طبقه فرودست، ۳ تا ۴ برابر بیشتر از افراد معمولی دچار مشکلات روان هستند/ایران دچار ترومای جمعی شده است
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از اعتماد از همان ساعات اولیه بعد از تایید قطعی جانباختن این دختر جوان در ظهر جمعه 25 شهریور و در حالی که تصاویر منتشر شده در فضای مجازی، دختری با حجاب معمولی و چه بسا باحجابتر از زنانی که در برخی آیینهای ملی اخیر در حمایت از نظام جمهوری اسلامی، جلوی دوربین تلویزیون ایستادند و سخنرانی کردند را نشان میداد، اینکه چه بر سر این دختر که به بهانه «بد حجابی» دستگیر شده آمده که عقب یا جلو بودن روسری یا کوتاهی و بلندی قد مانتو، به مرگ این دختر ختم شده، موجی از اعتراضات آکنده از خشم و بغض، ابتدا در زادگاهش ایجاد کرد و از روزهای بعد به شهرهای سراسر کشور رسید. دانشجویان، دانشآموزان، معلمان، استادان دانشگاه، کارکنان ادارات و شاغلان بخش خصوصی، کسبه و دستفروش، هنرمندان و ورزشکاران، کارگر، راننده تاکسی، رفتگر، کتابفروش، گچکار و... هر انسان دلسوختهای که از مرگ ناباورانه یکی از سرمایههای این کشور دلش به درد آمده بود، به خیابان آمد تا در این سوگ جمعی همراهی کند. از 25 شهریور تا 17 دی ماه که محمدمهدی کرمی و محمد حسینی؛ دو تن دیگر از معترضان غائله جانباختن مهسا امینی، اعدام شدند، شهرهای ایران صحنه ابراز خشم جمعی در اعتراض به نادیده گرفتن حق آزادی بیان و تحدید آزادی فردی و حقوق انسانی شهروندان ایرانی بود، اما بعد از اعدام این دو معترض و همچنین به دنبال بازداشت تعداد بسیار زیادی از معترضان در سراسر کشور، موج اعتراضات بهطور کامل فروکش کرد . در این 5 ماه، تمام شهرهای ایران صحنه ابراز خشم و و اعمال خشونت دو گروه در مقابل هم بود؛ یکی در حمایت از تضییع حق هموطنش، خشم را فریاد میزد و دیگری در حمایت از تضییع قانون، خشمگینانه تلاش میکرد معترض خیابانی را وادار به سکوت کند. در این 5 ماه، مشکلات اقتصادی و کاستیهای معیشتی جایی در اعتراضات نداشت و با وجود آنکه بسیاری از مخالفان خارجنشین، زمزمه تغییر نظام سیاسی کشور به دنبال موج اعتراضات را پیشبینی میکردند، جامعهشناسان داخل کشور بر این نکته تاکید داشتند که «در هیچ کشوری تا زمانی که ماهیت اعتراضات، بهطور کامل، یکدست و خواستهها از زبان تمام اقشار فرودست و فرادست جامعه نباشد، هیچ تغییری در نظام سیاسی رخ نمیدهد.»
تحلیل روانپزشکان هم این بود که آنچه نگرانکننده است، شکلگیری پدیده جدیدی در جامعه و جمعیت ایرانی است؛ نهادینه شدن خشم و فروریختن قبح خشونت و نحوه برخورد دولتها با اعتراضات خیابانی و جلوگیری از ابراز خشم معترضان به شیوه بازداشت یا تهدید به دستگیری و صدور احکام تنبیهی برای معترضان که در واقع، جلوگیری از بیان اعتراض و تسری سکوت و خاموشی اجباری است، میتواند به شکلگیری پدیده دیگری هم منجر شود؛ «ترومای جمعی».
در تعریف «ترومای جمعی» در وبسایت کلینیکهای روانپزشکی و روانشناسی آمده است: «ترومای جمعی، نوعی فشار روانی است که بر افراد زیادی از یک جامعه یا فرهنگ آن جامعه تاثیر میگذارد. این حالت روانی در واکنش به یک آسیب تخریبگر مشترک در سطح جامعه روی میدهد. هر حادثه ناگواری که برای مردم یک جامعه روی میدهد، ممکن است به ترومای مشترک منتهی شود. این نوع رویدادها اغلب سیاست و احساسات ملی را عوض میکنند و حتی ممکن است بر تصمیمات شخصی افراد جامعه نظیر فرزندآوری تاثیر بگذارند. حملههای تروریستی، سقوط هواپیما یا غرق شدن کشتی، قحطی، جنگ و درگیریهای نظامی، رکود اقتصادی، نسلکشی، بیماریهای واگیردار و حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله از جمله رخدادهای منجر به ایجاد ترومای جمعی است. برای جامعهای که رویداد تروماتیک را پشت سر میگذارد، دنیا دیگر آن جهان قبل نخواهد بود. کاهش اعتماد به نفس و بحران وجودی، افسردگی، استرس و اضطراب، ترویج بیاعتمادی، افزایش مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر از آسیبهای روانی ناشی از ترومای مشترک است.»
