حجاب و سیاست هویت در ایران
همزمان با این اخبار، دادستان مشهد ورود زنان بدحجاب را به مترو ممنوع کرد، ممنوعیتی که در نهایت توسط شهردار مشهد ابلاغ شد. در هفته اخیر رئیس کل بانک مرکزی دستورالعملهای ستاد امر به معروف و نهی از منکر را به بانکها ابلاغ کرد. پیش از این نیز، ابلاغیه «شورای فرهنگ عمومی» مبنی بر ممنوعیت مانتوهای جلوباز خبرساز شده بود.
افزایش محدودیتها برای زنانی که از پوشش مورد تائید نهادهای حاکمیتی استفاده نمیکنند، چه تبعاتی دارد؟ آیا آنچنان که ادعا میشود موجب رشد فضائل انسانی میشود؟
دوگانه اجبار و مقاومت
تجارب مختلف نشان داده که همواره اعمال زور و اجبار به شهروندان موجب شکل گیری نوعی از مقاومت در افراد میشود. انسان همواره میل به حفظ آزادی و حریم شخصی خود دارد و اگر در حوزهای که برای او شخصی تلقی میشود و خود را صاحب حق میپندارد، با اجبار بیرونی مواجه شود، در برابر آن مقاومت میکند. اعمال اجبار برای تغییر پوشش زنان در زمانهای که زنان در همه سطوح جامعه فعالیت اجتماعی و اقتصادی دارند، صاحب حق رأی هستند و خواهان حقوق برابر هستند، نتیجهای جز مقاومت زنان در پی نخواهد داشت. خصوصا در جامعه فعلی ایران که سبکهای متفاوت زندگی در آن به موازات یکدیگر جریان دارد. تلاش برای یکدست سازی پوشش زنان از طریق روشهای اجباری، به زنان مسئلهای جمعی اعطا میکند که میتوان آن را به پیروی از فرانسیس فوکویاما، نظریه پرداز و استاد علوم سیاسی، «سیاست هویت» نامید.
سیاست هویت
فرانسیس فوکویاما، تحلیلگر سیاسی و استاد دانشگاه استنفورد است. فوکویاما پس از مقاله «پایان تاریخ» در سال 1989 به شهرت جهانی رسید و در سال 1992، کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» را نوشت. در این کتاب که پس از فروپاشی نظام شوروی منتشر شد، فوکویاما ادعا میکند که سقوط کمونیسم پایان مبارزه ایدئولوژیک میان لیبرالیسم و کمونیسم است و لیبرال دموکراسی شکل نهایی حکومت انسانی است. ایده فوکویاما برگرفته از فلسفه هگل، فیلسوف آلمانی، بود که معتقد بود توسعه منجر به ظهور دولتی لیبرال و گره خورده با اقتصاد بازار میشود.
سال 2016 و پس از خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در ایالات متحده، فوکویاما در کتابی با عنوان هویت (سیاست هویت کنونی و مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن) از میل انسانها برای به رسمیت شناخته شدن و طلب جایگاه برابر با دیگران نوشت. فوکویاما از مفاهیمی همچون میل به رسمیت شناخته شدن، کرامت، هویت، دین و فرهنگ بهره میگیرد و مینویسد: «مطالبه برای به رسمیت شناخته شدن هویت فردی، مفهومی کلان است که به بسیاری از آنچه امروز در سیاست جهانی روی میدهد وحدت میبخشد. این مطالبه تا پدیدههای وسیعی نظیر خیزش ملی گرایی و اسلام سیاسی شده امتداد پیدا میکند. بسیاری از چیزهایی که به انگیزههای اقتصادی نسبت داده میشوند عملا در مطالبه برای به رسمیت شناخته شدن ریشه میدوانند و نمیتوان آنها را صرفا با ابزارهای اقتصادی برآورده کرد. هگل میگوید موتور محرکهی تاریخ بشر مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن است و تنها راه حل عقلانی برای این مطالبه بازشناسی یکسان کرامت همه انسانهاست. از آن زمان تاکنون طرفداران به رسمیت شناخته شدن بر اساس ملیت، دین، فرقه، نژاد، قومیت یا جنسیت یا کسانی که میخواهند برتر شناخته شوند این شناسایی عام کرامت را به چالش کشیدهاند.»
در جایی دیگر فوکویاما مینویسد: «در رأی مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا و انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری امریکا، رأی دهندگان و مخصوصا طبقه کارگر، که در معرض از دست دادن شغل قرار داشتند، نگران اوضاع اقتصادی بودند.
