اما در آغاز هزاره جدید، و با از سر گذراندن حمله مرگبار اوکلاهما، هراس از خشونت های راستگرایانه کاهش یافت و تحقق چنین کابوسی دور از دسترس می نمود.
رستاخیز انفجاری در ینگه دنیا
اما اکنون بیش از دو دهه از آن روزها به سرعت از پیش چشم ما گذشته و چشم انداز بسیار متفاوت تری رویاروی ما قرار دارد. در سال های اخیر شاهد انفجار خشونت های راست افراطی و عادی سازی افکار رادیکال بوده ایم.
در ایالات متحده در سال 2019، 48 نفر در حملات خشونت آمیز افراط گرایان داخلی کشته شدند که 39 نفر از آن ها برتری طلبان سفیدپوست بودند؛ آماری بی سابقه از سال 1995 به این سو. در سال 2020، تعداد توطئه ها و حملات تروریستی داخلی در ایالات متحده به بالاترین سطح خود از سال 1994 رسید. دو سوم این موارد به برتری طلبان سفیدپوست و دیگر افراطیون راست افراطی نسبت داده شد. در مارس سال جاری، پلیس فدرال بیش از 2000 پرونده علنی در مورد افراط گرایی خشونت طلب داخلی انجام داد که تقریباً دو برابر تابستان 2017 است.
همچنین در سال 2020 ، مقامات در مقایسه با سال 2017 سه برابر بیشتر برتری طلب سفیدپوست در سراسر کشور دستگیر کردند. ضمن آنکه در سال گذشته، گزارش های مربوط به تبلیغات برتری طلبان سفیدپوست به اتحادیه ضد افترا-در قالب برگه ها، پوسترها، بنرها و برچسب هایی که در مکان هایی مانند پارک ها یا دانشگاه ها پخش شده بود-به بالاترین حد خود از هر زمان دیگری با بیش از 5000 مورد - تقریباً دو برابر تعداد گزارش شده در سال گذشته- رسید.
روندهای مشابه در قاره سبز
این روند منحصر به ایالات متحده نیست. گرچه جهادی ها هنوز بزرگترین تهدید تروریستی در اروپا محسوب می شوند، اما رشد خشونت های راست افراطی در آنجا هم در حال افزایش است. اخیرا نیل باسو، رئیس پلیس ضدتروریسم بریتانیا، افراط گرایی راست را «فوری ترین تهدید بریتانیا» توصیف کرده و در آلمان، جنایات خشونت آمیز با انگیزه افراط گرایی راست ده درصد از سال 2019 تا 2020 افزایش یافت.
در کنار این افزایش خشونت ها، ایده های راست افراطی در حال عادی شدن و تبدیل شدن به جریان اصلی هستند و احزاب سیاسی راست افراطی موفق به فرستادن نمایندگان خود به بیش از ده پارلمان ملی و پارلمان اروپا شده اند.
نقطه اوج داستان
در ایالات متحده، پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات هم علت و هم معلول این روند بود. کمپین انتخاباتی او در سال 2016 و دوران تصدی او در کاخ سفید غرق در لفاظی های پوپولیستی، ناسیونالیستی و محلی گرایی بود؛ گفتاری که به دیدگاه های راست افراطی مشروعیت می بخشید.
زمانی که کمپین «دزدی را بس کنید» قصد داشت نتایج قانونی انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا را (با تشویق صریح ترامپ) ملغی کند، دیدگاه های رادیکال محور سیاست آمریکا شد. افزایش خشونت های راست افراطی و عادی سازی ابن دیدگاه ها در حمله ششم ژانویه به کنگره آمریکا به اوج رسید: حمله وحشیانه ای که با ایده های راست افراطی که در بطن آن قرار داشت، تقویت شد.
تحول در سیاست آمریکایی
رشد راست افراطی تحت تاثیر عوامل متعددی - از جمله واکنشی واپسگرا به تغییرات جمعیتی و گسترش باور به نظریه های توطئه- به وقوع پیوسته است. و توسط رشد حیرت انگیز شبکه های اجتماعی مجازی تسریع یافته است.
با این حال آن چه در آمریکا به وقوع پیوست، به شکل بی رحمانه ای شکل دیگری از ظهور مجدد افراط گرایی راست است. پس از حملات یازدهم سپتامبر، خیزش خشونت طلبی های جهادی، سیاست آمریکایی را به گونه ای تغییر داد که زمینی حاصلخیز را برای افراط گرایی راست فراهم کرد. این حملات عطیه ای برتر برای بیگانه هراسی، برتری طلبی سفید و ملی گرایی مسیحی بود. تقریبا یک شبه، ایالات متحده و کشورهای اروپایی سرشار از هراسی شدند که در طول دهه ها راستگرایان در تلاش ترویج آن بودند. اما این تنها تروریست ها نبودند که افراط گرایان راست را تقویت می کردند: جنگ بین المللی علیه تروریسم به رهبری آمریکا هم -با تمرکز اطلاعات، امنیت و اجرای قوانین علیه تهدید اسلامگرایی و بی توجهی نسبت به رشد بی حد و حصر راست افراطی- به این مسئله دامن زد.
