روایتی بغضآلود از زندگی خطرناک ۵ زن افغان/ طالبان بازگشته، آن ها ترسیده اما میجنگند
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین، تحولات افغانستان با قدرت گیری گروه طالبان وضعیت آزادی های مدنی را دستخوش تغییراتی کرده و جامعه را با معضلات و چالش های مختلفی روبرو کرده است. بی شک در پرتو شکل گیری نظم جدید سیاسی و اجتماعی در افغانستان بیشترین آسیب و گزند می تواند متوجه زنان شود. زنانی که به امید روزهای درخشان تر در مسیری پرخطر پاگذاشته بودند حالا زحمات خود را بر باد رفته و خود را در نقطه صفری می بینند که سد بزرگی به نام طالبان در برابر آنها قرار گرفته و تحقق دموکراسی و رسیدن به برابری را برای آنان بیش از پیش دشوارتر می سازد. در گیر و دار تحولات افغانستان هنوز هستند زنانی که با ایستادگی خود هنوز چشم امیدی به آینده دارند و برای احقاق حقوق خود از هیچ کوششی دریغ نمی کنند. فراز و نشیب ها و تجربیات تلخ این زنان موضوع مقاله روزنامه آمریکایی لس آنجلس تایمز بود که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
گاهی کلماتشان همچون بال زدن های برآشفته فرو می ریزد. اشکها اغلب سرازیر میشوند، اما گاه و بیگاه، برق چشمانش با تلالویی از عزم راسخ می درخشد.
دو ماه پس از تسخیر افغانستان توسط گروه طالبان، زنان و دختران افغان در جهانی دگرگون شده زندگی می کنند. آزادیها و انتظاراتی که بسیاری به آنها دست یافتهاند در حال از بین رفتن هستند، زیرا بازگشت این گروه شبه نظامی به قدرت پس از دو دهه، اندوه عمیقی را سبب شده که ممکن است جبرانناپذیر باشد.
ناهید صمدی بهرام، مدیر یک گروه مدافع حقوق زنان افغانستان گفت: "ما به همان جایی که شروع کردیم برگشتیم. این بسیار دلخراش و بسیار سخت است."
نسلی از دختران افغانی در حالی رشد کردند که هیچ گاه تازیانه حکومت طالبان را نشناختند. جنبش بنیادگرا در تهاجم به رهبری ایالات متحده که در پاسخ به حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز شد، سرنگون شد و به سلطنت پنج ساله این گروه پایان داد. اما پرچم های سیاه و سفید آنها دوباره بر فراز پایتخت به اهتزاز درمی آید. نیروهای آنها با خودرو در بازارها گشت زنی می کنند و صدای بلند اذان آنها از مساجد پخش می شود.
زنان جوانی که عمدتاً از مدرسه یا شغل محروم هستند، حس کابوسآمیز روایت های مادرانشان را توصیف میکنند که ناگهان در زندگی واقعی نمود پیدا می کند. آنچه زمانی با صدای بلند گفته می شد، اکنون زمزمه می شود یا اصلا گفته نمی شود. برای کسانی که در سنی هستند که به طور مستقیم از ظلم طالبان یاد می کنند، هر لحظه از هر روز می تواند مانند یک زخم کهنه احساس شود که از نو باز شده است.
عصر جدید طالبان در بخشهای مختلف این کشور به شیوههای متفاوتی در حال ظهور است. به ویژه در روستاها، عناصر تفسیر خشن طالبان از اسلام هرگز عقب نشینی نکرده اند و زمینه مناسبی برای احیای مجدد پیدا کرده اند.
رهبران طالبان در کابل و دیگر شهرها به دنبال تضعیف وجهه خود - که قبلاً با سنگسار، قطع عضو و اعدام در ملاء عام همراه بود - نشان میدهند که اقدامات محدودکننده جدید آنها موقتی است. آنها پارامترهای مبهمی را پیرامون برخی رفتارها قرار می دهند و می گویند زنان می توانند به طور کامل در جامعه مشارکت کنند، اما در چارچوب شریعت اسلامی.
