شورش بهزاد نبوی علیه مارپیچ سکوت
بهزاد نبوی در این گفتوگو بیشتر به تحولات جریان اصلاحات، اتحادها و دشمنیها در طول 4 دهه اخیرپرداخته بود. او همچنین به سیر تطور دیدگاههای خود نسبت به برخی از مفاهیم از جمله انقلاب اشاره کرده و مانند موضعگیریهای خود در یک دهه اخیر مجددا اعلام کرد که با توجه به مطالعات و همچنین تجربیات سیاسی خود، امروز، ضدهرگونه انقلابی شده است. این فعال سیاسی در ادامه به تحلیل اعتراضات اخیر پرداخت و تاکید کرد:« امروز شرایط جامعه بهگونهای است که کمتر کسی به دنبال فعالیت حزبی و سیاسی است. مردم به سه دسته تقسیم شدهاند. دسته اول، توده مردم که مشکلشان عمدتا به معیشت برمیگردد. دسته دوم، بخشی از روشنفکران ما هستند، که در پی آزادی، دموکراسی و... هستند که چون این مقولات را قابل تحقق ندانسته یا تحققشان را پرهزینه میدانند، کمتر به دنبال فعالیت سیاسی و حزبی بوده و عمدتا در پی مهاجرت هستند. دسته سوم، جوانانی هستند که این روزها اعتراض خیابانی کرده و به دنبال آزادی سبک زندگی هستند و با حجاب اجباری مخالفت میکنند.این سه دسته هیچکدام با اصولگراها و با اصلاحطلبها ارتباط تشکیلاتی ندارند و بعضا شعارشان همان «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا» است. اینها عنایتی به این دو جریان خصوصا «انقلابیون جوان» ندارند و غیر از بخشی از دسته دوم سیاسی نیستند. چنانچه میبینید حرف سیاسی هم نمیزنند. شعارهای سیاسی هم که دسته سوم بعضا در اعتراضات مطرح میکنند، عمدتا نشانه نارضایتی است و پشتوانه عملی ندارد.»
او همچنین در بخش دیگری از این گفتوگو به نقد جریان اصلاحات پرداخته و عقبماندن این جریان از حرکت مردم را نقطه ضعف اصلی این طیف ارزیابی میکند. نقطه اصلی حمله رسانههای اپوزیسیون به بهزاد نبوی اما این بخش از گفتوگوی او بود آنجایی که تاکید کرد:«قطعا نمیتوانیم با معترضان کف خیابان که شعارهای براندازانه میدهند، همسو شویم. بحث محافظهکاری نیست؛ ما شعارهای آنان را قبول نداریم. ما میخواهیم در چارچوب نظام، نظام را اصلاح کنیم. نمیخواهیم دینامیت زیر ساختمان نظام بگذاریم، بلکه میخواهیم همین بنا را اصلاح و ایراداتش را برطرف کنیم که البته میدانیم کار بسیار مشکل و پرهزینهای است. با چنین مواضعی چون اینکاره نیستیم، برای همین نه میتوانیم با کسانی که شعارهای براندازانه میدهند، همراهی کنیم و نه وضعیت حاکم را قبول کنیم. البته میدانیم دو طرف به توصیههایمان توجه نمیکنند، اما آنقدر تلاش میکنیم، شاید گوش شنوا پیدا کنیم.»
برای تحلیل موضعگیری اخیر این سیاستمدار 80 ساله، قاعدتا باید نوع رفتار او در بیش از شش دهه فعالیت سیاسی را مورد مداقه قرار داد. با نگاهی به گفتوگوها، سخنرانیها و موضعگیریهای بهزاد نبوی که ابتدا منتقدان راستگرای او در دهه هفتاد چریک پیرش نامیدند و امروز بسیاری از علاقهمندانش او را با این نام میخوانند درخواهیم یافت که این موضعگیریها در اکثر موارد حاشیههای متعددی را به همراه داشته است. حاشیههایی که اتفاقا هزینههای زیادی برای او به همراه داشته است. ازمباحثات متعدد با اعضای مجاهدین خلق در زندان اوین گرفته تا مواجهه صریح با مرحوم حسین راستی کاشانی، نماینده بنیانگذار جمهوری اسلامی در سازمان مجاهدین انقلاب و از موضعگیری جسورانه در جلسه هیات دولت درباره حکم ارتداد سلمان رشدی که برخی آن را عامل استیضاح او در مجلس سوم ارزیابی میکنند تا هشدارهای قابل تامل درباره محدودیت اختیارات رئیسجمهوردر روزهایی که جامعه ایرانی سرمست پیروزی دوم خرداد بود. این قبیل موضعگیریها و تحلیلها در کنار اظهارات متاخر نبوی، او را در معرض اتهامات و انگهای فراوان قرار داده است. مسعود رجوی او را «راست ارتجاعی پیچیده» نامید، جریان راست او را آمریکایی، نفوذی گروهکها، برانداز و...معرفی کرد. بیان این جمله که «مخالف هر انقلابی هستم!» نیز که عملا موجب شد موجی بزرگ از کیهان تهران تا کیهان لندن علیه او به راه بیفتد. اظهار نظر او در مصاحبه اخیر مبنی بر اینکه «نمیتوانیم با معترضان برانداز کف خیابان همسو باشیم.» نیز عملا سبب عصبانیت رسانههای اپوزیسیون و احتمالا برخی از افرادیکه این روزها در کف خیابان حضور پیدا میکنند شده است.[البته باید تاکید کرد که به احتمال زیاد به سبب عدم ارتباط منسجم جریان اصلاحات با اقشار جامعه وهمچنین سن وسال کم بسیاری از چهرههای حاضر در اعتراضات، بهزادنبوی مانند اکثر قریب به اتفاق دیگر فعالان سیاسی داخل و خارج این مرز پرگهر برای آنان چهرهایآشنا به شمار نیاید.]
