چرا هیچ فیلمی از مسیرهایی که مهسا امینی به ساختمان پلیس امنیت منتقل شده است وجود ندارد؟/ اگر او بر اثر استرس سکته کرده باشد، چه کسی مقصر است؟
به گزارش اقتصادنیوز، بازپرس سابق جنایی دادگستری تهران در یادداشتی به موضوع مرگ مهسا امینی پرداخت.
او در روزنامه اعتماد نوشت:
تورق کنید در طول همین سالهای گذشته برخی از کسانی که در زندان خود را حلقآویز کردهاند، کسانی که در پی شوک ناشی از فشار عصبی در محیط ارعاب و تهدید به اصطلاح تحقیقاتی، دچار نارسایی و سکتههای قلبی و مغزی شدهاند که آنها را به بیمارستانها رساندهاند و در فاصله یا فواصل زمانی فوت کردهاند. انگار اینها را قتل نمیدانند، فعل یا افعالی را که از ماموران تحقیق و این به اصطلاح بازجویان سرزده است طبق عرف اجتماعی و شاید هم قضایی اصلا جرم نمیدانند. گمان میکنند ماموران دارند کارشان را انجام میدهند. پلیس هم قضیه را تا بدانجا بیاهمیت میداند که صراحتا درباره علت واقعه مدعی است مهسا را برای هدایت و ارشاد به مقر پلیسی دلالت کرده که آنجا دچار ناراحتی شده است.
چه چیزی ذهن جامعه را مشوش میکند؟
مهسا امینی دختر جوانی بوده که حدودا 22 سال سن داشته از زمان دلالت به جایگاه نیروی انتظامی هم با پای خودش رفته و قدرت حرکت کامل داشته است، در آن لحظات کوچکترین مدرکی برای آنکه ثابت شود ضعف داشته یا بیمار بوده مطلقا وجود ندارد. طبق فیلمهای دوربین مداربستهای که در صدا و سیما پخش شده او در صف بازداشتشدگان یا آنگونه که پلیس مدعی است دلالتشوندگان حرکت میکند و در سالن روی صندلی مینشیند لحظاتی بعد بلند شده و با یکی از ماموران زن گفتوگویی دارد. گفت و شنودی که چندان هم آرام و مسالمتآمیز نیست بعد ناگهان سقوط میکند.
هیچ فیلمی از نحوه بازداشت او ارایه نشده است، از حرکت ون و آنچه در آنجا رخ داده، خبری نیست درحالی که در تمام مسیرهایی که از بدو الی ختم قضیه هر چه وقایع رخ داده در شعاع دوربینهای مداربسته قرار داشته است و میتوان حرکتها و برخوردها همگی را یک به یک تحت مداقه قرار داد تا معلوم شود چه وقایعی رخ داده که این دختر جوان ناگهان سقوط میکند و آنچنانکه در فضای مجازی آمده است توامان هم سکته مغزی کرده هم سکته قلبی که پذیرش آن در مورد یک دختر جوان مشکل است.
این فیلم ممکن است تقطیع شده باشد پس باید از کارشناسان فن درخواست شود تا آن را بررسی و بازبینی کرده و دربارهاش اظهارنظر کنند. پزشکان قانونی هم باید در مورد آن اظهارنظر کنند.
در امر بررسی پروندههای جنایی آنچه فوریت دارد جمعآوری دلایل است، دلایلی که بیم آن میرود تا از میان بروند و دیگر دست کسی به آنها نرسد مثل لکههای خون در روی زمین و لباس و داخل اتومبیل، مثل آلت قتاله که متهمان و جنایتکاران آنها را در جوی آب و بیابان و دریا و جنگل رها میکنند، مثل فرار متهمان از چنگال قانون و عبور آنها از مرز... مثل به آتش کشیدن صحنه قتل و لوازمی که دلالت بر بزهکاری فرد یا افرادی دارند اما در پروندههای مهم جنایی که جو کشور و جامعه را فرا میگیرند و در روح و روان شهروندان اثر مینهند این ماجرای سرعت در رسیدگی از کجا وارد ذهن قوه قضاییه شده است...؟
اینکه جسدی فورا دفن شود، هرچه سریعتر، آیا دردی را دوا میکند؟ آیا چنین عملیاتی فرصت دفاع کامل را از کف مدعیان خارج نمیکند؟
جسد مهسا را شبانه از بیمارستان خارج کرده و به پزشکی قانونی بردهاند و به سرعت آن را در سالن تشریح کالبدگشایی کردهاند یعنی به نحوی عمل شده که فردا صبح در شهر دورافتادهای چون سقز آماده تدفین شده است. اگر برای بازدید از جسد برای معاینه مجدد از جسد اعتراضی و ابهامی و نکته مشکوکی وجود داشته باشد که با دفن آن دیگر دست کسی به جایی نمیرسد...