در نمادی آشکار از نظم جدید، وزارت امور زنان افغانستان منسوخ شد و به جای آن وزارتی که وظیفه اشاعه فضیلت و جلوگیری از منکر بود- در اصل، پلیس مذهبی سابق- جایگزین شد. حدود ۱۲۴۰۰۰ افغان، از جمله ده ها هزار زن و دختر، با حمل و نقل هوایی عظیمی که در روزهای پایانی قدرت آمریکا انجام شد، از کشور گریختند. اما میلیون ها نفر عقب مانده اند و سرپیچی هزینه دارد.
زنان دیگری بوده اند که از تجربیات تلخ خود در دوران قدرت گیری طالبان می گویند.
فعالان حقوق زنان
وقتی محبوبه سراج از ترسهایش صحبت میکند، یک اتفاق غیرعادی رخ میدهد: او تسلیم نشدنی و راسخ تر از همیشه به نظر میرسد.
سراج در سن ۷۳ سالگی رهبر فعالان حقوق زنان افغان است - جایگاه و جایگاهی که او را در تیررس حاکمان طالبان قرار داده است.
او می گوید: البته که می ترسم، هر کسی جای من باشد هراس دارد.
اما سراج که بیش از ربع قرن را در تبعید در ایالات متحده گذراند و در سال ۲۰۰۳ بازگشت تا به ایجاد جنبش زنان و نهادهای زنان کمک کند، در امتناع خود از ترک، و یافتن راه هایی برای ادامه کارش ایستاده است.
او که هفتهها پس از به قدرت رسیدن طالبان در خانهاش در کابل مصاحبه می کرد؛ گفت: من میمانم.
سراج گفت که معتقد است - یا حداقل امیدوار است - که گروه طالبان به این سطح از آگاهی و درک برسد که افغانستان امروز همان کشور ۲۰ سال گذشته نیست. ما ۱۸ میلیون زن هستیم. ما نزدیک به ۶ میلیون تحصیلکرده داریم. او همچنین به نقش زنان در تجارت، آموزش، پزشکی، رسانه و دولت اشاره کرد.
یکی از خواهرزاده های امانالله خان، پادشاه افغان که این کشور را به استقلال از بریتانیا در سال ۱۹۱۹ هدایت کرد سراج را نسبت به بسیاری از تغییرات تاریخ و احساس نزدیکی به آن دوره خوش بین کرده است.
او که در سال ۲۰۲۱ به عنوان یکی از ۱۰۰ فرد تأثیرگذار مجله تایم معرفی شد، معتقد است از حضور دو دهه ای ایالات متحده در افغانستان چیزهای زیادی می توان آموخت. او گفت که نقش زنان افغان بسیار بالا رفته بود ـ اما در تخصیص کمک ها و مشاغل، بیگانگان نیز گاهی حساسیت زنانی را که تمایلی به پذیرش برخی از آداب و رسوم غربی نداشتند، زیر پا گذاشتند.
اما او در حال حاضر معتقد است که زنان کشور باید در جستجوی مسیری تازه باشند.
سراج می گوید: "اگر می توانید، ما را در افکار و خاطرات خود زنده نگه دارید - درباره ما بخوانید، درباره ما بپرسید... این کمک بزرگی خواهد بود. ما واقعاً باید قوی باشیم."
زن پلیس
تا زمانی که طالبان قدرت را به دست گرفتند، پلیس زن جوان افغان فکر می کرد که ممکن است وحشتناک ترین لحظات زندگی او پشت سر او قرار گرفته باشد.
یک روز در ماه جولای سال ۲۰۱۹، هنگامی که او سوار بر یک کاروان پلیس در جنوب کابل بود، و به تفنگ ام ۱۶ خود چسبیده بود، خودروی جلویی او با یک بمب کنار جاده ای برخورد کرد و راننده پیکاپ فورد رنجر در این انفجار کشته شد و این زن به شدت دچار سوختگی شد.
این دختر ۲۷ ساله که اکنون به طرز خطرناکی قابل شناسایی است، با زخم های قابل مشاهده ای که روی دستش و گردنش وجود دارد که تا خط فک بالا می رود، در حال فرار است و برای خود و خانواده اش ترسیده است - از جمله پدری که قاطعانه با پیوستن او به نیروی پلیس مخالفت کرده بود.
زمانی که طالبان به قدرت رسیدند و آمریکاییهایی که نیروهای امنیتی افغانستان را آموزش داده بودند، رفتند، پلیس زن - که برای امنیتش خواست نامش را لیدا بگذارند - لباس خدمتی را که زمانی پوشیده بود، با غرور سوزاند و خانواده اش اسناد او را از بین بردند.
