ماجرای حقوق هزار دلاری بنی صدر/ او از حمله صدام به ایران خبر داشت؟
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فارس، مهرماه ۵۷، چندماه قبل از پیروزی انقلاب وقتی امام خمینی (ره) به پاریس تبعید شد، در بین استقبال کنندگان از وی، چهره ای حضور داشت که بعدها عنوان نخستین رئیس جمهور اسلامی ایران را به خود اختصاص داد. ابوالحسن بنی صدر، جوانی که در قامت یک ناسیونالیست مسلمان سال ها قبل از پیروزی انقلاب به نوشتن مقاله و سخنرانی های پرشور علیه رژیم شاهنشاهی مشغول بود، سال ۴۲ به فرانسه رفت و در زمان حضور بنیانگذار جمهوری اسلامی در فرانسه در آنجا حضور داشت. بعدها او توانست مسافر هواپیمایی شود که امام خمینی(ره) را از پاریس به تهران منتقل کرد.
بنی صدر اقتصاد خوانده، تنها چندماه پس از پیروزی انقلاب ابتدا به معاونت وزارت اقتصاد و دارایی و سپس به وزارت رسید. یک سال بعد او کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شد و عنوان نخستین رئیس جمهور اسلامی ایران را کسب کرد.
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، از نخستین آزمون های انقلاب و انقلابیون بود. امام(ره) تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب دوم نامید و بسیاری از انقلابیون به حمایت از دانشجویان تسخیرکننده سفارت پرداختند. در این میان، ابوالحسن بنی صدر به صف مخالفان تسخیر سفارت پیوست.
بنی صدر که در جمع دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی حضور می یابد، سخنانی بر زبان می راند که دانشجویان انقلابی را نسبت به او ناامید می کند. اقبال شاکری از فعالان آن روز می گوید:
«خاطرم هست که حضور او در لانه و صحبتهایی که در آنجا داشت اصلا مورد توجه بچهها قرار نگرفت و در همانجا دانشجویان فهمیدند که مسیر او با مسیر انقلاب انحراف دارد. خاطرم هست که شهید محمد منتظری در یک جلسهای که من نیز حضور داشتم راجع به بنیصدر و قطبزاده صحبت کرد و ماهیت دقیق آنان را افشا کرد».
امّا بنی صدر در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی حرکتی از خود نشان می دهد که حسین شیخ الاسلام دیپلمات فقید و از دانشجویان پیرو خط امام از آن به عنوان بزرگ ترین خیانت بنی صدر یاد می کند:
«بنیصدر در مقاطع مختلف خیانتهای زیادی به انقلاب کرد، اما به نظر من در آن مقطع، بدترین کاری که کرد این بود که به اصطلاح نمایندگان صلیب سرخ را برای بازدید از گروگانها، به ما تحمیل کرد! من کوچکترین تردیدی ندارم که این نمایندگان، جاسوس سیا بودند! ما گروگانها را به شکل پراکنده نگهداری میکردیم و عدهای را هم به شهرستانها فرستاده بودیم. با فشار بنیصدر، قرار شد همه را به سفارت بیاوریم که نمایندگان صلیب سرخ از آنها بازدید کنند. ما گروگانها را جمع کردیم و آنها آمدند و یکییکی معاینهشان کردند و فهمیدند که چه کسی در کجاست و قبل از اینکه بتوانیم دوباره آنها را پخش کنیم، درست شب بعد حادثه طبس اتفاق افتاد! ... بعد از اینکه کاملاً مشخص شد که چه کسی در کدام قسمت از سفارت نگهداری میشود، حادثه طبس اتفاق افتاد و کاملاً مشخص شد که فشار بنیصدر برای حضور مأموران صلیب سرخ، برای چه بوده است»!
شیخ الاسلام می گوید زمانی شک او به رئیس جمهور بنیصدر بیشتر شده است که به نیروی هوایی دستور می دهد هلیکوپترهای آمریکایی را که در صحرای طبس به جا مانده بودند، بمباران کنند!
