لزوم ورود گفتمان نخبگانی به درون حاکمیت
اگر این موضوع امروز به درستی تبیین و دنبال نشود بلاشک این ترکخوردگیهای سیاسی و اجتماعی کشور، در آیندهای نه چندان دور تبدیل به شکافهای عظیمی خواهد شد که پر کردن آن توسط گروهها و نهادهای سیاسی متشتت موجود راه به جایی نمیبرد و کشور را با ناامنی و آشوب دائمی مواجه خواهد ساخت. پس بر حاکمیت، نسل های معترض و همه دلسوزان و خیرخواهان فرض است که به درستی در این مقطع حساس به رسالت خود در جهت ترمیم و التیام زخمهای نشسته بر پیکر هویت ملی، دینی و سرزمینی خود تلاش کنند که همه در یک کشتی نشستهایم و دریغ است ایران که ویران شود.
مطابق ادبیات نظری و تجربی اگر مهمترین عامل رفع موانع پیشرفت و حل مشکلات کشور را در یک کلام خلاصه کنیم همان حکمرانی است که با مجموعه نهادی متنوع خود بر انگیزههای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مردم اثرگذار است و تشکیل، تخصیص و توزیع منابع و نحوه بهکارگیری سرمایههای کشور را شکل میدهد. اگر حکمرانی با بازنگری نهادی در جهت فراگیری منافع برای عموم، از طریق گسترش مشارکتهای سیاسی و اقتصادی اصلاح نشود، کشور رشد و پیشرفت پایدار را تجربه نمیکند. اگرچه ممکن است با آزادیهای اقتصادی کنترلشده در مقاطعی رشد اقتدارگرایانه بهدست آید، ولی تداوم آن در بلندمدت با حفظ تمرکز سیاسی امکانپذیر نیست و اقتصاد را در تله رشد پایین و فقر گرفتار میکند. این تجربه به خوبی در روند تاریخی پر نوسان رشد اقتصادی ایران، بهویژه در 40سال گذشته مشهود است. این واقعیت حاکی از آن است که توازن و سازگاری در اهداف اقتصاد و سیاست امری اجتنابناپذیر است. به عبارت دیگر اصول و قواعد پیشرفت اقتصادی در هر شرایطی از سیاست کارکرد ندارد. بنابراین جای تعجب نیست که عمده مشکلات چالشی کشور در دوران هیچ دولتی حل نمیشود و برنامهها در حد شعار و نمایش باقی میماند. دلیل اشاعه فعالیتهای رانت جویی، با بازده اجتماعی صفر، به جای کارآفرینی، فساد، تخریب گسترده منابع و... همه بهدلیل وجود ساختارهای متمرکز بخش عمومی اعم از دولت و غیر دولت است. اگرچه پیشرفت کشور به جز محدودیتهای سیاسی با محدودیتهای کارشناسی در امور مختلف سیاستگذاری نیز مواجه است، ولی پذیرش آن سخت است که مشکل ندانستن راهحلها و به عبارت دیگر جهل و بیخبری سیاستمداران و سیاستگذاران باشد. اگر مشکل این بود تاکنون باید آنها با گرفتن مشاوره مجاب میشدند که سیاست و اقتصاد خوب کدام است؟ بنابراین مساله اصلی در انگیزه و محدودیتهایی است که در اشکال نهادی قدرت وجود دارد. در شرایط موجود به نظر میرسد که به دلایل زیر، ورود گفتمان نخبگانی به درون حاکمیت شاید بهعنوان تنها مسیر اصلاح امور باشد.
اولا- از یکسو، گروههای سیاسی موجود در طیفهای راست و چپ و میانه با نامهای مصطلح، با توجه به عملکردهای ضعیف گذشته خود، به دلایل مختلف، مرجعیت سیاسی خود را از دست داده و چندان در اعتماد عمومی جایی ندارند و در نتیجه در برونرفت از وضعیت موجود کارکرد ضعیفی خواهند داشت.
