آیت الله منتظری در دفاع از مهدی هاشمی گفت کُشت که کُشت!/ ناگفته های یک مامور وزارت اطلاعات از آیت الله منتظری
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 29 آذرماه 1388 آیتالله منتظری درگذشت. دوران قائممقامی رهبری آیتالله منتظری و فراز و فرودهایی که نهایتا منجر به عزل او در سال 1368 توسط امام شد، پشتپردههای بسیاری در ابعاد مختلف سیاسی و امنیتی دارد که اغلب تا کنون ناگفته باقی ماندهاند. کتاب خاطرات آیتالله ریشهری، وزیر اطلاعات وقت، یکی از معدود منابع تاریخی این ماجرا است که سالها از انتشار آن میگذرد.
با توجه به اینکه در آن سالها وزارت اطلاعات یکی از ارکان اصلی پیگیریهای امنیتی مسائل مربوط به آیتالله منتظری و حواشی مرتبط با آن بود، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به سراغ یکی از مقامات وقت وزارت اطلاعات رفت تا جزئیات بیشتری از ابعاد اطلاعاتی این ماجرا را جویا شود:
پرونده آیتالله منتظری در وزارت اطلاعات از چه زمانی به عنوان یک مساله ویژه در دستور کار قرار گرفت؟
تا پیش از تشکیل وزارت اطلاعات، «آیتالله منتظری» به عنوان یک کیس امنیتی جدی در دستور کار هیچ یک از دستگاههای اطلاعاتی نبود. سال 1363هم که وزارت اطلاعات تشکیل شد، طبیعتا مجموعه حدود یک سال درگیر نقل و انتقال نیروها و پروندهها و مسائل تشکیلاتی بود. مگر ماموریتهای روتین که به قول معروف آش با جاش منتقل شده بود و کار داشت جلو میرفت. مساله آیتالله منتظری جزو این موضوعات نبود.
تابستان سال 64 بود که آقای ریشهری برخی از دوستان طلبه را دعوت کردند و گفتند من خدمت امام بودم و ایشان من را فقط برای همین موضوع خواستند که بگویند من نگران قم و دفتر آقای منتظری و مسائل حاشیهای این مجموعه مثل مدارس و طیف سیدمهدی هاشمی هستم. شما موظفید این مساله را پیگیری کنید. جالب بود که گزارشهایی به امام رسیده بود که از ناحیه دستگاههای اطلاعاتی نبود. امام این مساله را به عنوان یک ماموریت ویژه از آقای ریشهری مطالبه کرده بودند. آن موقع از سایر نشانهها حدس میزدم که امام مطالب دیگری هم به ایشان گفته باشند و یک ماموریت بزرگی را داده باشند. این صحبت امام وقتی در جمع چندنفر از دوستان وزارت مطرح شد. ما به این نتیجه رسیدیم که امام دنبال یک هدفی است، تحلیل کردیم که مقصود نهایی امام چیست؟ دنبال سیدمهدی و جرائمش است؟ دنبال قم و انحراف در مسائل حوزوی است؟ دنبال پاکسازی بیت و اطرافیان آقای منتظری است؟ چون سال 62 هم در پیامشان به افتتاحیه خبرگان هشدار دادند: «باید بدانید که تبهکاران و جنایتپیشگان بیش از هرکس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص نفوذی در بیوت شما با چهرههای صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای ناخواسته فاجعه ببار بیاورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف بکشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی بزنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجیل در تصمیمگیری خصوصا در امور مهمه. و باید بدانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی است...» و هرکس متوجه میشد مخاطب ایشان کیست، بلکه جز ایشان [آقای منتظری] نیست.
البته این زمانی بود که قائممقامی آقای منتظری مساله روشنی بود، هرچند هنوز نهایی نشده بود. یعنی حتی اگر در مجلس خبرگان هم مطرح نمیشد، بطور طبیعی نگاهها پس از امام متوجه آقای منتظری بود. در این جلسه یکی از دوستان به عنوان مدیرکل اطلاعات قم در نظر گرفته شد تا با ماموریت پیگیری مسائل مربوط به بیت و اطرافیان آقای منتظری در قم مستقر و مشغول به کار شود. البته آن موقع از نظر تقسیمات کشوری و استانی، شهر قم جزو استان مرکزی بود؛ ولی بر خلاف بقیه استانها اداره کل اطلاعات استان در قم مستقر بود.
ماموریت: پاکسازی بیت آیتالله منتظری
آقای ریشهری هم در خاطراتشان میگویند ابتدای تشکیل وزارت اطلاعات، امام من را خواستند و گفتند موضوع سیدمهدی هاشمی را پیگیری کنید. پس از مدتی پرسیدند کاری کردید؟ من گفتم هنوز نه. ایشان مجددا تاکید میکنند و در نتیجه آقای ریشهری چندنفر محدود از وزارت را مامور پیگیری این مساله میکنند.