در سال های اخیر، رادیکال های راست بالقوه در ایالات متحده و اروپا به روشنی ثابت کرده اند که از اتخاذ تاکتیک های تروریستی ابایی ندارند و در عین دشمنی با جهادی ها، آینه آنها هستند. دولت های غربی در عین آن که باید به طور قاطعانه اقدام به مبارزه با این تهدید کنند، با این حال می دانند راه اندازی یک «جنگ علیه تروریسم» جدید، راه مناسبی برای انجام این کار نیست. مبارزه با خشونت جهادی به هزاران بی راهه کشیده شد و پیامدهای ناخواسته ناگواری را ایجاد کرد، از جمله ظهور راست افراطی که موطن تهدید تروریستی جدیدی شده است. در مبارزه با این تهدید جدید، سیاست گذاران باید از تکرار اشتباهاتی که منجر به عواقب خطرناک تازه ای می شوند، جلوگیری کنند.
شوالیه های اروپایی
راست افراطی جدید را طیف گسترده ای تشکیل می دهند که شامل نئونازی ها، برتری طلبان سفید، شبه نظامیان مخالف دولت های فدرال، گروههای شوونیست غربی مانند پسران مغرور، آلترناتیو راست و نظریه پردازان توطئه هستند. آنچه که این عناصر متفاوت را پیوند می دهد، جهان بینی توطئه نگر و تعهد مشترک به ایده های ضددموکراتیک و ضددولتی است و مجموعه ای از ایده ها -که دست کم در تئوری- استفاده از خشونت جمعی علیه اهداف دولت و غیرنظامی را مجاز می داند، از آن پشتیبانی می کند.
اگر چه ایده ها و نمادهای آنها الهام گرفته از کنفدراسیون (ائتلاف یازده ایالت جنوبی حامی برده داری)، کو کِلاکس کِلَن (سازمانهای همبستهای در آمریکا که حامی برتری سفیدها، یهودی ستیزی و نژادگرایی و مخالف کاتولیسیسم هستند)، نازی ها و دیگر جنبش های مرده است، اما در واقع آن ها جنبش های به روزتر و بسیار پیشرفته تری هستند.
در اوایل دهه 1980، گروه های تروریستی راست فرانسه، ایتالیا و آلمان در غالب ظهور موج نئوفاشیسم و نئونازیسم در اروپای غربی فعال بودند. این جنبش ها به دنبال تغییرات سریع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که در دهه 1990 و پس از سقوط پرده آهنین کمونیسم و احیای آلمان واحد ادامه یافت. این شکل از رادیکالیسم در غالب فرهنگ جوانان خشونت طلب و نژادپرستی که نزاع های خیابانی علیه پناهجویان و مهاجران راه می انداختند، ظهور پیدا کرد.
در اکوایران ببینید:فاصله اروپا از وضعیت نرمال اقتصادی
غلیان مبارزات علیه دولت در آمریکا
تقریباً در همان زمان، گروههای نژادپرست کله پوستی (الهام گرفته از جنبشی کارگری در بریتانیا که سرهایشان را از ته می تراشیدند) در آمریکای شمالی نیز ظهور کردند که برخی از آنها با گروههای موسیقی هم ارتباط تنگاتنگی داشتند. در ایالات متحده، یکی دیگر از ریشه های راست افراطی و ضددولتی گروهی کوچک از بازماندگان جنگ ویتنام بود که با هدف ایجاد سرزمین جدایی طلبان سفیدپوست، اردوگاه های آموزشی راه اندازی کردند تا نیروهای شبه نظامی را تعلیم دهند.
با افزایش دسترسی به سلاح های تهاجمی و تجهیزات تاکتیکی در ایالات متحده در دهه 1980 و 1990، شبه نظامیان زرادخانه های حیرت آوری ساختند و در مبارزه با مقامات جسورتر شدند. مجموعه ای از نزاع های برجسته میان گروه های رادیکال و سازمان های مجری قانون-از جمله در روبی ریج، آیداهو، در سال 1992 و در واکو ، تگزاس در سال بعد-توجهات را به تهدیدی جلب کرد که طی سال ها در حال غلیان بود. بمب گذاری در شهر اوکلاهما، راست افراطی را دست کم برای مدتی به مهمترین مسئله در سیاست ملی تبدیل کرد.
اما پس از حادثه بمبگذاری، راست افراطی بجای آن که جسورتر شود به محاق رفت. عضویت در گروههای شبه نظامی غیرقانونی کاهش یافت. رهبران شبه نظامیان از بمب گذاران، که توجه ناخواسته ای را به آن ها جلب کرده بودند، فاصله گرفتند. با کاسته شدن از تهدید، راست افراطی از آگاهی عمومی محو شد. در بحبوحه رونق اقتصادی، پیشرفت های تکنولوژیکی و صلح و رفاه نسبی در اواخر دهه 1990، تروریسم در اولویت مردم آمریکا قرار نداشت.
