جامعه مبتنی بر تحقیر!
وی، کاملا با این گفتهی چارلز تیلور موافق است که شناسایی تعارفی نیست که ما مدیون دیگران باشیم، بلکه جزو ضروری حیات بشری است. هونت، مبارزه را شرط لازم ایجاد روابط مبتنی بر شناسایی متقابل میداند. او این مبارزه را همان نقد نجاتبخش -نقدی که هدف آن ایجاد جامعهای است که آدمیاناش در عین خودآیینی با دیگران رابطهای بری از سلطه داشته باشند– میداند. هونت، از «اعتماد به نفس»، «احترام به نفس» و «تکریم نفس» با ما سخن میگوید، و میگوید: عشق و اعتماد در روابط کودک با والدین و اطرافیان موجب اعتماد به نفس میشود. اعتماد به نفس مهمترین خالق اعتماد است که وجود آن را جان رالز نیز، برای بقای جامعه ضروری میداند. اگر اعتماد را از جامعهای حذف کنیم، جامعه به کلبیمسلکی درخواهد غلتید که نتایج دهشتناک آن را پیتر سلاتردیک در نقد عقل کلبیمسلک برشمرده است. اعتماد به نفس، موجب میشود فرد بدون ترس از رها و طردشدن، احتیاجات، آرزوها و خواستهای خود را مطرح کند. در جامعهای که ترس آشکار و پنهان حکمفرماست، از اعتماد به نفس، و در نتیجه، از اعتماد هم خبری نیست. در این جامعه دروغ دیگر مسئلهای اخلاقی نیست، بلکه مقولهای متافیزیکی است. هونت، احترام به نفس را وجه دوم رابطه با خود و با دیگری میداند که برای تحقق نفس ضروری است. وی، احترام به نفس را از جنس مقولات کانتی میداند. احترام به نفس، بهمعنای بازشناسایی وقار عام و جهانشمول دیگران است؛ دیگرانی که بهعنوان کنشگر میتوانند بر مبنای خرد عمل کنند و بر مبنای همین خرد بهعنوان سوژه در حیطهی سیاست و اخلاقی بهطور موثر دخالت کنند. در صورت داشتن و بهرسمیتشناختن احترام به نفس، کنشگر اجتماعی به کنشگری بدل میشود که از حیث اخلاقی مسئول است و مهمتر از همه میتواند با توسل به خرد در حیطهی عمومی به بحث و استدلال بپردازد؛ چیزی که هابرماس آن را تشکیل ارادهی استدلالی نام نهاده است. در حالی که احترام به نفس باعث میشود فرد خود را همشأن دیگران بداند، تکریم نفس، ناظر به این معناست که او فردی خاص و منحصربهفرد و به قول هگل، پارتیکولار یا تکین است. آنچه فرد را از دیگری جدا میکند، باید چیزی ارزشمند باشد، اگر فرد چیزی برای عرضهکردن نداشته باشد، بهمعنای آن است که او فاقد نفس است. در این معنا، شناسایی بهمعنای آن نیست که هر کسی، کس دیگر را بستاید، بلکه بهمعنای آن است که فرد به سبب کارهای ارزشمندی که ارائه کرده است، با ملاکهایی مشخص شناسایی شود. بنیان این ملاکها همان ارزشهایی است که همبستگی (solidarity) را تشکیل میدهد. هونت، در اینجا تلاش بسیاری میکند تا جهانشمولی و عامبودگی این ارزشها را اثبات کند و به دام نسبیگرایی نیفتد. بنابراین، موضع او همان موضع هابرماس است؛ بهرسمیتشناختن تکثر در متنِ باور به ارزشهای عام. هونت، به تاثیرات فقدان مقولات سهگانه خود نیز، اشاره میکند.
منبع: مشقنو