جنگ تحمیلی صحنه دیگر آشکار شدن ماهیت بنی صدر بود. در شرایطی که صدام با پشتیبانی آمریکا و کشورهای غربی به شکل همه جانبه به شهرهای ایران یورش می برد، پشتیبانی از نیروهای خط مقدم نبرد با دشمن از سوی رئیس جمهور به خوبی انجام نمی شد. در آن زمان تز «زمان را بدهیم و زمین بگیریم» به بنی صدر منتسب شده بود. گویا بنی صدر معتقد بود باید اجازه نفوذ دشمن به شهرها را داد تا با آمادگی بیشتر و تجدید قوا، آنان را از کشور برانیم»!
مهدی رمضانی، عضو هیئت علمی دانشگاه افسری امام حسین(ع) به تأثیر نفاق بنی صدر در سال های ابتدایی جنگ اشاره می کند و می گوید: «تا زمانی که بنیصدر فرمانده کل قوا بود و نیروهای مسلح در اختیار او بود، هیچ عملیات موفقیتآمیز و پدافندی علیه رژیم بعث نداشتیم».
از جمله نقاط تاریک دیگر کارنامه بنی صدر در دفاع مقدس، آگاهی وی از وقوع حمله صدام و در عین حال، عدم اقدام برای جلوگیری از وقوع آن بود. بنیصدر بعدها با اعتراف به آگاهی از احتمال حملهی عراق در کتاب خود مینویسد: «نزدیک به دو ماه قبل از حمله، گزارش اداره اطلاعات ارتش، حمله را قریب الوقوع می کرد».
آیتالله خامنهای نماینده امام در شورای عالی دفاع، در نماز جمعه تهران این گونه به آماده نبودن بنی صدر برای جنگ اشاره می کند: «نزدیک به ۷ ماه قبل از جنگ، شما فرمانده کل قوا بودید، چرا نیروهای نظامی ما هنگام شروع جنگ نتوانست مقاومت کند؟ ... در این ۷ ماه شما چه کردید؟ چرا ارتش را مرمت نکردید. چرا نظامیان را آموزش ندادید. آیا اینها را چه کسی میبایست انجام میداد؟ چرا شما وقتی جنگ شروع شد و خرابی کار شما در ۷ماه گذشته آشکار شد، تقصیرها را به گردن این و آن میاندازید؟».
بنی صدر که به فکر قبضه کردن کامل قدرت بود، سران حزب جمهوری که در شورای انقلاب عضو بودند را مخالف خودکامگی خود می دانست، از این رو، دوقطبی بهشتی ـ بنی صدر کلید خورد. اوج این موضوع را می توان در ۱۴ اسفند ۵۹ دید که در حین سخنرانی بنی صدر در دانشگاه تهران، طرفداران وی شعار مرگ بر بهشتی سر دادند.
حمله طرفداران بنی صدر به مردم
بنی صدر در ادامه مسیر خود به اتحاد با منافقین دست زد و به مرور، قصد خود مبنی بر قرار گرفتن در مقابل نظام اسلامی را علنی کرد. مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین که در انتخابات ریاست جمهوری رد صلاحیت شده بود، توانست با رئیس جمهور به اشتراک نظر برسد و برای اقدامات خائنانه خود، پشتوانه ای دست و پا کند.
در کتاب روایت رهبری درباره این قسمت از کارنامه ابوالحسن بنی صدر می خوانیم:
«امام (قدّسسرّه) به بنیصدر هشدار داده بودند که از منافقین تبرّی بجوید و آنها را از خود براند، وگرنه او را به تباهی خواهند کشید؛ امّا این نصحیتها در او اثر نکرد و تصمیم گرفت به پشتوانهی نیروهای مسلّح منافقین (موسوم به میلیشیا) در مقابل نیروهای درون نظام و شخص امام(قدّسسرّه) بایستد. این روند تقابل با نظام که به شکافها و تنشهای گسترده در جامعه دامن زده بود، سرانجام منجر به بررسی طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس شورای اسلامی شد.
هنگامی که مجلس مشغول بررسی این طرح بود، منافقین رسماً حرکت مسلّحانه علیه جمهوری اسلامی را اعلام کرده و از سی خرداد ۱۳۶۰ دست به کشتار گسترده مردم و مسئولین در سراسر کشور زدند. با شروع درگیریهای مسلّحانهی داخلی، وابستگان و هواداران سازمان دُور جدید تخریب، قتل، غارت و آشوب را در تهران و بسیاری از شهرها آغاز کردند؛ بهگونهای که صدها نفر از سپاهیان، بسیجیان، روحانیون و مردم کوچه و بازار بهوسیلهی ترورهای کور و انفجار توسّط منافقین به شهادت رسیدند».
