مخاطرات اتحاد امنیتی جدید بایدن در خاورمیانه برای آمریکا!
به گزارش اقتصادنیوز ، پل پیلار، عضو سابق شورای اطلاعات ملی آمریکا و استاد دانشگاه جورج تاون با انتشار یادداشتی در پایگاه تحلیلی رسپانسیبل استیتکرفت با عنوان « اتحاد امنیتی آمریکا در خاورمیانه غیرقابل توجیه است» ضمن نقد این سیاست دولت بایدن به مخاطرات این سیاست برای منافع ایالات متحده پرداخته است.
ترتیبات امنیتی خطیر
صحبتهای روزافزونی درباره تعهد عمیقتر ایالات متحده به ترتیبات امنیتی ضدایرانی در کنار کشورهای عرب خلیج فارس -بهویژه عربستان سعودی- و اسرائیل وجود دارد. در این راستا قوانینی در کنگره پیشنهاد شده و به نظر می رسد دولت بایدن می خواهد در رابطه با سفر آینده رئیس جمهور به عربستان سعودی و اسرائیل گام هایی در این راستا بردارد. انجام این کار یک اشتباه خواهد بود. چنین اقدامی از نظر واقعیت های امنیتی در منطقه و ماهیت و سوابق کشورهای منطقه مربوطه فاقد هر گونه توجیهی است.
برای روشن شدن موضوع، باید متذکر شد مسئله حاضر ترتیبات امنیت جمعی فراگیری مانند سازمان امنیت و همکاری در اروپا نیست. چنین ترتیباتی می تواند برای کاهش تنش و مهار درگیری در خاورمیانه مفید باشد. اما در عوض، آنچه در مورد آن صحبت می شود یک اتحاد امنیتی است که حداقل در حوزه های عملکردی خاصی مانند پدافند هوایی عمل می کند که ایالات متحده را در رقابت های منطقه ای درگیر می کند -به عبارت دیگر، چیزی بیشتر شبیه ناتو تا سازمان امنیت و همکاری اروپا.
تهدید نظامی واقعی؟
برای توجیه مشارکت ایالات متحده در چنین اتحادی -با تمام تعهدات و خطرات همراه با آن- حداقل دو شرط اساسی لازم است. یکی تهدید نظامی واقعی از سوی هر قدرت خصمانه ای است که ائتلاف علیه آن هدف قرار می گیرد و بدون کمک قابل توجه ایالات متحده نمی توان با آن مقابله کرد. دیگر این که طرف منطقه ای که به آن کمک می شود دارای منافع و ارزش هایی است که بسیار بیشتر از منافع طرف مقابل با منافع ایالات متحده منطبق است که آشکارا به نفع ایالات متحده است که طرف اول پیروز شود.
هنگامی که ناتو در سال 1949 تأسیس شد، چنین شرایطی برای آمریکا برآورده شد -علیرغم همه بحثهای قانونی بعد از جنگ سرد درباره نقش و عضویت در ناتو. نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی، که قدرت خود را در عقب راندن آلمان نازی در جنگ جهانی دوم نشان داده بودند، اروپای شرقی را تحت سلطه خود درآورده بودند و این قدرت را داشتند که به سمت غرب پیش بروند. بقای لیبرال دموکراسی در اروپای غربی بیتردید با منافع و ارزشهای ایالات متحده سازگارتر بود تا اینکه کل قاره تحت سلطه دیکتاتوری استالینیستی قرار گیرد.
اما هیچ یک از این شرایط در خاورمیانه حاکم نیست. با توجه به شرط اول در مورد یک تهدید نظامی واقعی، تهدید مفروض -یعنی ایران- از تظر نظامی مانند اتحاد جماهیر شوروی نیست. شرط دیگر، در مورد منافع و ارزش های هر یک از طرفین و معنای آنها برای ایالات متحده، نیز در خاورمیانه حاکم نیست. چندین معیار خاص را می توان در این مورد در نظر گرفت.
عدم تهاجم
مطمئناً در ایجاد هرگونه ترتیبات امنیتی یک ملاحظات مهم این است که دولت ها عادت دارند -یا ندارند- از نیروهای نظامی خود به طور تهاجمی علیه کشورهای خارجی استفاده کنند. این ملاحظات در بحبوحه جنگ روسیه علیه اوکراین که در آن کمک به اوکراینیها به طور متقاعدکنندهای به عنوان حمایت از اصل عدم تجاوز توجیه میشود، اهمیت بیشتری پیدا کرده است. در چند سال اخیر، بزرگترین نمونه تجاوزات بین دولتی در خاورمیانه، جنگ هوایی عربستان علیه یمن است که بزرگترین عامل تبدیل این کشور به یک فاجعه انسانی بوده است.
بزرگترین تجاوز بین دولتی بعدی در منطقه در همین بازه زمانی، جنگ هوایی اسرائیل علیه سوریه و علیه اهداف ایران در سوریه است. در یک دوره زمانی طولانی تر، اسرائیل بیش از هر کشور دیگر خاورمیانه -به جز رژیم سابق صدام حسین در عراق- درگیر عملیات نظامی تهاجمی بوده است. اسرائیل بارها جنگهای بزرگی را علیه مصر آغاز کرد، بارها به لبنان حمله کرد و سالها بخشی از آن کشور را اشغال کرد و حملات محدودتری را علیه عراق و علیه اهدافی در سوریه انجام داد. عملیات نظامی تهاجمی اسرائیل اثرات بیثباتکننده متعددی -از جمله تحریک جنبشهای جدید در منطقه و تسریع برنامه تسلیحات هستهای عراق- داشته است.
