اسلامی ندوشن را از یاد نمیبریم!
اسلامی ندوشن دل در گرو مهر این دیر کهن داشت. نماد دلبستگی او به ایران و فرهنگ و زبان و ادبیات ایران، فردوسی و شاهنامه بود. کتابهای متعدد و متنوعی درباره شاهنامه نوشت. از جمله «نامه نامور» و «داستان داستانها» و «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه» دغدغههای خود را درباره ایران از جمله در کتاب: «ایران را از یاد نبریم» و «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟» مطرح کرد، مواردی که بر شمردم، تنها گوشهای از آثار متنوع اسلامی ندوشن است. در آثار او چند ویژگی به شکل بسیار متمایز شایسته توجه، به ویژه توجه نسل جوان ماست:
یکم: ایران دوستی اسلام ندوشن، مبتنی بر دانش و آشنایی عمیق با زبان و ادبیات و تاریخ ایران بود، اگر او چنین دستمایه غنی و ژرفی در شناخت تاریخ و فرهنگ ایران نداشت، نمیتوانست در تبیین ایراندوستی تا به این حد موفق و ممتاز باشد. در واقع با خوانش هر کتاب او، هم شعله ایراندوستی در جان و ضمیر ما زنده و برافروخته و مانا میماند و نیز بر ساحت دانش و دانایی ما میافزاید.
دوم: بدون اغراق و گزافهگویی، اگر نگویم اسلامی ندوشن، زیباترین و فرخندهترین نثر پارسی را در روزگار ما نوشت و به یادگار گذاشت، میتوان نثر او را حداکثر در کنار یکی، دو نویسنده دیگر به عنوان نثر شاخص و معیار تلقى کرد. در نثر زنده و پرتکاپو و گرم او، گویی واژهها لبخند میزنند، حسرت میخورند، از جای بر میخیزند و خواننده را شیدا و مست میکنند. کاری که نثر بیهقی در تاریخ خود، یا نثر سورآبادی در تفسیر خویش یا غزلستان حافظ با جان ما میکند. کتاب: «روزها، سرگذشت» که در چهار جلد منتشر شده است، در حقیقت زبان و ادبیات فارسی را گامی فراتر برد. بسیاری کتابها در روزگار ما منتشر میشود، اما نه بر زبان و نه بر اندیشه چیزی میافزاید و نه در گذار سالها و دههها خواهد ماند. نکته اینکه در همان کتاب روزها، با میناگری، اندیشه ایراندوستی و پیوند با زبان و ادبیات و سرمستی در ساحت شاهنامه و مثنوی و دیوان سعدی و حافظ و رباعیات خیام، جریان دارد. خواننده سرگذشت بسیار گرم و شتابنده و رنگارنگ اسلامی ندوشن است، اما در پایان کتاب میبیند، شاهنامه و فردوسی و ایران در ذهن او جلوه دیگری دارد.
سوم: اسلامی ندوشن مترجم و نویسنده و پژوهشگر ارجمندی بود، اما میدانست که میبایست، با کار جمعی اندیشه ایراندوستی و ترویج زبان و ادبیات را گسترش داد. انتشار فصلنامه هستی و تاسیس «ایران سرای فردوسی»، از جمله ابتکارهای درخشان او بود. آخرین باری که ایشان را دیدم. یاد باد آن روزگاران یاد باد! جلسه شورای ایران سرای فردوسی در خانه ایشان بود. روانشاد استاد محمد شجریان، داوود هزاره موسیقی و آواز ایران و استاد استادان دکتر شفیعی کدکنی هم بودند. اسلامی ندوشن وقتی از شاهنامه و فردوسی سخن میگفت، گویی سخن از آشنای آشنایان بود. سخن از فردی که از پدر نزدیکتر و آشناتر است. او این شور و دلبستگی و دلدادگی روشن را در آثار خود بر جای نهاده است.
چهارم: اسلامی ندوشن اهل سفر و سیاحت و دقت در احوال دیگر مردمان و کشورها بود. گفت: مهمان خانم مارگارت تاچر بودم. وزیر آموزش و پرورش بود. صحبت که تمام شد گفت، وقت ناهار است، ازپنجره اتاق وزیر آن سوی خیابان یک ساندویچفروشی را نشان داد و گفت، من گاهی از همانجا ساندویچ میگیرم. شما دفتر من باشید، تا بروم و ساندویچ بگیرم و بیاورم! رفت و گرفت و آورد... مهمان امپراتور ژاپن بودم، گفت الان عکسهای دوران جوانیام را نشانتان میدهم. رفت بقچه کوچکی را از توی کمد آورد و گفت: من آلبوم ندارم!» اسلامی ندوشن این سادگیها و مردمداریها را با تشریفات مقامات در ایران قیاس میکند. با زبان بیزبانی به ما میگوید که ترقی و اعتلا در تشریفات و خودبزرگبینی نیست.
او خود همین بود! سلوک و گفتارش مثل نثرش آراسته و ساده و روان و صمیمی بود. از نام او و یاد او عطری در خاطرهها مانده است. ما که سخنها را میشنویم، میبابهم که سخن او بسی شنیدنی است. ما که ایران را از یاد نمیبریم. اسلام ندوشن را از یاد نخواهیم برد، نامش ماندگار و آوازهاش در آثارش مانا.
منبع: اعتماد