هشدارهای کارشناسان اجتماعی به تبعات نادیده گرفتن صدای اعتراض جمعی
در روزهای اول و دوم اسفند، جمعی از روانپزشکان، اقتصاددانان، جامعهشناسان و پژوهشگران گرد هم آمدند و در دوازدهمین همایش سالانه سلامت روان و رسانه و تحت عنوان کلی «تبعیض و سلامت روان» چرایی و تاثیر رخدادهای 5 ماه اخیر را تحلیل کردند. سعید ارکانزادهیزدی؛ روزنامهنگار و پژوهشگر ارتباطات، در سخنرانی مراسم افتتاحیه این همایش با اشاره به بازداشت بیش از 70 روزنامهنگار طی 5 ماه اخیر و برگزاری این همایش در شرایط خاص این ایام که فیلترینگ رسانههای اجتماعی، کندی اینترنت و کاهش پهنای باند به بیشترین حد خود رسیده، تاکید داشت که محدودیتهای رسانهای و کندی اینترنت و اجبار تقریبا تمام مردم کشور به استفاده از فیلترشکن برای دسترسی به رسانههای اجتماعی رایج در بین آنها، باعث فشار روانی بسیاری بر شهروندان شده علاوه بر اینکه این فشار در نوجوانان و جوانانی که از بدو تولد با اینترنت دمخور بودهاند، آثار سوء سنگینتری خواهد داشت که هنوز به سختی میتوان صدمات روحی و روانی آن را تخمین زد. ارکانزادهیزدی در ادامه صحبتهای خود گفت: «همه این محدودیتهای رسانهای، به راحتی یک زندگی معمولی را تحت تاثیر قرار میدهد و با اضطرابهای مداومِ روزمره روبهرو میکند، چه رسد به مردمی که در پسزمینه چنین فشارهایی، با فقر و نابرابری و تبعیض مواجهند. طبق گزارشهای پایش فقر وزارت رفاه اجتماعی، سرانه درآمد خانوارهای ایرانی هنوز ۳۰ درصد پایینتر از شروع دهه ۱۳۹۰ است. ۲۵ میلیون نفر از مردم ایران زیر خط فقر مطلق هستند. در کنار فقر و ابرتورمی که به معنی مالیات مضاعف بر شهروندان است، شاهد تبعیضها و نابرابریهای قومی و جنسیتی و عقیدتیای هستیم که بر سر راه پیشرفت بسیاری از شهروندان به چشم میخورد. اگر ما نظام رسانهای قدرتمند و تاثیرگذاری میداشتیم، شاید از طریق رسانههای رسمی و روزنامهنگاری حرفهای میشد برای ستاندن حقوق مردم و نمایندگی مطالبات شهروندان از نظام سیاسی، تا حدودی این مشکلات را رفع و برای اصلاح امور و برگشتن به مسیر توسعه تلاش کرد، اما دریغ که نظام رسانهای ما دستکم دو دهه و نیم است که مرعوب شده و چنان محدودیتهایی بر سر راهش قرار دارد که عملا اثرگذاری خود را از دست داده است؛ چنانکه مردم و مخاطبان هم به این کماثری و ناتوانی پی بردهاند و از رسانههای رسمی داخلی روی گرداندهاند. نمونهاش را میتوان در از دست رفتن مرجعیت رسانههای داخلی در این روزها دید.» مصطفی معین، استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و رییس این همایش هم ضمن اشاره به تاثیرات چالشهای گوناگون کشور و به ویژه بحرانهای اجتماعی و اقتصادی بر سلامت روان در مراسم افتتاحیه گفت: «در جوامع نابرابر، با مسائل و مشکلات اجتماعی زیاد از جمله فقر و تبعیض و بیماریهای روان مواجه هستیم و نتایج مطالعات ملی و جهانی نشان میدهد که طبقه فرودست، ۳ تا 4 برابر بیشتر از افراد معمولی دچار مشکلات روان هستند. ما در ایران، با ضریب جینی 40.9 درصد یا بیشتر، جامعهای طبقاتی داریم که به دور از آرمانهای انقلاب است و در زمینههای مختلف روانی، اجتماعی، خشونت، اعتیاد، اعدام، احساس نارضایتی و احساس ناشادی، رتبههای نه چندان افتخارآمیزی در سطح جهان داریم. در بین ۱۰ مساله اصلی کشور، مساله فقر و نابرابری و فرسایش سرمایه اجتماعی، موضوعات بسیار مهمی هستند، چون سرمایه اجتماعی نسبت غیرمستقیمی با نابرابری دارد و نبود سرمایه اجتماعی به کاهش رواداری، مشارکت اجتماعی و سیاسی و تاخیر در دموکراتیزاسیون جامعه میشود.