روزنامه اصولگرا: خوشحالی دختری که روسری اش را در خیابان برمی دارد، مثل خوشحالی بچه ای است که به او آب نبات می دهند
به گزارش اقتصادنیوز، روزنامه جوان با نصرالله منصوری روانشناس در باره نسل دهه هشتادی گفت وگو کرده است.
بخشهایی از اظهارات او را می خوانید:
*رفتار افراد چه جوان و چه پیر، نشئت گرفته از پنج عامل تعیینکننده است که شامل فرهنگ، طبقه اجتماعی، آموزشوپرورش، خانواده و گروه همسالان است. دو عامل آن مخصوصاً به گروه زد(نسل دهه80) مربوط میشود. یکی از این عوامل آموزشوپرورش است و عامل دیگر خانواده است. البته گروه همسالان را هم میتوانیم اضافه کنیم. حال در شرایطی که دوره جوانی دوره خاصی است که فرد حالت هیجانات خاص خودش را دارد، در این سالها از توجه به تربیت این نسل و کلا به داد آنها رسیدن غفلت کردیم.
پروژه گران قیمت دولت رئیسی برای رقابت جدی ایران با ایلان ماسک/ اینترنت ماهواره ای دقیقا چیست؟
*در مورد خانوادهها بعضی پدر و مادرها اطلاعات ندارند و بعضی اطلاعات هم دارند، ولی نمیخواهند همراهی کنند و به پسر یا دختری که در سن نوجوانی است میگویند من جلوی پدرم پایم را دراز نمیکردم یا جلوتر از مادرم راه نمیرفتم. البته که اینها ارزشهایی اخلاقی است، منتها همه اینها را نمیتوان جمع کرد و به این بچه تحمیل کرد.
*با توجه به اینکه الان نوجوان و جوان با این شبکههای مجازی و اطلاعات وسیعی که از شهر، کشور و دنیا به دست میآورد، طبیعتاً خیلی به سادگی زیربار بعضی از حرفهای تاریخ مصرف گذشته نخواهد رفت. در خانواده چنانچه با این نسل به درستی میتوانستیم رفتار کنیم یا الان هم رفتار شود، تأثیرگذار خواهد بود، چون در عین حال که جوان میخواهد خود را نشان دهد، در عین حال خیلی هم دلرحم و دلنازک است و خیلی از آنها نیز زود تحتتأثیر قرار میگیرند و حرفهای خوب را میگیرند.
*تعدادی از افراد این بخش در اغتشاشات شرکت کردهبودند . اینها نیز خواستههایی دارند و از درون خانوادهها تا وقتی به اجتماع برسند، این خواستهها پوشش و به نیازهای آنها پاسخ داده نشدهاست. در نتیجه احساس میکنند، دیده نمیشوند. به قول جامعهشناسها منشأ تنهایی و ترس میتواند فشار اجتماعی باشد. البته میگویند فشارها به سه گروه تقسیم میشود، فشار بدنی یعنی کتک و شکنجه، فشار روانی یعنی تحقیر و تقبیح و فشار اقتصادی یعنی محرومیتهای مالی و مقامی.
* انسان چنانچه تحقیر شود، تبدیل به آدمی میشود که زنده است، ولی دیگر زندگی نمیکند. ما در روانشناسی یک سؤالی داریم به این عنوان که مقام آدم بالاتر است یا انسان و نتیجه میگیریم که انسان مقامش بالاتر است و میگوییم یکی از نشانههای آن نیز این است که آدمها زنده هستند، ولی انسانها زندگی میکنند. مثلاً ما خیلی از افراد را میبینیم که وقتی بعد از سلام احوالپرسی میگوییم حالتان چگونه است، میگویند «ای زنده هستیم» یعنی واقعاً دارد نشان میدهد که من زندگی نمیکنم، چون شرایط زندگی برای من فراهم نیست.
*تعدادی از دخترها را در خیابانها میبینیم که روسریها را برداشتهاند و فکر میکنند به تمام آمال و آرزوی خود رسیدهاند. خوشحالی آنها مانند بچه کوچکی است که به او آبنبات میدهید. در حالی که اینها اصلاً قیمت خودشان را نمیدانند. آقای نیکی جملهای دارد که میگوید سعی کنید بها پیدا کنید. انسان چیزی را که ارزان به دست میآورد، ارزان هم از دست میدهد.