مخالفت با مهاجرتهای گسترده نیز به همین اندازه اهمیت داشت، زیرا شغل کارگران بومی را در معرض خطر قرار میداد و به افول هویتهای فرهنگی تثبیت شده میانجامید. در بسیاری از کشورهای توسعه یافته احزاب ضد مهاجران و ضد اتحادیه اروپا قدرت بیشتری گرفتند که در میانشان جبهه ملی در فرانسه، حزب آزادی در هلند، حزب آلترناتیو برای آلمان و حزب آزادیخواه اتریش از همه برجستهترند.
ترس از تروریسم و بحث بر سر نمادهای هویتی مسلمانان نظیر برقع، نقاب و لباس شنای اسلامی کل قاره اروپا را در بر گرفت. طی قرن بیستم سیاست در امتداد طیف چپ و راست سازمان مییافت و با موضوعات اقتصادی تعریف میشد؛ طیف چپ متقاضی برابری بیشتر و راست خواهان آزادی افزونتر بود. سیاست مترقی حول کارگران و اتحادیههای کارگری و احزاب سوسیال دموکراتی میگشت که به دنبال تأمین اجتماعی بهتر و بازتوزیع اقتصادی بودند. متقابلا دغدغه اصلی جناح راست را کاهش اندازه حکومت و تقویت بخش خصوصی تشکیل میداد.
اما اکنون به نظر میرسد این تقسیم بندی دوگانه در بسیاری از مناطق جهان جای خود را به سیاست هویت داده است. چپ کمتر از گذشته بر برابری اقتصادی تأکید میکند و تأمین منافع گروههای حاشیهنشین شده نظیر سیاهان، مهاجران، زنان، آوارگان و نظایر اینها را در دستور کار خود قرار داده است. راست هم در حال بازتعریف خود به عنوان میهن پرست و حامی هویت ملی و سنتی است، هویتی که آشکارا رنگ و بوی نژادی، قومی یا مذهبی دارد.»
فوکویاما در این کتاب از میل درونی انسانها برای به رسمیت شناخته شدن صحبت میکند و میگوید حس درونی انسان به دنبال کرامت است. او معتقد است که نارضایتیهای اقتصادی زمانی شدیدتر میشوند که با احساس کرامت نداشتن و مورد بی احترامی قرار گرفتن همراه شوند.
سیاست هویت در ایران
در دهه 60 و 70 شمسی، گفتمان سیاسی در ایران حول دو جناح چپ و راست شکل میگرفت. چپها گرایشات سوسیالیستی بیشتری داشتند و محافظهکاران با بخش سنتی جامعه همسویی داشتند. چپها از نیمه دهه 70 اصلاحطلب شدند و گرایشات لیبرالی پیدا کردند و راستها به دو دسته توسعه گرا (مانند کارگزاران سازندگی) و اصولگرا و حامیان بازگشت به اصول انقلاب اسلامی تقسیم شدند. در دهه نود هر چه به انتهای این دهه نزدیک شدیم، شکافهایی چون مسئله زنان، اقلیتها، قومیتها و سبکهای زندگی مؤثرتر و مهمتر از شکاف چپ و راست شد. هر چقدر حاکمیت در مسائل اجتماعی و فرهنگی به سمت اعمال محدودیت، سانسور و فیلترینگ رفت بخشهایی از جامعه نیز برای حفظ سبک زندگی خود تلاش کرد.
گروههای سیاسی نیز برای جلب آرای عمومی، هر یک به سمت یکی از این مسائل رفتند. گروهی در پی کسب آرای اقوام و مذاهب دیگر بودند و گروهی دیگر از نمادهای سبکهای زندگی متفاوت بهره گرفت. مسئله اصلی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری دموکراسی، آزادی، عدالت و مسائلی از این دست نبود. مولوی عبدالحمید، قاسم سلیمانی، محمدرضا شجریان و امیر تتلو هر یک به عنوان نمادهایی برای جلب آرای بخشی از جامعه به کار گرفته شدند. به علاوه در عکسهای تبلیغاتی کاندیداهای سنتگرا از چهره زنانی استفاده شد که در قرائت رسمی بدحجاب نامیده میشوند. زنانی که با همان پوشش در تیر 1401 مورد ارشادِ گشتهای انتظامی قرار میگیرند و از خدمات عمومی در مشهد محروم میشوند. زنانی که خارج از این رویدادها کرامت شان حفظ نمیشود. امروز مسئله زنان به چالشی مهم برای جامعه ایران بدل شده، مسئلهای که میتواند برای جامعهی دو قطبی ایران ریسک زا و سرنوشتساز باشد.
منبع: اکوایران