ثالثا- اصلاحات نهادی سیاست و اقتصاد معطوف به رشد و پیشرفت، نیازمند ایفای نقش موثر نخبگان دانشگاهی و اندیشمندان با پایهگذاری مرجعیت جدیدی برای بهبود حکمرانی است که با تشکل و سازماندهی و ایجاد نهادهای جدید جامعه مدنی برای چانهزنی با ساختار قدرت، روند خواستههای مردمی را انسجام و نیروهای اجتماعی داخلی را سازمانی نو دهد تا حرکتهای اجتماعی به بیقانونی نینجامد و ابزار دست دشمنان این مرز و بوم قرار نگیرد.
1- سیاستمداران
- با جامعنگری به کلیت فرآیند رخدادهای اخیر یعنی زمینهها، بهانهها، خواستهها، فرصتها و تهدیدها توجه کنند.
- از بیتوجهی و فراموشی حق اعتراض با کمشماری یا به بهانه ناحق بودن اغتشاش پرهیز کنند و به التیام گسست رابطه خود با مردم و تقویت سرمایه اجتماعی التزام داشته باشند.
- آسیبپذیری ساختار سیاسی موجود را با ویژگیهای نهادی متمرکز باور کنند و ترک خوردن شیوههای سیاستمداری پیشین و نیاز به تامل در جمهوریت و اسلامیت نظام را احساس کنند. بعد از گذشت چهار دهه به ناچار باید مجددا در حوزههای نظریهپردازی بحث اساسی و مهم دوگانه اسلام سیاسی و حاکمیت ملی به بوته نقد گذاشته شود.
- به دو ویژگی توامان مشروعیت و مقبولیت حکمرانی اهمیت دهند. مقبولیت همان رابطه مبتنی بر اعتماد بین مردم و حکومت است که جز با عملکرد مناسب حکومت و خواست مردم محقق نمیشود.
- بهرغم حقانیت آرمانهای انقلابی، عمکرد و اثربخشی مسیرِ آمده را در معرض حسابرسی قرار دهند و زمینه اصلاحات سیاسی را در جهت تکثرگرایی قدرت و حاکمیت ملی فراهم سازند.
- تفکرات و سیاستهای بنیادین خود را عین دین ندانند و اکنون بعد از نتایج عملی و تجربی آن، به اندیشمندان فرصت نقد بیلکنت دهند. نباید مردم و بهویژه نسل جوان، اسلام را با عملکرد مسوولان و شیوههای حکمرانی حکومت قضاوت کنند. اسلام آخرین پیام الهی است و باید این پیام آخر بدون آلایش همچنان برای نسلهای آینده بماند. نکند عملکرد ما این فرصت را از آیندگان سلب کند.
- خود را از مشورت بینیاز ندانند. با توجه به شواهد گذشته و موجود باور کنند که تاکنون محدودیتهای سیاسی و البته محدودیتهای فنی (کارشناسی)، بهشدت بر حل چالشهای مهم سیاسی و اقتصادی کشور سایه افکنده و امر پیشرفت جز با گسترش و فراگیری قدرت سیاسی و بهکارگیری تمام توان علمی و کارشناسی حوزههای مختلفِ بیرون تفکر حاکمیت، امکانپذیر نیست.
- بدانند که نسل جوان با استعدادی دو چندان نسبت به گذشته و با دسترسی به سطوح آموزش عالی و فضای ارتباطی، دارای توقعات و مطالبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است. جز زبان اقناع نمیفهمد. دلیلی بر بیکاری خود و گسترش فقر جامعه نمیبیند. با تورم دو رقمیزاده شده و زندگی میکند و منطق اولویت سیاست بر اقتصاد را بر نمیتابد و در رفتار سیاست تقابلی کشور با دیگران نیز هیچ منفعتی نمییابد.
- مسیرهای پیشرو را فقط در دو راهه تداوم وضع موجود، با نام مقاومت و راه تسلیم و شکست، خلاصه نکنند و با این راهبرد انعطافناپذیر، مسیر اصلاحی سوم را با حفظ اهداف آرمانی بلندمدت و تغییر رویهها در میانمدت، به بنبست نکشانند.
