دکترین پوتین برای احیای جایگاه روسیه
به گزارش اقتصادنیوز، در شرایطی که بحران اوکراین ابعاد گستره تری را بر تنش های میان غرب و روسیه حاکم کرده، کرملین اعلام کرده پاسخ های ایالات متحده به خواسته های مسکو موجب ناامیدی بوده است. در شرایطی که بسیاری از تحلیلگران از تجاوز قریب الوقوع روسیه به خاک اوکراین سخن می گویند، روز جمعه رئیسجمهور اوکراین نحوه انتشار اخبار مبتنی بر حمله به این کشور در رسانه های غربی را مورد انتقاد قرار داد و ادعا کرد بحران داخلی در این کشور خطری آنی تر را برای این کشور در پی خواهد داشت.
آنجلا استنت، رئیس کنونی مرکز اوراسیا، روسیه و اروپای شرقی در دانشگاه جرج تاون که سابقه عضویت در وزارت امورخارجه ایالات متحده را هم در کارنامه خود با انتشار یادداشتی در نشریه فارن افرز با عنوان «دکترین پوتین؛ حرکت به سوی اوکراین همیشه بخشی از برنامه پوتین بوده است» استدلال کرده فارغ از اینکه روسیه به اوکراین حمله کند یا نه، رفتارهای پوتین از کانال مجموعهای از اصول سیاست خارجی به هم پیوسته شکل می گیرد. او این اصول را «دکترین پوتین» نامیده و به تحلیل آن پرداخته است.
اکوایران این مقاله تحلیلی را در دوبخش ترجمه کرده است. بخش اول این مقاله در ادامه و بخش دوم و پایانی آن در روز آینده منتشر خواهد شد.
نادیده گرفتن دغدغه های روسیه پس از شوروی
بحران حال حاضر میان روسیه و اوکراین حاصل پروسه است که از سه دهه پیش تا کنون کلید خورده و ریشه آن فراتر از مسئله عضویت احتمالی احتمالی اوکراین در ناتو است. این وضعیت به آینده نظم اروپایی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شد، مربوط می شود.
طی دهه نود میلادی، ایالات متحده و متحداناش بنای امنیتی یورو-آتلانتیکی را طراحی کردند که در آن روسیه هیچ جایی نداشت. از زمان به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین، او این سیستم را به چالش کشیده و اظهار می کند نظم جهانی دغدغههای امنیتی روسیه را نادیده میگیرد. او از غرب می خواهد حق مسکو را در دفاع از منافع عالی خود در دوره پس از شوروی به رسمیت بشناسد.
فرصت خوب برای احیای جایگاه روسیه
پیش از این پوتین با حمله به گرجستان سعی داشت با حمله به گرجستان از تغییر در این کشور که در حال خارج شدن از مدار روسیه بود جلوگیری کند. اکنون او گامی فراتر نهاده است. حمله بسیار فراگیرتر به اوکراین -که بسیار گستردهتر از الحاق کریمه و مداخله در دونباس در سال ۲۰۱۴ است- موجب تضعیف نظم کنونی شده و به طور بالقوه برتری روسیه را -در رسیدن به حق مورد نظر کرملین- اثبات میکند. او خواهان احیای جایگاه روسیه در اروپا و جهان و تایید آن از سوی غرب است.
پوتین اکنون فرصت خوبی برای ایفای چنین نقشی به دست آورده است. از نگاه او آمریکا تضعیف و دچار تفرقه است و امکان در پیش گرفتن یک سیاست خارجی منسجم را ندارد. در مورد اروپا هم معتقدست که دولت تازه آلمان هنوز منسجم نشده و اروپایِ درگیرِ چالشهای داخلی، به واسطه نیاز به انرژی روسیه، اهرم کمی در برابر این کشور دارد. این در حالی است که کرملین تصور می کند از حمایت پکن برخوردار است -کما این که چین در هنگامی که غرب تلاش کرد در سال 2014 روسیه را منزوی کند، از مسکو حمایت کرد.
دکترین پوتین
هنوز مشخص نیست پوتین تصمیم به حمله علیه اوکراین را دارد یا نه. ولی در هر صورت باید توجه داشت رفتارهای او از کانال مجموعهای از اصول سیاست خارجی به هم پیوسته شکل می گیرد که میتوان آن را «دکترین پوتین» نامید.
مهم ترین عنصر این دکترین عبارتست از این که غرب با روسیه همچون اتحاد جماهیر شوروی رفتار کند؛ بسان قدرتی قابل احترام و از روی ترس که دارای حقوق و منافع ویژهای در همسایگیش و نقشی کلیدی در موضوعات جدی بین المللی خواهد بود. بر اساس این دکترین، تنها چند دولت از چنین اقتدار همراه با حاکمیت کامل برخوردارند و سایرین ملزم به تعظیم در برابر خواستههای آنان هستند. این مسئله در گروی دفاع از رژیمهای استبدادی و تضعیف دموکراسیهاست.