بله، در واقع میشود گفت این تیم، تازه وارد این کیس شده بود و حتی هنوز پرونده سیدمهدی را از استانها نگرفته بودند. یعنی این جمع هنوز از این ماموریت محوله امام، حیران بود. اولا دنبال یک تحلیل بود که امام دنبال چیست و این صحبتشان با آقای ریشهری یک سفارش است؟ یک امر لازم است؟ یک امر فوری است؟ یعنی به دنبال شعاع ماموریت خود از این ملاقات بودند. حالا وقتی پس از سالها به این مساله نگاه میکنیم میبینیم مسائل روشن است. یعنی وقتی الان برمیگردیم به آن جلسه فکر میکنم همه افراد حاضر در آن برایشان مبهم بود و به مخیله هیچ کس خطور نمیکرد که سوژه امام، شخص آقای منتظری است. البته «معما چو حل گشت آسان شود» است. بالاخره وقتی غبار زمان فرومینشیند، حقایق بیشتر خود را نشان میدهد و در روشنایی صبح واقعیات بیشتر دیده میشود. اما آن موقع حتی در مورد مسائل قم هم، آن زمان شاید حداکثر چیزی که به ذهن این جمع میرسید این بود که یک مجموعهای هستند و خط انحرافی دارند و اقداماتی در حد تربیت طلبه و کادر دارند که باید کنترل شود.
در مساله سیدمهدی هاشمی و طیف همسو با او هم، چند محور مورد نظر بود. یکی قتلهای قبل و پس از انقلاب. دوم شرارتها در امر نهضتهای آزادیبخش. سوم جریان فکری که در مدارس و کتابخانه سیاسی راه انداخته بودند و چهارم مسئله تعامل و ارتباط با جریانهای مسالهدار مثل نهضتآزادی و طیف میثمی و پیمان و ارتباطات بیضابطه با کشورهایی مثل لیبی و آخرین محور هم مدیریت رهبر آینده انقلاب. ماجرای ترور مهندس بحرینیان رئیس کمیته انقلاب اسلامی اصفهان مطرح بود که پیگیری نشده بود. ماجرای قتل اسقف دهقان در ابتدای انقلاب در اصفهان مطرح بود.
ماجرای شهادت آقای شمسآبادی قبل از انقلاب هم مبهم بود؟
آن قضیه متقاوت بود و برای اغلب هم روشن بود که این ماجرا کار سیدمهدی و همدستانش است. بالاخره قبل انقلاب دستگیرش کرده بودند و بازجویی شده بود و اعترافاتشان موجود بود و محکوم هم شده بودند. آقای منتظری یکی از جرائمش این است که از پولی که دستش بوده که لابد غیر از وجوهات هم نبوده، برای سیدمهدی وکیل گرفته که قاتل را از قصاص نجات بدهد. جالب است بدانید در یکی از ملاقاتها به مسئولین پرونده سیدمهدی گفته بود: حالا مگر شمسآبادی انقلابی بود؟ حالا او را کشت که کشت! ملاحظه کنید امامِ عادل را! بنابراین این قضیه روشن بود. ماجرای مفقود شدن عباسقلی حشمت که از ملّاکین مخالف طیف سیدمهدی در قهدریجان بود مطرح بود. حتی خانواده حشمت پیش سیدمهدی آمده بودند و گریه و زاری کرده بودند که آقا اگر شما احیانا خبری از او دارید به ما بگویید. او اظهار بی اطلاعی کرده بود و حتی گریه کرده بود که مثلا من هم دلم برای شما سوخته و انشاءالله پیدا میشود.ترور ناموفق آیتالله فقیهایمانی که به مجروحیت ایشان منتهی شد و همچنین شیخ قنبرعلی صفرزاده که مقسّم شهریه آیتالله خوئی و یک روحانی روستایی بود و همچنین فردی به نام لباف که یک هتلدار بود و بالاخره قتل کازرونی که معروف به پدر نساجی ایران بود و خیر هم بوده است.آن زمان تصورات و ذهنیت ما حول و حوش این مسائل دور میزد، ولی امام دنبال هدف دیگری بود. اینجا فاصله سیستم با امام خودش را نشان میدهد که ما در چه سطح نازلی سیر میکردیم و امام چه هدفی را در چه افقی مدنظر داشتند.
این ماجرا یک سر در اصفهان داشت، یک سر در تهران و یک سر در قم. پرونده قبل انقلاب سیدمهدی که پیش از این در اداره کل اصفهان مطرح بود، به تهران منتقل شد. البته روی آن هم کار زیادی نشده بود. چون هواداران سیدمهدی و طیف آنها در ادارات و نهادهای انقلابی اصفهان حضور داشتد و این جریان را یک جریان انقلابی داغی میدانستند که تحت شعاع و زیر عبای حمایت آقای منتظری مصونیت دارند. شاید آن موقع خیلیها در آن سطح حتی به خود اجازه نمیدادند درباره این افراد و این جریان، تحلیل منفی کنند. الان است که ما درباره سیدهادی و سیدمهدی و امید نجفآبادی و امثالهم راحت حرف میزنیم و نقاط منفیشان را برمیشماریم، آن موقع فضا متفاوت بود.