با این حال، طالبان به دنبال آن آمدند. پدرش را از آرایشگاه ربودند و یک روز او را بازداشت کردند.
لیدا و شوهر داروسازش با تغییر مکان هفتگی، از بین بردن سیم کارتها پس از چند تماس، از خود میپرسند که آیا میتوانند از کشور خارج شوند. آنها سعی کردند قبل از خروج ایالات متحده در ۳۱ اوت به فرودگاه کابل برسند. آنها تقریباً در یک انفجار انتحاری در خارج از دروازه ها گرفتار شدند که بیش از ۱۸۰ نفر را کشت.
خانواده او که از قطع حقوق دولتی رنج می برند، از شغل پلیسی دخترشان به خاطر تنبیه طالبان هراس دارند. از دست دادن وسیله امرار معاش که انگیزه دهنده لیدا بوده برایش دشوار است.
او در حالی که از غلبه بر مقاومت بستگانش و جامعه ای سنت گرا برای پیوستن او به این نیرو صحبت می کرد، گریه می کرد. از نظر هموطنانش که سنت ها و دیدگاه هایشان بر اساس مردسالاری شکل گرفته است، یک پلیس زن کمی بهتر از یک فاحشه است.
او گفت: "برای اینکه [افسر] پلیس شوم، مجبور شدم با همه خانوادهام و همه افراد بجنگم." اما او رویای خود را رها نکرد.
لیدا می خواهد بار دیگر یونیفرم پلیس را بر تن کند. او می گوید این کشور من است و من قرار نیست امیدم را از دست بدهم.
ناشر فمینیست
فاطمه روشنیان حتی قبل از اینکه طالبان قدرت را به دست بگیرند، زندگی خطرناکی داشت.
او یک مجله فمینیستی منتشر کرد که محتوای آن موضوعات تابو را شامل می شد - قاعدگی، باکرگی، خشونت خانگی، انتخاب بی فرزند ماندن. یک داستان حتی زنی را نشان می داد که با خوشحالی طلاق خود را با یک کیک صورتی جشن می گرفت.
روشنیان که موهایش کوتاه و گوشواره های بلندی بر گوش دارد، پرشور است. او و همکارانش بر این باور بودند که پخش سوژههای حساس در جامعهای که هنوز محافظهکار است، سالم و ضروری است، حتی زمانی که آنها را با بدگویی و تهدید مواجه می کند.
در فضایی که رسانه های افغانستان که به طور فزایندهای به صحنه ای آزادانه تبدیل شده بود، فضایی برای نوع جدیدی از مجله به وجود آمد. نام آن در فارسی، نیمرخ است - به این معنا که زنان نیمی از جمعیت هستند، صدایی که همیشه راهی برای شنیدن خود پیدا می کند.
شعار این مجله - نه فقط خواهرخواندگی شهری، بلکه خوانندگان استان ها را نیز مخاطب داده است - "برای زنان، توسط زنان".
روشنیان، ۲۷ ساله، با چشمانی اشک بار در حالی که روزی را که همه چیزناگهان دستخوش تغییر شد تعریف کرد،. جنگجویان طالبان در ۱۵ اوت وارد شهر شدند، نیروهای دولتی در حال ناپدید شدن و رئیس جمهور اشرف غنی در حال فرار از پایتخت.
تقریباً بلافاصله، گلفروشی در طبقه پایین از دفتر مجله از حضورافراد طالبان خبر داد. زنان با عجله از یک اجاق گاز قابل حمل برای سوزاندن نسخههای مجله و یادداشتهای مقالات در دست اقدام استفاده کردند و فرار کردند.
روشنیان مدتی پایتخت را ترک کرد اما از آن زمان به بعد دوباره بازگشته است. او از جایی به مکان دیگر حرکت می کند. او مراقب است که چگونه لباس می پوشد و با چه کسی صحبت می کند. اما او با صد شماره اول مجله یک دفتر کل نگه داشته است. او فکر می کند که آیا هرگز دوباره منتشر خواهد شد.
روشنیان در تلاش برای جلوگیری از جستجوی طالبان در شبکه های اجتماعی با انتشار پستی خبر از خروج خود داد. اما این ترفند نتیجه معکوس داد: به نظر میرسید که شنیدن اینکه او با موفقیت فرار کرده است، کمک گرفتن برای خروج را برای او سختتر کرده است.