فرض کنید اولیای دم تقاضا کنند جسد توسط چند کارشناس دیگر معاینه شود یا اساسا به نظریه پزشک کالبدگشا اعتراض داشته باشند و آنچه را در برگ معاینه از جسد منعکس کرده قبول نداشته باشند و خواستار معاینه مجدد از جسد توسط تیم دیگری باشند با دفن جسد حالا چه راهکاری وجود دارد؟
همیشه سرعت بیش از حد در رسیدگی به پروندهها که نام آن را باید عجله بیمورد بگذاریم مانع دقت و رسیدگی به پروندههای جنایی شده و میشود گرچه قوه قضاییه بر آن باور است که با رسیدگی غیرمتعارف و خارج از حد (با شتاب و دستپاچگی) به پروندههای مهم اجتماعی و کیفری میتواند در جامعه نتیجه مطلوب بگیرد اما در واقع امر و در طول سالیان گذشته به خوبی ثابت شده است که چنین نیست و باید گفت که همیشه سرعت بیش از حد مانع از دقت در رسیدگی به پروندهها شده است اتفاقا باید در حد متعارف امر تحقیقات جنایی زمانبر باشد و با حوصله انجام شود.
چرا شفاف به پرونده رسیدگی نمیکنند؟
چرا جزییات ماجرا منتشر نمیشود؟ افکار عمومی باید اظهارات ادارهکنندگان یک ماجرای جنایی را باور کند، طبق اعلام بیمارستان کسری زمانی که مهسا امینی به بیمارستان منتقل شده فاقد علایم حیاتی بوده، دچار مرگ مغزی شده بود و این یعنی در حکم فوت، یک انسانی که در حکم مرده بوده است را به بیمارستان منتقل کردهاند و باید گفت که عملا مرگ او در نیروی انتظامی رخ داده است، تلاش پزشکان در مورد احیای قلب امری است که هر پزشک انساندوستی تا آخرین لحظه انجام میدهد باید اعلام میشد که هیچ امیدی به حیاتش نیست و از همان لحظه خاطیان و نقضکنندگان قانون بازداشت میشدند گرچه بیمارستان کسری بعدا موضوع فقدان علایم حیاتی را از سایت خودش حذف کرده چرا نمیدانم اما تا این ساعت خبری از احضار متهمان و تحقیق از آنان منتشر نشده و معلوم نیست در این راستا کوچکترین اقدامی صورت گرفته است یا نه؟
در مورد برخوردهای ماموران گشت ارشاد عدم شفافیت، روشن نبودن روند رسیدگی و پس از آن عدم اعلام نتیجه تعقیب در دادسرا و محاکمه در دادگاه همهچیز را دچار سردرگمی و آشفتگی کرده است و مردم و افکار عمومی به این نتیجه رسیدهاند که نمیخواهند آنها را در جریان واقعیت امر بگذارند.
با عملکرد خشن گشتهای ارشاد اصلا برخورد جدی صورت نمیگیرد. این امر دیگر به اثبات رسیده است بهطور نمونه در هشتم اردیبهشتماه امسال (1401) بود که بوکسور معروف آقای رضا مرادخانی به اتفاق همسرش خانم ماریا عارفی با فرزند 11 ماههاش برای گردش وارد پارک پردیسان شدند که همان لحظه ماموران گشت ارشاد همسرش را تحت بازخواست قرار دادند و به محض اینکه آقای مرادخانی پیگیر ماجرا شد با اسلحه به طرفش حملهور شدند و با شلیک گلوله پای او را هدف قرار دادند و مجروحش کردند که در بیمارستان حضرت رسول بستری شد اما هیچکس نمیداند سرانجام نتیجه رسیدگی به واقعه چه شد. شلیک با اسلحه طبق قانون، مجازات سنگینی دارد اما هیچکس تاکنون نشنیده است که مامور مربوطه به حبس محکوم شده باشد. قضیه را به سکوت واگذار کردند تا فراموش شود همین...
و حالا در ماجرای مرگ مهسا از قدم اول؛ پزشکی قانونی طی اطلاعیهای اعلام کرده که جسد مورد معاینه و کالبدگشایی قرار گرفته و نمونههای حساس برداشته شده و ظرف چند هفته آینده علت مرگ اعلام میشود. این زمان برای آزمایشات سمشناسی و آسیبشناسی لازم بوده است اما هرچه هست مسوولان پزشکی قانونی نتوانستند سبب اقناع افکار عمومی شوند چرا؟ چون اصلا و ابدا اعلام نکردند که آیا در جسد آثار ضرب و جرح دیده شده است یا خیر، چون تعیین آثار ضرب و جرح هیچ احتیاجی به آزمایش آسیبشناسی ندارد، عدم خبررسانی در این مورد جای سوال دارد، آیا آثار ضربه و خونریزی مغزی در جمجمه رویت شده یا خیر؟
آیا در استخوان سر آثار شکستگی دیدهاند یا خیر؟ آیا آنچنان که در فضای مجازی ادعا شده در مغز توموری رویت شده و آثار جراحی قدیمی داشته یا خیر؟
چرا یک کلمه راجع به این موارد اعلام نظر نشده است. سکوت مطلق چه فایدهای دارد و اساسا چه دردی را دوا میکند. نظریات پزشکی قانونی به هیچوجه محرمانه نیستند و اتفاقا اگر اعلام شوند میتوانند از طرف اولیای دم مورد اعتراض قرار گیرند تا تیمهای کارشناس پزشکی قانونی دیگری هم جسد و آثار آن را معاینه و اعلام نظر کنند تا جای هیچگونه شک و تردیدی را باقی نگذارند. در موارد مشابه پزشکی قانونی نتیجه تحقیقات و نظریات خود را به راحتی اعلام کرده است اما در اینجا پردهپوشی میکند که جای تعجب و سوال دارد... باید پرسید چرا در مورد قضیه بهطور شفاف اعلام خبر نمیشود، چرا مقصران تعقیب و احضار نمیشوند و نتیجه برخورد با آنها به اطلاع افکار عمومی نمیرسد. تا این ساعت خبری درباره احضار متهمان اعلام نشده است.