این دکترین با هدف اصلی پوتین گره خورده است: معکوس کردن پیامدهای فروپاشی شوروی، تجزیه اتحاد ترنس-آتلانتیک و مذاکره مجدد بر سر ژئوپلتیک پس از جنگ سرد. اکنون با گذشت آن چه که پوتین با عنوان دهه نود حقارت بار از آن یاد میکند -دوره ای که روسیه بسیار ضعیف و مجبور به پیروی از دستورکار ایالات متحده و متحدان اروپایی آن بود- او تا حد زیادی به این هدف دست پیدا کرده است.
اصرار بر همپایگی منافع روسیه و غرب
اگرچه پس از الحاق کریمه به خاک روسیه مسکو از گروه جی -۸ کنار گذاشته شد، اما حق وتوی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل متحد و البته در مقام یک ابرقدرت در حوزه انرژی، هستهای و جغرافیایی باعث شده تا دیگر کشورهای جهان نسبت به دیدگاههای این کشور بی اعتنا نباشند. همچنین توانایی مسکو برای تهدید همسایگانش، آن را قادر می سازد تا غرب را هر وقت بخواهد پای میز مذاکره بکشاند.
از نگاه پوتین، اگر روسیه احساس کند امنیتش در خطر است، استفاده از زور کاملا مناسب تلقی میشود. در این دیدگاه، منافع روسیه به همان اندازه منافع غرب مشروع است و البته ایالات متحده و اروپا به منافع روسیه بیتوجهی هستند.
فاجعه بزرگ ژئوپولیتیکی سده بیستم
زمانی که پوتین از فروپاشی شوروی به عنوان «فاجعه بزرگ ژئوپولیتیکی قرن بیستم» یاد کرد، از این مسئله ابراز تاسف کرد که بیست و پنج میلیون روس در خارج از مرزهای روسیه قرار دارند و به طور ویژه به دوازده میلیون روس ساکن در دولت جدید اوکراین اشاره کرد.
او در مقالهای پنج هزار کلمهای -که تابستان گذشته با عنوان «درباره اتحاد تاریخی روسها و اوکراینی ها» منتشر شد- نوشته: «مردم یک شبه خود را در خارج از کشور یافتند. در واقع، آنها از سرزمین مادری تاریخی خود جدا افتاده بودند» -این مقاله اخیرا بین سربازهای روسی توزیع شده است.
دغدغه هایی واقعی و نه خیالی؛ جنگ روایت ها
پوتین معتقدست دغدغه و نگرانیهایش پیرامون ناتو و تهدیداتش علیه کرملین واقعی -و نه خیالی- است. در واقع، روسیه در تاریخ معاصر بارها از سوی غرب مورد حمله قرار گرفته است. او آشکارا به اشاره به این تاریخ، نگرانیهای کنونی روسیه در مورد زیرساختهای ناتو در نزدیکی مرزهای روسیه را برجسته کرده و خواهان تضمین های امنیتی است.
این در حالی است که روسیه یک ابرقدرت هستهای است که موشکهای مافوق صوت جدید را آزمایش میکند و هیچ کشوری -بالاخص همسایگان کوچک و ضعیف روسیه- قصد حمله به آن کشور را ندارند. در واقع، غرب در همسایگی این کشور روایت متفاوتی دارد و بر آسیب پذیری خود در طول قرنها در برابر تهاجم روس ها تاکید میکند. ایالات متحده قصدی برای حمله علیه روسیه ندارد. با این وجود، روایت تاریخی آسیبپذیری روسیه در میان مردم این کشور تا حدی زیادی مورد استقبال قرار گرفته است. رسانههای تحت کنترل دولت روسیه سرشار از این ادعا هستند که اوکراین سکوی پرتابی برای تجاوزات ناتو علیه روسیه خواهد شد.
سکوی پرتابی علیه روسیه
پوتین در آن مقاله ادعا کرد اوکراین در حال تبدیل شدن به «سکوی پرتابی علیه روسیه» است. ضمن آنکه پوتین معتقدست روسیه از حق مطلق بر حوزهای از منافع عالی ممتاز در دوران پس از شوروی برخوردار است. این بدان معناست که همسایگان شوروی سابق حق ندارند به هیچ اتحادی که خصم مسکو محسوب میشود -از جمله ناتو و اتحادیه اروپا- بپیوندند.
پوتین به صراحت این خواسته ها را در ۱۷ دسامبر اظهار کرد. بر اساس آن اوکراین و سایر کشورهای اقمار شوروی و البته سوئد و فنلاند باید متعهد به بیطرفی همیشگی باشند و از عضو ناتو نشوند. همچنین ناتو باید به مرزهای نظامی خود در سال ۱۹۹۷ عقب نشینی کند -یعنی زمان پیش از اولین توسعه خود به سوی مرکز و شرق اروپا. افزون بر آن، روسیه باید بر انتخابهای سیاست خارجی همسایگان غیر ناتوی خود حق وتو داشته باشد. در واقع، این امر تضمین کننده در قدرت بودن دولتهای طرفدار روسیه در کشورهای هم مرز با روسیه از جمله در اوکراین خواهد بود.تاکنون غرب به این خواستههای بیش از اندازه روی خوش نشان نداده است.