ایران کاری از این دست انجام نداده است. تا حد زیادی بزرگترین مشارکت آن در یک جنگ خارجی، درگیری هشت ساله علیه عراق بود که با تجاوز بیدلیل رژیم صدام حسین علیه ایران آغاز شد. حمایت ایران از حوثیها، قابل مقایسه با مداخله نظامی عربستان در یمن نیست و کمکها به سوریه هم به واسطه دعوت دولت مستقر است.
دموکراسی
هر نمونه مورد بررسی با دموکراسی واقعی فاصله دارند. عربستان سعودی بیشتریت فاصله را با دموکراسی دارد، زیرا یک پادشاهی خانوادگی است که انتخابات آزاد در آن راهی ندارد. محمد بن سلمان، حاکم، برای از بین بردن هرگونه کنترل و توازن موجود در خانواده تلاش می کند و عربستان سعودی را به حکومت یک نفره نزدیک می کند.
علیرغم نواقص عمده، ایران حداقل برخلاف عربستان سعودی، انتخابات ریاستجمهوری و قوه مقننه را داشته است که واقعاً مهم بوده است. اسرائیل اگر چه به ظاهر از رویههای دموکراتیک در بخش غالب جمعیت خود استفاده میکند، اما آنها را در مورد 5.3 میلیون فلسطینی آن را اعمال نمیکند. این ساکنان هیچ حقوق سیاسی ندارند، از جمله حق رای دادن و یا مخالفت با رژیم حاکم بر سرزمینشان.
روابط ابرقدرتها
هیچ یک از این سه کشور به ویژه در رابطه با روابط خود با روسیه و چین به ایالات متحده کمک نکرده اند. ایران با روسیه و چین تماس گرفته است –که با توجه به اینکه تحریمهای تحمیلی آمریکا گزینههای کمی را برای تهران گذاشته، جای تعجب ندارد.
عربستان سعودی در دهه 1980 زمانی که به طور مخفیانه موشک های بالستیک میان برد را از چین خریداری کرد، در بازی ابرقدرتها نقش غیرهمکاری ایفا کرد. امروز، ریاض با وجود تهاجم به اوکراین، موضع ملایمی در قبال روسیه اتخاذ می کند.
اسرائیل همچنین در رابطه با جنگ در اوکراین همکاری چندانی با آمریکا نداشته و آشکارا برای روابط خود با روسیه - و آزادی خود برای ادامه حملات در سوریه بدون دخالت روسیه - ارزش قائل است و شاید بیش 3.8 میلیارد دلار کمک سالانه ایالات متحده برایش مهم است.
نفت
تولید نفت نباید یک ملاحظه اصلی در انجام تعهدات امنیتی باشد، اما ظاهراً در دستور کار بایدن برای مذاکراتش با سعودیها قرار دارد و ممکن است بخشی از هر معاملهای باشد که با آنها منعقد کند. بعید است که او هر چیزی هم پیشنهاد دهد، به دلایلی از جمله میزان ظرفیت تولید عربستان سعودی و امارات متحده عربی، در این زمینه چیز زیادی کسب کند. اما در حالی که ایالات متحده تلاش می کند دایره محدود کردن درآمدهای نفتی روسیه را در حالی که قیمت بنزین را برای رانندگان آمریکایی پایین نگه می دارد، تنگتر کند، به نظر می رسد فراموش شده است که کشور تولیدکننده دیگری در آن سوی خلیج فارس وجود دارد که مقدار زیادی نفت برای فروش دارد.
ایران که صادرات نفت آن به دلیل تحریم ها محدود شده، چهارمین ذخایر بزرگ نفت در جهان را دارد. مقامات نفتی ایران می گویند ایران می تواند صادرات خود را دو برابر کنند تا به تقاضای جهانی کمک کند و ظرف دو ماه پس از کاهش تحریم ها به حداکثر ظرفیت تولید خود برستد. احتمالا بایدن با احیای برجام و نه با دادن امتیازاتی به سعودی ها در برخی ترتیبات امنیتی ضد ایران، بتواند نفت غیرروسی بیشتری را در بازار جهانی به دست آورد.
در تضاد با منافع آمریکا
در مجموع، هیچ دلیل مشروعی برای ایالات متحده وجود ندارد که تعهدات جدیدی را بپذیرد و هزینههای اضافی را از طرف یکی از طرفهای رقابت در خاورمیانه بپذیرد. چنین موضع گیری مستلزم دفاع از منافع آمریکا نیست. این جانب داری در عوض ناشی از این عادت ملی است که به روزهای اولیه پس از انقلاب ایران برمی گردد و ایران را تنها به عنوان یک دشمن همیشگی و سرسخت تلقی می کرد و از تأثیر معمول ترجیحات دولت اسراییل بر سیاست ایالات متحده است.
هرگونه تعهد امنیتی جدید ایالات متحده، خطر کشاندن ایالات متحده را به درگیری هایی خواهد داشت که از جاه طلبی ها و اهداف بازیگران منطقه ای ناشی می شود و نه از منافع ملی ایالات متحده. چنین تعهداتی همچنین آن بازیگران را تشویق می کند تا درگیری های منطقه ای را حفظ کنند و انگیزه آنها را برای یافتن راه هایی برای زندگی در صلح با همسایگان خود کاهش می دهد.