با مشخص شدن خیانت های بنی صدر، مجلس شورای اسلامی چاره ای جز رأی عدم کفایت به نخستین رئیس جمهور را نمی دید. از این رو، جلسه برای بررسی بررسی کفایت سیاسی بنی صدر برگزار شد، جلسه ای که در آن نمایندگان مجلس برای عزل بنی صدر متفق القول بودند. هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتش در این باره می نویسد: «مخالفان حرفی برای گفتن نداشتند. خودشان را هم مخالف بنیصدر قلمداد میکردند و هم مخالف عزل او».
در بین نطق های مختلفی که در موافقت با عزل بنی صدر ایراد می شود، نطق آیت الله خامنه ای به مثابه تیر خلاص، کار را تمام می کند. در روز دوم بررسی کفایت سیاسی بنی صدر، آیت الله خامنه ای در پشت تریبون می گویند:
«در این لحظات حساسی که یکی از سرنوشتسازترین صفحات تاریخ ایران رقم زده میشود، از خدا میخواهم که مرا به آنچه رضای او است هدایت کند و از طغیان زبان و دل و غلبه هوی و هوس نگه دارد و اکنون که پس از یک سکوت و بردباری طولانی و دردناک فرصت و تکلیف گفتن و افشا کردن داده است نیز مانند گذشته ما را مدد رساند و یاری کند. مخاطب این سخن شما نمایندگان مردمید و آنگاه همه ملت ایران و بالاخره تاریخ و نسلهای آینده که در کار ما به دقت و طلبکارانه نظر خواهند کرد و من با این توجه در محضر خدا و در حضور شما و همه کسانی که این سخن را خواهند شنید اعلام میکنم که اینجانب آقای بنیصدر رئیسجمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاستجمهوری نمیدانم».
آیتالله خامنهای با بیان اینکه ما از ابتدا هم آقای بنیصدر را صالح برای احراز این پست نمیدانستیم، خاطرنشان کرد: «با این وجود پس از آنکه انتخاب شد، از او دفاع کردیم. اینجانب در نمازجمعه بارها و بارها از او حمایت کردم و مردم را به حمایت از او دعوت کردم و علیرغم آن همه فشار تبلیغاتی او نسبت به جریان خط امام عکسالعمل نشان ندادم اما جان کلام اینجا است که وقتی وجود او با استفاده از انواع روشهای تخریبی برای همین جمهوری به صورت آفتی بیعلاج درمیآید و او در مقام ریاستجمهوری بزرگترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکننده آن به بلندگوی مخالفان آن میشود، آیا باز هم حمایت از او به معنای حمایت از جمهوری اسلامی است؟».
در نهایت رأیگیری درباره سرنوشت رئیسجمهور آغاز می شود و بعد از دقایقی هاشمیرفسنجانی رأی را چنین اعلام می کند: «بسماللهالرحمنالرحیم. انا فتحنالک فتحا مبینا لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر و یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما. جمع افرادی که در مجلس حاضر بودند ۱۹۰ نفر. آرایی که موافق عدم کفایت سیاسی آقای بنیصدر به صندوق ریخته شده ۱۷۷ نفر. رأی مخالف یک نفر. در این لحظه حضار شعارهایی بر علیه بنیصدر سر دادند و خواستار اعدام وی شدند. اینجا بود که هاشمی گفت: آقایان دیگر از این به بعد آقای بنیصدر بهعنوان رئیسجمهور از قاموس جمهوری اسلامی حذف شده، شعارها برگردد به طرف آمریکا. حضار شعار دادند: مرگ بر آمریکا...».
بنی صدر که 20 خرداد 1360 از فرماندهی کل قوا عزل شده بود و چند روز بعد یعنی سی ام از ریاست جمهوری عزل شده بود، اتحادش با منافقین را پررنگ تر کرد و همین باعث شد که تظاهراتی از سوی منافقین در شهرهای مختلف کشور شکل بگیرد که منجر به درگیری با مردم شد.
جنایات متحدین بنی صدر در نهایت منجر به شهادت آیت الله بهشتی و 72 نفر از یاران ایشان شد. چندی بعد، زمانی که محمدعلی رجایی با رأی مردم به ریاست جمهوری رسید، ابوالحسن بنی صدر به همراه دوستش مسعود رجوی از کشور گریخت. این فرار با یک فروند بوئینگ ۷۰۷ انجام شد که توسط سرهنگ معزی از فرودگاه مهرآباد ربوده شده بود.