با مداقه در موضعگیریهای این چهره سیاسی آشکار میشود که این گزارهها به ویژه در موارد حاشیهساز، از یک الگوی ویژه پیروی میکند. میتوان این الگو را با اغماض شورش در برابر «مارپیچ سکوت» نامید. مفهوم «مارپیچ سکوت» توسط الیزابت نوئل نویمان در ساحت علوم سیاسی و علوم ارتباطات ابداع شده است. طبق این نظریه یک گروه یا جامعه اجتماعی ممکن است اعضا را به دلیل عقایدشان منزوی یا طرد کند. این امر تصریح میکند که افراد ترس از انزوا دارند. این ترس از انزوا در نتیجه منجر به سکوت به جای ابراز عقیده میشود. رسانهها عامل مهمی هستند که هم بر ایده غالب و هم بر درک مردم از آنچه ایده غالب است تأثیر میگذارد. طبق این نظریه بسیاری از مردم وحتی نخبگان در مواجهه با گفتمانی که به نظر میرسد گفتمان محبوب وغالب است، احساس ضعف کرده وحتی در صورت اشتباه دانستن آن از هراس یا شرم قضاوت دیگران، سکوت کرده یا به خیل هواداران نظریه غالب میپیوندند. در ضربالمثلهای این کهندیار نیز«خواهی نشوی رسواهمرنگ جماعت شو» به خوبی این مارپیچ مخوف و در برخی موارد مخرب را توصیف میکند. مارپیچ سکوت در بزنگاههای تاریخی میتواند مانع از بیان نظرات دلسوزانه، منتقدانه و...شود. نظراتی که میتواند مانع از انحراف، فروپاشی و... در تاریخ یک خانواده، یک حزب، یک شهر، یک کشور، یک اندیشه و... شود. در بررسیهای تاریخی بارها این پرسش مطرح میشود که مگر کسی نبود که به حاکمان، مردم، روسای قبایل و...نسبت به عواقب یک تصمیم یا اقدام هشدار دهد، امروز میتوان گفت طبق این نظریه نخبگان، عقلا و...پیش از اینکه در دهلیزهای سیاهچالها خفه شوند، در این مارپیچ از نفس افتادهاند.
با مرور موضعگیریهای بهزاد نبوی میتوان دریافت که او در بسیاری از بزنگاهها تلاش دارد تا بیش از اینکه خوشایندعوام یا قدرت غالب سخن بگوید، آنچه را که به نظرش درست است، را بیان کند. از همین روست که در همین مصاحبه نیز از عقب افتادن جریان اصلاحات از روند جامعه و سپردن سکان سیاست به هیجانات جامعه انتقاد میکند.
فارغ از اینکه نسخه او در نیمقرن گذشته در بزنگاههای مختلف تا چه اندازه درست یا راهگشا بوده است، نفس اینکه یک فعال سیاسی تلاش کند که علیه مارپیچ سکوت شورش کند و بارها هزینه این انتخاب رابه صور گوناگون پرداخت کند قابل ستایش و احترام است. همچنین در این فقره خاص و دوقطبی موجود که هر سخن و دیدگاه متفاوتی، واکنش عصبی وتند مخالفان را به همراه میآورد، بیان اظهارنظر متفاوت، شجاعت و البته از خودگذشتگی میطلبد و از آن مهمتر تلاشی درخور برای به رسمیت شناختن حق ابراز نظر مخالف چه در مواجهه با قدرت و چه در مواجهه با عوام به شمار میآید.
با این حال باید به این نکته نیز توجه داشت که این چهره تاثیرگذار در این مصاحبه عملا راهکار مشخصی برای مسیر آتی ارائه نمیکند. او از اصلاحاتی سخن میگوید که هسته سخت قدرت در نزدیک به 25 سال اخیر به صورتهای مختلف مسیر آن را سد کرده است و حتی حاملان این گفتمان را به رسمیت نمیشناسد چه رسد که با آنها برای بحرانهای آتی گفتوگو کند. در آن سوی میدان نیز با اردوگاه متکثری مواجه است که دیگر نه اعتمادی به حرکتهای اصلاحی دارد ونه حوصلهای برای آزمون وخطای دیگر![این معادله صرف نظر از پارامترهای تخریبهای گسترده سرمایه اجتماعی جریان اصلاحات توسط رسانههای اصولگرا و برانداز در کنار ضعفها، بیعملیها و اشتباهات بخشهایی از این اردوگاه است.]
در پایان باید تاکید کرد که هرچند که امروز بهزادنبوی مانند سیاق سابق علیه مارپیچ سکوت رسانههای حاکمیتی و اپوزیسیون شوریده است، اما برخلاف بسیاری از موارد پیشین نتوانسته است که نسخه بدیل خود را ارائه کند. این نقصان در فضای دوقطبی وپر سوتفاهم امروز نه گرهی را بازکرده ونه راهی را نمایان کرده است. باید منتظر ماند ودید چریک پیر برای این نقصان فکری کرده است، یا اینکه عملا با زبان بیزبانی، به صورت غیررسمی او نیز از بنبست سخن گفته است.