- پیشتازی افراد و گروههای افراطگرای تندرو را بگیرند. در این راه و رسم آنچه هست تهمت است و ناروا، گوش و چشم و عقل آنها سرشار از نفرت و کینه، عرصه سیاست بازی آنها شکستن شاخ است به جای نقد و پاسخ معقول، خودبین و قیّم در خیرخواهی برای مردم. خوب آنچه خود دانند و بد آنچه خود پندارند.
- ساحت حکمرانی را از حالت تکبعدی و تکرایی بهدرآورند. عقل سلیم در عصر حاضر باور ندارد که تمام تخصصها، دانشها و علوم در اداره کشور بتواند در یک یا چند فرد محدود جمع شود و رای صاحبنظرانی که سالها در حوزه دانشی خود زحمت کشیده و از علم و تجربه آموختهاند به هیچ انگاشته شود.
- بولتننویسان، راویان، تحلیلگران و وقایع نگاران بیطرف را در حوزههای مختلف تعدد بخشند.
- موانع و تنگنظریهای بیمورد و بیمنطق را درجهت گسترش مشارکت سیاسی مردم بهویژه در انتخابات حذف کنند. تجربه دو انتخابات اخیر نشان داد که محدود کردن دامنه انتخاب، بخشی از مردم را از حکومت دور، بیاعتمادی به دولت را افزایش و مردم را در مقابل مردم قرار میدهد.
2- نسلهای معترض
- به خطکشی و مرزبندی اعتراض و اغتشاش آگاه باشند.
- با هرگونه دخالت و موج سواری خارجیان و بیگانگان، براندازی، تجزیهطلبی و گسترش ناامنی مخالفت داشته باشند و از آن زاویه بگیرند. لزوما دشمنِ دشمن ما، دوست ما نخواهد بود.
- بدانند که زمینههای تحقق انقلابی دیگر نه فراهم است و نه اساسا در عصر حاضر، انقلاب جواب میدهد و نه حتی در صورت اتفاق، تضمینی برای اصلاح امور دارد. در فضای سیاسی تندِ چنددستگی داخلی و مغرضان خارجی، حرکتهای انقلابی جز بحران و آشوبهای دائمی نتیجهای نخواهد داشت.
- باید در فضایی آرام زمینه گفتوگو فراهم آید و ضرورت اصلاح و برای تغییرات نهادی بهطور جد با ایجاد و انسجام تشکلهای جدید مورد توجه قرار گیرد.
- و نکته آخر و مهم آنکه مسلمان بودن جامعه ایرانی دلیل عقبافتادگیها نیست. این ادعا نه از روی تعصب کور بلکه مبتنی بر عقل و علم و تجربه تاریخی است. اتفاقا فرهنگِ مویدِ رشد و تعالی، بهعنوان یک سرمایه اجتماعی میتواند پیشرفت را پرشتابتر کند. اصول و پایههای فرهنگ متعالی اسلامی منطبق با عقل و فطرت بشری که قرون متمادی با تلاش و مجاهدتهای عالمان و اندیشمندان از انحرافات زمانه حفظ شده است، داعیهدار جدال احسن، مخالف فقر، بیعدالتی و فساد و مبتنی بر احترام به حاکمیت مردم است. مشکلات و چالشهای عملکرد و مشهود، شما را به اسلامستیزی و اسلامگریزی واندارد. اگر نسل ما نتوانست این امانت عظیم الهی را به درستی به همه شما انتقال دهد بر ما ببخشایید؛ زیرا متولیان این امر در دعوای تخصص و تعهد، نابجا در مقام متخصصان امور نشستند و از وظیفه اصیل فرهنگی و تربیتی خود غافل شدند و سنگر خالی کردند. با این حال، نه همه رویههای پیشینیان شما به اسم سنت مردود است و نه همه وجوه تجدّد با نام آزادی، مقبول. هیچ انسان و جامعه غیرفرهنگی وجود ندارد. تفکرات، رویهها، عادات و رسوم زندگی هر چه که باشد منتج از نوعی آبشخور فرهنگی است. پس بههوش باشید که به اسم آزادی، هویت و اندیشه شما را نربایند و همچنانکه نسل با استعدادی هستید ملاک انتخابتان عقلانیت، تفکر، درسآموزی از تاریخ و نه شور و هیجان زودگذر باشد.
منبع: دنیای اقتصاد