ادامه غفلت از چرخه باطل فقر و بیماری روان میتواند تمام زندگی فرد را نابود کند و توجه به سلامت روان جامعه، در افزایش بهرهوری و رفع رکود اقتصادی نیز تاثیر خود را دارد.» نگاه کلی به صحبتهای کارشناسان حاضر در این همایش نشان میدهد که رسوب و تشدید تبعیض و نابرابری در سه دهه اخیر، عامل مهمی در شیوع اختلالات روانی در کشور و برون دادی همچون خشم و خشونت در هر بزنگاهی از جمله غائله جانباختن مهسا امینی است. به عنوان نمونه، در اولین روز برگزاری این همایش، مریم رسولیان یکی از روانپزشکان حاضر در همایش، در سخنرانی خود این اشاره را داشت که ابراز خشم و پرخاشگری، به دلیل نادیده گرفته شدن و راهی برای دیده شدن است و افزود: «پرخاشگری لزوما پیکار نیست، بلکه نشانهای از حیات است تا مرگ و وقتی شنیده نشدن صدا، از سطح فردی عبور میکند، پرخاشگری اجتماعی ایجاد میشود.» احمدعلی نوربالا؛ یکی دیگر از روانپزشکان حاضر در این همایش هم تاکید داشت که احساس فقدان آزادی و ناامنی میتواند اختلالات روان را تشدید کند و با استناد به نتایج تحقیقات خود طی دهههای 1370 و 1380 و 1390 اشاره کرد که نتایج آخرین تحقیق انجام شده در سال 1399 نشان داد که شیوع اختلالات روانی در کشور در مقایسه با نتیجه مطالعه مشابهی که در سالهای 1392 و 1378 انجام داده، با اختلاف معناداری افزایش یافته و به عدد 29.7 درصد رسیده که حتما با رخدادهای اخیر این عدد امروز بیش از این خواهد بود.
شیوع اختلالات روانی در ایران با توجه به عوامل موجد این اختلالات و در حالی که طبق نتایج بررسیهای کارشناسان سلامت روان، اقتصاد و جامعهشناسی، دولتها هم تلاش موثری برای کاهش یا کنترل این عوامل نداشتهاند و حتی با برخی سیاستگذاریها به تشدید این عوامل دامن زدهاند، در شرایطی به وضعیت نگرانکنندهای رسیده که بیمههای پایه هم اقدام موثری برای حمایت از مبتلایان ندارند. هزینههای درمان بیماریهای روان، موضوع یکی از میزگردهای این همایش بود که شهرام غفاری، مدیرکل درمان غیرمستقیم سازمان تامین اجتماعی و از سخنرانان این میزگرد، در بحث خدمات و هزینههای قابل پرداخت به مراکز درمانی تحت قرارداد سازمان گفت: «در دنیا دو درصد بودجه درمان به سلامت روان اختصاص داده شده و در ایران این مبلغ ۲دهم درصد است. در حالی که طبق نظر سازمان جهانی بهداشت، از هر هشت نفر، یک نفر دچار اختلالات روانی است، اما از هر شش نفر شاغل، یک نفر از اختلالات روانی رنج میبرد، در ایران، ۲۹درصد بیماران سایکوتیک و ۳۳درصد بیماران افسرده درمان میگیرند و میتوانم اعتراف کنم که در این حوزه کمکاری داشتیم.حیات و ممات سازمان بیمه تامین اجتماعی با اشتغال است که متاسفانه الان به دلیل بحران شغل، بیمه هم با مشکل جدی روبهرو است.۷۲ درصد بازنشستگان کشور تحت پوشش سازمان هستند در حالی که ۷۵ درصد هزینههای سازمان، مربوط به صندوق و ۲۵ درصد مربوط به درمان بیمهشدگان است. سازمان تامین اجتماعی با چالش مالی روبهرو است، زیرا هزینههایش را پرداخت نمیکنند و تنها پنج درصد از روانپزشکان با سازمان تامین اجتماعی کار میکنند.»