گفتگو برای ایران
این آخرین یادداشت از سهگانه «قانون برای زندگی»، «اخلاق برای پیشرفت» و «گفتگو برای ایران» است.
در دو یادداشت قبلی به مساله لزوم قانونگذاری با بالاترین مخرج مشترک اجتماعی و اصلاحات لازم در نظام تقنین و اجرا و نظارت پساتقنین و همچنین چالشهای اخلاقی جامعه و راهکارهای بسط اخلاق و نقش پررنگ حاکمیت در این امر پرداختم. سومین و آخرین یادداشت از این سهگانه دغدغه نگارنده حول محور «گفتگو» خواهد بود.
در یک جامعه پویا و امیدوار با شهروندانی مطالبهگر، نقشآفرینی اجتماعی آحاد جامعه پررنگ و فعالانه خواهد بود. اساسا هرگاه شهروندان یک جامعه احساس امیدواری کنند، بروز و ظهور اجتماعی آنان نیز فعالانهتر خواهد بود و همین بروز و ظهور اجتماعی موجب تضارب آرا و بیان نظرات و دیدگاههای مختلف میشود و طبعا در چنین شرایطی نظرات متفاوت و یا متضاد یکدیگر نیز مطرح خواهند شد. در چنین شرایطی جامعه پس از « قانون» و «اخلاق» به « گفتگو» نیاز خواهد داشت.
گفتگو به مثابه یک آیین بیبدیل، نیاز قطعی و حیاتی جوامع امروزی است. یک جامعه پویا بواسطه قرار گرفتن در معرض جهان شبکهای و انفجار اطلاعات و توسعه ارتباطات، کاملا از ساختارهای سنتی خود دست شسته و از یک چارچوب مونولوگی به سمت جامعه شبکهای که همه در آن میتوانند حرف و سخن خود را با دیگران در میان بگذارند حرکت کرده است. اما آیا صرف اینکه هر کس میتواند نظر خود را به اشتراک بگذارد و تولیدکننده محتوا و فکر و نظر باشد و دیگر این فقط حکومتها و رسانههای رسمی نیستند که محتوا تولید میکنند، متضمن گفتگو است؟ قطعا خیر! شبکههای اجتماعی نه تنها ما را به سمت گفتگو سوق ندادهاند، بلکه الگوریتمهای همسانیاب آن باعث همافزونی آرا و اندیشهها شده و طرفداران یک فکر یا نظر را در حلقه خود قرار داده و باعث شده آنها فکر کنند تمام دنیا مثل قبیله سایبری آنها فکر میکنند. عالمان علوم ارتباطات در کنار دنیایی از مزایا، ایرادات و آسیبهای بسیاری برای جهان شبکهای و مجازی برشمردهاند که یکی از آنها توهم اکثریت است. غوطه خوردن در دریایی از طرفداران یک فکر خاص، نه تنها شبکههای اجتماعی را به بستری برای گفتگو تبدیل نمیکند، بلکه با ضریب دادن به تعصبات و عمق بخشیدن به افکار، در اثر قرار گرفتن شهروندان سایبری یا همان کاربران مجازی در کلونیهای محدود، عملا به «خود حق پنداری» ضریب میبخشد و امکان پذیرش نظر مخالف که پیشنیاز گفتگو است را از آنها سلب میکند یا بشدت کاهش میدهد و عملا افراد را اسیر پدیده «همافزونی آرا» میکند. فلذا امکان بیان آرا و نظرات در شبکههای اجتماعی متضمن گفتگو نیست و حتی نوع خفیفی از گفتگو هم نیست و شبکههای اجتماعی عملا بستری برای همهمه و گفتن و نشنیدن است. از سوی دیگر جامعه درگیر شده با شبکههای اجتماعی به راحتی اسیر فیکنیوزها و تحلیلهای غلط میشود و عمق دانشیش بواسطه دوری از علم و کتاب و احساس استغنا از آنها بدلیل اطلاعات دریافتی از بسترهای شبکه اجتماعی کاهش شدید پیدا میکند. به تعبیر دیگر افراد به قدر ارضای روح و وجدان، اطلاعات موید نظرات پیشین خود را دریافت میکنند و نسبت به نظرات مخالف با دیدگاه مطلوب خود متصلبتر میشوند. در چنین شرایطی دولتها نیز که تا پیش از این بدنبال سیاستگذاری، جهتدهی و کنترل رسانههای جریان اصلی بودند، تمرکز ویژهای روی کنترل شبکههای اجتماعی گذاشتهاند.
در کشور ما به تعبیر دکتر خانیکی گفت و گو هم مساله ایران است و هم راه حل ایران! رسیدن به درک مشترک از منافع ملی تنها از مسیر دیالوگهای عمیق میگذرد و آنانی که درک صحیحی از گفتگو ندارند و به قواعد آن تن نمیدهند به عمیقتر شدن شکافهای اجتماعی مدد میرسانند. اما گفتگو لازمهها و بایستههایی نیز دارد. نمیتوان بدون به رسمیت شناختن صاحبان آرا و نظرات متفاوت و تضمین احترام و حقوق شهروندی آنان جامعه را آماده گفتگو کرد. گفتگو باید بدون پیش شرطهای محدود کننده و در چارچوب قوانین، آن هم با مشخصاتی که در یادداشتهای پیشین این سهگانه شرح آن رفت صورت پذیرد و امکان تضارب آرا در بسترهای امن و تحتالحمایه قانون فراهم شود. گفتگو بسان گلوله برفی است که از نوک کوه حرکت میکند و باید با اضافه شدن جریانهای فرهنگی و رسانهای و نخبگانی به اثربخشی بیشتر آن کمک کرد. اهمیت پساگفتگو نیز کمتر از پیش و حین گفتگو نیست! جامعه باید اثر این گفتگو و تضارب آرا را ببیند و صدایش شنیده شود و احساس کند این راه اصولی و درستی برای حل مسائلش هست و به آن به چشم درمان بنگرد و نه یک مسکن مقطعی! فذا آنچه که امروز باید بعنوان گام اول برای رسیدن به یک جامعه اهل گفتگو برداشته شود، احیای پیشنیازهای گفتگوست که مهمترین آن به رسمیت شناختن و احترام است. گفتگو صدقه حاکمیت و نخبگان و رسانهها به جامعه نیست، بلکه حقی است که از آحاد جامعه بر گردن آنها. گفتگو دکان نیست که هر بار کرکره آن را بالا بکشیم و کوپنش را صادر کنیم و مردم پشت آن صف ببندند و نهایتا گفتگو آنی و فوری دست به اعجاز نمیزند و باید به پای آن خون دلها خورد و اعتمادها را جلب کرد و اعتمادسوزیها را جبران کرد تا جامعه با نخبگانش و حکومتش پای صحبت بنشیند و اگر در پساگفتگو اثر مثبت آن را حس کرد، به این مسیر مومن شود.