چین کجای بحران اروپای شرقی ایستاده است؟
قرائت متفاوت حزب کمونیست چین از سوسیالیسم، نظریه انقلاب مبتنی بر جنبههای دهقانی و درک ویژه از ماتریالیسم، حال دیگر با قرائت های رهبران شوروی فرق و گاهی متضاد بود. دنگ شیائو پینگ از رهبران اوایل دهه ۱۹۸۰ چین، زودتر از گورباچوف، رهبر بعدی شوروی، به اصل بقا بر اساس توازن استراتژیک، پیبرد.
اصلاحات اقتصادی، صدور مجوزهای سرمایهگذاری برای فعالان غربی در چین، توسعه بازار آزاد و خرید سهام از بورس های نیویورک لندن، رهیافتهای سوسیالیسم پیشرو دنگ بود.
همزمان با این حرکت، رهبر کرملین درگیر جنگ برای تصرف افغانستان بودند.
دو حرکت کاملاً مخالف از دو قدرت نظامی و اتمی، یکی در اندیشه اصلاحات و توسعه اقتصادی و تجاری و دیگری در درگیر تهاجم نظامی و تغییر ژئوپولتیک در یک سرزمین اسلامی و پرحاشیه،یعنی افغانستان.
محافظه کاری محاسبه محور
چین با درک ضعفهای بنیادی شوروی و مشاهده پشتیبانی جهان غرب و اعراب خاورمیانه از مقاومت افغانستان، هیچ دخالت و حمایتی از مسکو به عمل نیاورد.
اما از اواسط دهه ۱۹۹۰ روابط پکن و مسکو به تدریج عادی شد.به ویژه زمانیکه دو طرف بزرگترین قرارداد گازی را در مه ۲۰۱۴ امضا کردند.
توافق ۳۰ ساله صادرات گاز روسیه به چین، به ارزش حدود ۴۰۰ میلیارد دلار منعقد شد. این رخداد مقارن بود با نگرانی های مسکو از رخدادهای اوکراین و سرنگونی ویکتور یانوکوویچ رییس جمهور متحد روسیه.
الحاق شبه جزیره کریمه به خاک روسیه و افزایش تحریمهای آمریکا و اروپا ضد روسیه، در ۲۰۱۴، تا حدود زیادی توجه مسکو را به بازار داخلی چین و نیاز گازی آن کشور سوق داد.
مناسبات دو طرف ادامه داشت تا آنکه، ارزش حجم تجاری چین و روسیه در ۲۰۲۱ به حدود ۱۰۵ میلیارد دلار رسید، در حالی که ارزش حجم تجارت چین با آمریکا حدود ۶۸۵ میلیارد دلار در همان سال بود.
گمانه های چین از بحران اروپای شرقی
از همان روزهای نخست عملیات روسیه، چین،طی بیانیه ای جنگ را محکوم و خواستار اعاده امنیت در اوکراین شد. موضعی کاملاً محتاطانه و به دور از ریسک های معمول.
همزمان برخی رسانهها از احتمال حرکتی مشابه روسیه از سوی چین در برابر تایوان نوشتند.
اما چین به تایوان حمله نخواهد کرد و دلایل عبارتند از:
۱)ضرورتهای توسعه تجارت پایه در امتداد استراتژی ملی چین.
۲)پیگیری سیاستهای حمایتگری داخلی برای تقویت هرچه بیشتر صنایع و تولیدات داخلی.
۳)تمرکز بر پروژه نه چندان موفق کمربند و جاده.
۴)مراقبت شدید از سطح و ارزش حجم تجارت با آمریکا و اتحادیه اروپا ژاپن کره جنوبی و اعراب خاورمیانه.
۵)محافظهکاری اثربخش در قبال بحرانهای جهانی.
۶)تقویت نقش و کارویژه خود در پیمانها و معاهدات جهانی.
۷)پیگیری حفاظت شده برنامه اعطای وام، پیمانکاریهای کلان با دولتها و شرکت های بزرگ خاورمیانه و آفریقا.
۸)کوشش چین برای پر کردن نقش و وزن امریکا در پیمانهای جمعی به دنبال خروج آمریکای ترامپ از برخی سازمانهای جهانی.
از اینرو ظاهرا، عقلانی و منطقی است که تمرکز دولت چین بر بیطرفی فعال و حفظ دستاوردهای چهار دهه اخیر خود باشد.
موضع بیطرفانه و رای ممتنع در مجمع عمومی سازمان ملل در محکومیت روسیه، دلایل دیگر این نگرش پکن است.
با عطف به واژه "نظم جهانی جدید" که در رسانه ها و گفتگوها جریان دارد، می توان وجود مشترکی میان این نظرگاه روسیه و چین درباره رقیب های دیرینه شان یعنی آمریکا، ناتو و اتحادیه اروپا را تشخیص داد.
خطوط اصلی این اشتراک نظر عبارتست از:
۱)سنت ضد نظم لیبرال که پس از جنگ جهانی دوم رایج شد.
۲)تاکید مسکو و پکن بر نوعی نظم جهانی جدید.
۳)تلاش برای استقرار مدیریت مبتنی بر نوعی دموکراسی واقعی و راست.
۴)برداشت مشترک چین و روسیه از کارکرد بحران سازی غرب.
۵)تاکید دو طرف بر نظم مبتنی بر چندقطبی سیاست بین الملل.
نکته آخر اینکه،
به موازات انتشار گزارش روزنامه نیویورک تایمز در دوم مارس سال جاری مبنی بر اطلاع چین از عملیات روسیه در جریان دیدار پوتین و شی جی پینگ، در پکن قبل از بازیهای المپیک در چین، در فاصله ۱۰ تا ۱۸ فوریه، نشانگر اطلاع رهبران چین از یک پروژه نظامی توسط روسیه است.
این وضعیت زمانی شفاف تر شد که چین به تهاجم روسیه اشاره نکرد و فقط به محکومیت جنگ، کشتار و اینکه غرب باعث چنین بحرانی شده پرداخت.
از اینروست که گمانه های امروز بر همکاریهای نهان و آشکار دو طرف، در بحران شرق اروپا و چالشهای تامین انرژی اشاره دارد.
*محمد حسینیپور؛ دانش آموخته دکتری علوم سیاسی، پژوهشگر.