یک ماه قبل از سقوط پایتخت، در حالی که طالبان به سرعت در حال پیشروی بودند، ناشر جوان نامه ای سرگشاده به کامالا هریس معاون رئیس جمهورآمریکا نوشت و از طرف زنان افغان درخواست کمک کرد.
وی در این نامه نوشت: او نوشت: "شما زن قدرتمندی هستید و می توانید به ما کمک کنید." ما در خطر از دست دادن آزادی ها و حقوق خود هستیم."
روشنیان همچنان مبارز باقی مانده است.
او پس از اینکه مربیان مرد از تدریس به زنان و دختران منع شدند، گفت: «برای زنانی که تحت دیکتاتوری زندگی میکنند، امکان تحصیل، رفتن به کار و فعالیت وجود ندارد. اما او نگرانی های تازه ای دارد. در آخرین پناهگاه خود، یک راننده با چشمان تیزبین، یک جنگجوی طالبان را در حال شناسایی محوطه محل اقامت خود دید و وانمود کرد که زباله ها را جمع می کند. بار دیگر او مجبور به فرار شد.
زن تاجر
او ۱۲ دلار و یک رویا داشت: کارآفرین شدن.
پدرش مخالفت کرد و تا آنجا پیش رفت که او را مورد ضرب و شتم قرار داد، زمانی که او طرح خود را برای باز کردن یک محل کار و مطالعه انجام داد. حتی برخی از دوستانش ایده او را مسخره کردند. اما سکینه موفق ظاهر شد.
این جوان ۲۱ ساله برای اولین بار کار خود را شروع کرد و درخواست داشت تا تنها نام کوچکش برای مسائل امنیتی منتشر شود، او قبلاً بر موانع بسیاری غلبه کرده بود. کودک خجالتی که لکنت زبان هم داشت، سرانجام بر ناتوانی گفتاری خود غلبه کرد. او از یکی از ولایت های جنوب پایتخت به کابل آمد تا در کلاس های علوم کامپیوتر ثبت نام کند؛ اولین کسی که از خانواده فقیر خود تحصیل می کند.
سکینه و یکی از دوستان نزدیکش که مکانی امن و آرام برای مطالعه نداشتند، ایده یک کتابخانه ترکیبی و مرکز آموزشی را با هزینههای عضویت در نظر گرفتند. او گاراژ مکانیکی را در وضعیت خراب پیدا کرد و با کمک دوستان خود مشغول تعمیر آن شد.
او گفت: "در خانواده ما هیچ زن تاجری نداریم. من میخواستم الگو بگیرم، به دوستان و بستگانم نشان دهم که زنان میتوانند در کارشان موفق باشند."
دو سال طول کشید و به دلیل نگرانیهای امنیتی چندین تغییر مکان انجام شد، اما مرکز مطالعه کار، که او آن را کتابخانه مهر نامید، در نهایت مشتریان زیادی را جذب کرد که بتوانند کرایه را بپردازند و کارمندان کوچکی را استخدام کنند. بعضی از روزها ظرفیتش پر می شد و مردم تقاضای یک نقطه روی زمین می کردند.
حتی پدری که او را مورد ضرب وشتم قرار داده بود از کارش دست کشید و به سکینه گفت: به تو افتخار می کنم.
اما طالبان آمدند و تجارت از بین رفت. به ویژه زنان که حتی از بیرون رفتن از این مکان می ترسیدند. با سقوط آزاد اقتصاد، تعداد کمی میتوانستند حتی حق عضویت متوسطی را بپردازند.
سکینه و دوستش فاطمه، شریک زندگیاش، نمیدانند اکنون چگونه اجاره را پرداخت کنند، و حتی اگر بتوانند، میترسند که شبه نظامیان طالبان ظاهر شوند.
سکینه می گوید با آمدن طالبان او امیدش را از دست داده است.
اکنون او این شانس را دارد که به یک شرکت فناوری اطلاعات در ترکیه بپیوندد. یک نکته وجود دارد: مردی که می تواند شغل و ویزا برای او بگیرد، از او می خواهد که با او ازدواج کند، اگرچه او به این مرد گفته است که او را دوست ندارد. اما او میداند همیشه مردی وجود دارد که چیزی را ارائه میکند که نیاز او نیست یا یک چیز مهم را از او می گیرد.