بنی صدر در فرانسه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد و به همراه رجوی شورای ملی مقاومت را تشکیل داد. رابطه بنی صدر با سازمان مجاهدین بسیار نزدیک و دوستانه بود. به حدی که دخترش را به عقد مسعود رجوی درآورد. برخی نیز گفتهاند این ازدواج بدون اطلاع بنی صدر بوده و بعدا متوجه آن شده است.
اعوجاج بنی صدر، موضوعی نبود که یکباره برای انقلابیون مشخص شده باشد. حضرت امام در نامه عزل منتظری از قائم مقامی خود می نویسند: «والله قسم من به ریاست جمهوری بنی صدر رأی ندادم...».
التقاط فکری بنی صدر پیش تر در کتاب اقتصاد توحیدی وی خود را نشان داده بود. در قسمت هایی از این کتاب می خوانیم:
«امامت مازاد تولید را به صورت ابزار و اطلاعات و... چنان در جامعه توزیع میکند که استعدادهای فردی با استفاده از امکانات بیشتر در تولید با استعدادهای فراتر برابری بجویند. به بیان دیگر کار سنگین رهبری و امامت اسلامی آن است که مانع تخریب نیروهای محرکه اقتصادی گردد».
بنی صدر همچنین می نویسد: «مقتضی اصل امامت این است که همه ما باید به عنوان مسلمان نقش امام را بازی کنیم».
علاوه بر این موضوعات، اسنادی که در دیماه 58 از لانه جاسوسی کشف شد از ارتباط «ابوالحسن بنیصدر» با سازمان جاسوسی سیا پرده برداشت.
در این اسناد از بنیصدر با اسم رمزی «اس. دی. لور» نام برده شده بود و اسناد کشف شده او را بهعنوان یک منبع اطلاعاتی و تماس بالقوه معرفی کرده بودند.
طبق اسناد بهدست آمده از لانه جاسوسی، مامور سیا با نام رمزی «گای راذرفورد» و با اسم حقیقی «ورنون کاسین»، چندین بار با بنیصدر مخفیانه دیدار کرده بود. یکی از این اسناد گزارش ملاقات کاسین با بنیصدر در 29 آگوست بود که در آن ملاقات بنیصدر مخالفتهای خود با امام خمینی(ره) را به روشنی ابراز کرده بود.
دانشجویان در حال بازیابی اسناد لانه جاسوسی
یکی از مأمورین عالی رتبه سیا در تهران به اسم تامس آهرن درباره هدف نهایی سیا در رابطه با بنیصدر میگوید: «در مرحله اول [میبایست] تمامی مسائل رو نشود و صرفا در این مرحله از وی بهعنوان یک مشاور اقتصادی قابل اطمینان این کمپانیای که نسبت به مسائل اقتصادی و همچنین مسائل سیاسی مربوط به امور اقتصادی و همچنین مسائل سیاسی اظهارنظر میکند، استفاده شود.
در گام بعدی ملاقاتهای بعدی با وی در تهران یا در پاریس میتواند قدری بیشتر پیشروی کرده و نسبت به یکسری مسائل مهم سیاسی از وی سوالاتی شود. در آخرین جلسه بنیصدر موافقت کرده که بهعنوان مشاور اقتصادی قابل اطمینان این کمپانی فعالیت کند و پیشنهاد حقوق ماهیانه ۱۰۰۰ دلار را نیز پذیرفت».
روایت معصومه ابتکار از تسخیرکنندگان لانه جاسوسی درباره اسناد لانه جاسوسی نیز قابل تأمل است:
«یکی از اسناد لانه جاسوسی درباره فردی بود که سازمان سیا از او باعنوان SDLURE نام میبرد. در دیماه ۱۳۵۸، در گاوصندوق اتاق رئیس پایگاه سیا در تهران، هفت سند درباره این فرد پیدا کردیم، در یک سند شماره تلفن او و این نکته که برای اولینبار با وی در پاریس تماس گرفته شده، ذکر شده بود. با کنترل این شماره تلفن، متوجه شدیم متعلق به منزل بنیصدر است که بهزودی به ریاستجمهوری ایران برگزیده میشد».