یازده سپتامبر؛ تغییر با صنعت اسلام هراسی
اما با یازده سپتامبر2001، همه چیز تغییر کرد. هنگامی که کشور از شوک حملات خارج شد، گروه های راست افراطی از فرصتی که پیدا کرده بودند کمال بهره را بردند و به سرعت و به آسانی دیدگاههای خود با چشم انداز جدید مطابقت دادند. صنعت اسلام هراسی با منابع خوبی آغاز به کار کرد و از انواع تاکتیک های هراس آوری برای ایجاد هیستری تهدید در حال پیش روی استفاده کرد.
در اروپا، تخیلات راست افراطی با نظریه توطئه ای که توسط نویسنده انگلیسی بت یئور در کتاب یوروبیا (یا عروپا که نوواژهای سیاسی مرکب از واژگان عرب و اروپاست و کنایه از اسلامیزه شدن و عرب شدن اروپا دارد) در سال 2005 ارائه شده بود، سیطره پیدا کرد، که استدلال می کرد تغییرات جمعیتی عمیقی که در کشورهای اروپایی اتفاق می افتد تصادفی نیست. یوروبیا ادعا می کرد مسلمانان با جایگزینی اروپاییان سفیدپوست از طریق مهاجرت و زاد و ولد بالا، درصدد احیای مجدد خلافت هستند. یوربیا هشدار می داد که اروپا در حال تغییر از تمدن مسیحی به تمدن اسلامی است و اروپاییان به زودی تحت لوای قوانین اسلامی یا شرع قرار خواهند گرفت و یا مجبور به تغییر دین و یا پذیرش نقشهای فرعی خواهند شد.
از اروپا تا عروپا (یوروبیا)
در این شرایط، احساسات ضدمهاجرت رایج تر شد. احزاب و سازمان های سیاسی راست افراطی با استفاده از استعاره ها و شمایل نگاره های جنگ های صلیبی و قتل عام های قرن پانزدهم در اروپا که مسلمانان و یهودیان را هدف قرار می داد، ایده تهدید اسلامی را با جان و دل پذیرفتند. در فرانسه، رهبر جبهه ملی جناح راست، مارین لوپن، گروهی از مسلمانان را که در پیاده روهای بیرون مساجد نماز می خواندند، با اشغالگران نازی مقایسه کرد. خیرت ویلدرز، رهبر راست افراطی هلند، گسیل پناهندگان را «تهاجم اسلامی» توصیف کرد. شاخه بریتانیایی گروه راست افراطی جنبش هویت خواهی، مبارزه با چندفرهنگی را با تلاشهای قرن پانزدهم نیروهای اروپایی برای بازپس گیری شبه جزیره ایبری از دست حاکمان مسلمان پیوند داد.
تا سال 2015، ده ها هزار نفر در شهرهای سراسر اروپا تحت پرچم گروهی به نام پگیدا (مخفف آلمانی اروپاییان میهن دوست علیه اسلامی شدن غرب) تجمعاتی که گاهی منجر به خشونت بین تظاهرکنندگان و مخالفان ضدفاشیست می شد، ترتیب دادند. در جریان انتخابات پارلمان اروپا در سال 2019، حزب راست افراطی «آلترناتیو برای آلمان» بیلبوردهایی با جزئیاتی از نقاشی ژان لئون ژروم در سال 1866 با عنوان «بازار برده ها» نصب کرد که تصویر یک زن سفیدپوست را نشان می دهد که دندان ها و دهانش توسط مردی با پوست تیره چک می شود. در این پوسترها از رای دهندگان خواسته شده درس عبرت بگیرند «تا اروپا به یوروبیا تبدیل نشود».
در دفاع از تمدن غربی
در ایالات متحده، افزایش احساسات ضد مسلمان در جلوگیری از ساخت مسجد در نزدیکی محل حملات 11 سپتامبر در شهر نیویورک و در قانون تصویب شده در دهها ایالت ایالات متحده برای خنثی سازی تلاشهایی که ساکنان را مشمول شریعت می کرد، مشهود بود. پس از انتخاب اولین رئیس جمهور سیاه پوست در تاریخ ایالات متحده ، در سال 2008 ، تعداد بی سابقه ای از گروه های نفرت پراکن متولد شدند.
گرایش های ضددولت که پس از بمبگذاری اوکلاهما به محاق رفته بودند بار دیگر سر بر آوردند و گروه های شبه نظامی مانند سوگندداران و جنبش هایی مانند سه درصد (که نامشان از این ادعای نادرست الهام گرفته شده که تنها سه درصد استعمارگران آمریکایی با موفقیت علیه انگلیس قیام کردند) فراخوان شورش و انقلاب دادند.
از سال 2014 ، آمریکای شمالی نیز شاهد حملات خشونت آمیزی بود که از ایدئولوژی برتری طلبی مردانه الهام گرفته بودند و منجر به کشته شدن ده ها زن، از جمله در تیراندازی های دسته جمعی در یک کالج و یک استودیوی یوگا و حمله به خودروهای سواری در خیابانهای تورنتو شد. در سال 2016 بود که پسران مغرور به صحنه آمدند، و درگیر نزاع های خیابانی شدند و ادعا کردند که در دفاع از تمدن غربی ایستاده اند.