سکینه سعی می کند ادامه دهد، حتی اگر از رفتن به مرکز تقریباً خالی احساس خطر کند. او لباس نامحسوس می پوشد و مسیر خود را تغییر می دهد، به این امید که توجه افراد طالبان را جلب نکند.
رئیس دانشگاه
روزی که کابل به دست طالبان سقوط کرد، تابش نور، رئیس دانشگاه یکی از ولایت های شمالی، در پایتخت بود و در انتظار دریافت گواهینامه رسمی خود برای ارتقای تحصیلی بود.
این دستاورد - همراه با خیلی چیزهای دیگر - ناگهان از بین رفت. یکی از دوستانش زنگ زد و به او هشدار داد که به وزارت تحصیلات عالی نرود. ضمن اینکه به اطلاع او رسانده شد که افراد طالبان درآنجا حضور دارند.
این مربی ۳۲ ساله به همراه همسر و دو دختر خردسالش در گمنامی نسبی پایتخت به دنبال امنیت بودند. این یک احتیاط عاقلانه بود. در ولایت بدخشان، طالبان به زودی به خانه یکی از بستگانش آمدند و در جستجوی او بودند.
نور که خواست تنها نسخه کوتاهی از نام او منتشر شود،میدانست که هدف طالبان خواهد بود. او قبلاً از سوی ملاهای محافظهکار محلی به خاطر کار آکادمیک و دیدگاههای صریحاش - برای مثال نوشتن مقالهای که علیه چند همسری بحث میکرد، تهدید شده بود.
او گفت: "اکنون که قدرت در دست طالبان است، کوچکترین اشتباه یا گزارشی مبنی بر اینکه ما خلاف دین عمل کردهایم، مجازات ترور دارد."
نور، که رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاهش بود، اکنون در اطراف خود شاهد برچیدن سیستماتیک کار زندگی اش است. با سخنان طالبان مبنی بر اینکه آموزش برای دختران محدود خواهد شد، او برای فرصتهایی که برای دختران ۲ و ۶ سالهاش از دست داده اند غمگین است.
او گفت: "من می خواستم آنها مانند من باشند."یک مدیر مدرسه محلی به او گفت که حتی در کلاس های پایین تر که دختران مجاز به شرکت در آن هستند، ثبت نام آنها در حال کاهش است زیرا والدینشان می ترسند."
دختر بزرگ نور به اندازه کافی بزرگ است که با گزارش های تلویزیونی درباره طالبان نگران شود. رئیس دانشگاه و همسرش در حال حاضر مراقب هستند که جلوی بچه ها اخبار نبینند.
نور حتی در حالی که با ناراحتی شخصی خود دست و پنجه نرم میکرد و می گفت: «هر روز گریه می کردم؛ هر روز» - از دید یک دانشمند علوم اجتماعی به آنچه که در افغانستان رخ می دهد می نگرد.
او گفت: «زنان هر چه بیشتر از تحصیل و دانش محروم شوند، از حقوق خود بی خبرند و از زندگی بیگانه می شوند». جدای از اینکه زنان بی سواد باعث بی سوادی در خانواده و کل جامعه می شوند، از سوی دیگر زنان بیشتر مورد آزار و اذیت قرار می گیرند و نمی توانند علیه خشونت و زور صحبت کنند و یا از حقوق طبیعی و انسانی خود استفاده کنند.
او و همسرش احساس می کنند در کابل در خطر زندگی می کنند. آنها خرید خود را از بازارهای مختلف در سطح شهر انجام می دهند تا تشخیص محله آنها برای هر کسی که ممکن است با دقت آنها را زیرنظر داشته باشد دشوارتر شود.
به دلیل کار و شهرت او، این زوج معتقدند که مجبور به ترک خواهند شد ـ اگر بتوانند راهی برای این کار پیدا کنند.
نور گفت: "تنها آرزوی من این است که به یک مکان امن بروم و به مبارزه خود ادامه دهم تا افغانستان را به مکانی مناسب برای زندگی دختران و زنان جوان تبدیل کنم."
او گفت که شوهرش موافق است که "مبارزه او با تاریکی" به این معنی است که او هرگز در افغانستان امنیت نخواهد داشت.
"این غیر ممکن است". جمله ای که مرد به همسرش گفت. "طالبان به تو اجازه نخواهد داد. ضمن اینکه تو را می شناسند."