راه چاره چیست؟
باید هر مورد برخورد خلاف قانون از طرف ماموران دیده شد، چه مامور گشت ارشاد باشند چه در نهاد دیگری، با سرعت مورد بازخواست قرار گیرند و پرونده آنها رسیدگی و در تمام مراحل در معرض افکار عمومی قرار گیرد نه اینکه همهچیز را پنهان کنیم. چرا جسد را شبانه ارسال کردهاند که لابد شبانه هم دفن شود چه جای عجله و پنهانکاری بوده؟
اگر نقایص پرونده درست و واضح رفع نشوند، اگر امر تحقیق از ماموران حاضر در محل صحیح و طبق اصول انجام نشود و سیر تکمیل پرونده روشن و واضح نگردد، اگر متهمان و مظنونان همگی احضار و تعقیب نشوند تا از آنان تحقیق شود، اگر متهمان محاکمه و مجازات نشوند این حوادث تا ابد ادامه خواهد داشت، وقتی جرم واقع شده باید رسیدگی هم انجام شود و نتیجه به اطلاع عموم مردم برسد و همهچیز پخش و منتشر شود.
درباره ماجرای گشت ارشاد باید گفت برخورد و شدت عمل برای انجام امور اخلاقی آن هم توسط ماموران نیروی انتظامی به هیچوجه نتیجهبخش نیست، زیرا برای اصلاح امور اخلاقی باید از وسایل فرهنگی استفاده شود نه از چوب و چماق و درفش و زندان...
نحوه عمل گشتهای ارشاد از بنیان غیراصولی است، زیرا با کسانی برخورد میکنند که اصلا و ابدا مرتکب هیچ جرمی نشدهاند و با کمال تعجب از هم میپرسند مگر چه کردهایم و همین سبب خشم آنها و ایجاد اصطکاک بین مامور و طرف مقابل میشود چون این افرادی که توسط گشتهای ارشاد تعقیب میشوند به هیچوجه بیحجاب نیستند و در شمول تبصره ماده 638 از قانون مجازات اسلامی قرار ندارند و انگهایی چون بیحجاب به آنها میزنند که وضع پوشش آنها حتی برابر با قانون هم جرم نیست و کسی حق تعقیب و تحقیق از آنها را نداشته و ندارد.
توضیح یک مطلب
این ادعای ثابت نشده که مهسا در کودکی دارای تومور بوده و تحت جراحی قرار گرفته است که البته پدر و مادرش آن را نپذیرفتهاند و گفتهاند سالم بوده و هیچ دلیلی هم برای اثبات آن ارایه نشده است گرچه جراحی مغزی در 5 سالگی در مورد کسی که تا سن 22 سالگی سالم و راحت زندگی میکرده نمیتواند دلیل محکمی برای ادعاهای مطرح شده باشد به هر حال همین ادعا هم چیزی از اهمیت قضیه کم نمیکند بلکه اولا پلیس را مکلف میکند در برخورد با افراد بسیار حساس باشد.
ثانیا استرس ناشی از سلطه تهدید و ارعاب حاکم بر محیط بازجویی در چنین افرادی باعث شوک و اضطراب شده که منتهی به سکته قلبی میشود و مسلما جرم است.
پس به هر حال موضوع عملیات انجام شده از سوی گشت ارشاد به اصطلاح تحت عنوان هدایت و دلالت برای ارشاد که باعث مرگ یک دختر جوان شده در هر صورت جرم بوده و خواهد بود و همین که مهسا در محیط و مقر تحقیق که به اندازه خودش رعبآور است ناگهان سقوط کرده و افتاده اگر معلوم شود سکته هم کرده برای اثبات ارتکاب جرم کافی است گرچه جریان سکته مغزی و قلبی همراه باهم، با موضوع شوک ناشی از اضطراب تطبیق ندارد و احتمالا ممکن است که برخورد فیزیکی صدمات مغزی را ایجاد کرده باشد که در آن صورت موضوع جنایت عمدی تلقی میشود گرچه تاکنون کوچکترین خبری از احضار متهمان به گوش نرسیده است.