قرائت شریعتی و نقش مؤثر اسلام در زیست مدنی
پس از حرکت اخیر، ملت ایران وارد یکی از عمیقترین تحولات این چهار دهه شد. ذهنیتهای اجتماعی مرتباً دگرگون شدند و در این چهل و اندی سال این جامعه با شریعتی سخن گفته است، گاهی بهشدت او را نقد و طرد کرده و گاهی به آن روی آورده است. ما یک جریان انتقادی در جریان اصلاحات نسبت به شریعتی داریم و در سال 88 دوباره نقد شریعتی به میان آمد و امروز و پس از اعتراضات سال گذشته در یکی از نقاط رادیکال انتقادی نسبت به شریعتی قرار داریم و این است که بحث در زمینه نسبت ما با شریعتی و وضعیت اجتماعی که در آن زندگی میکنیم مهم است.
بعضی از همطیفهای ما گاهی کنار شریعتی ایستادند و به وضعیت حمله کردند و یا تلاش کردند بین شریعتی و هر وضعیتی پیوند برقرار کنند. من نیز شریعتی را نقد کردم اما بیشتر کنار میدان اجتماعی بودم تا شریعتی، اما هیچوقت شریعتی را رها نکردم.
در اینجامیخواهم در کنار معترضان سال گذشته با شریعتی گفتوگو کنم و نقدهایی که از منظر این حرکت میتوان درباره شریعتی مطرح کرد را بگویم، اما همزمان هم بگویم که شریعتی درعین حال چه میراثی برای این نسل به همراه دارد. نقد من در این حرکت اجتماعی متوجه شریعتی نیست، بلکه تمام میراث فکری صدواندی سال گذشته است که در عرصه سیاسی ایران نقش بازی کردند؛ اسلام گرایی، چپ، ناسیونالیسم، توسعه و هر مفهوم ایدئولوژیکی که در این بازه زمانی در عرصه سیاسی ایران ظهور کردهاند، این حرکت همه را طرد میکند. بنابراین از منظر این حرکت اجتماعی همه متهم هستند و همه حرفهایی که گفته شده یا بیمعنا است یا مورد اتهام قرار میگیرد و این تنها منحصر به شریعتی نیست، بنابراین مسئله اصلا شریعتی نیست، بلکه عرصه سیاست مدرن ایرانی است که در پی پروژه ملتسازی و دولتسازی، همه قلمروهای زیست بشری را به انحصار خود درآورده است.
در این حرکت در تحلیل ترانهها و شعارها و کردار معترضان میبینید که تابع هیچ منطق سخن منضبطی نیستند. در همه میراث فکری صدواندی سال به تبع پروژه دولت و ملتسازی منطق زندگی قربانی شده است. منطق زندگی، منطق زیرپوستی تنانه(جسمی) است، مثلا رویارویی هر یک از ما در زندگی با مقوله مرگ، فهم تراژیک از زندگی، درک بیبنیاد بودن نفس زندگی، تعلق، عشق و...
معترضان اخیر دیگر به تور هیچ ایدئولوژی نخواهند افتاد، اگرچه ممکن است یک فاشیسمی هم ظهور کند و این ماجرا را جمع کند، میخواهم بگویم که این حرکت سویه تاریک و روشن را با هم دارد و هژمونیهای سابق در آن تکرار نخواهد شد. این مردم میایستند و از قلمروهای زندگی دفاع میکنند. یعنی آن قلمرویی که در سیطره نامها نمیرود و هرکسی که قرار است از جامعه ایران سخن بگوید اول باید نشان دهد به قلمرو زندگی احترام میگذارد و شریعتی هم باید این را ثابت کند! در تحلیل شریعتی میتوانم به شما نشان دهم که شریعتی فضای عاری از سخن باقی نمیگذارد. همه قلمرو زندگی را به قالبهای احکام اخلاقی، فلسفی، ایدئولوژی، تاریخی و...میخواهد ببرد و شریعتی هم مصون نیست. ما سوژههای پرورده آن دستگاهیم و آنچه با زندگی خود کردیم، با زندگی نسل جدید هم کردیم و متهم هستیم. اما این نسل با شریعتی امروز نیست. این نسل امروز شریعتی را به شکلی رادیکال نقد میکند و پس میزند اما یک تلاقی در آینده وجود خواهد داشت که این تنها درباره شریعتی نیست، بلکه برای همه میراث فکری ما اتفاق خواهد افتاد، با اسلام و با ناسیونالیسم هم مواجه خواهد شد، اما امروز نه، فردا! همه مواریث فکری دوباره باید خود را بازسازی کنند و به شرط محترم شمردن قلمرو زندگی، بگویند برای زندگی چه دارند؟
مبنای فلسفی این سخن این است: زندگی میتواند از خود دفاع کند، به خودی خود هنجار برای خود تولید کند، اما خلأهایی دارد. کار صاحبان سخن، فرهنگ، دین و انبیا این نیست که از ماده زندگی سخن بگویند، کار آنها این است خلأهای زندگی را پر کنند و به آن غنای بیشتر ببخشند. نه اینکه زندگی مادهای است که قرار است قالببندیاش کنند. مواریث فکری باید بیایند و بگویند چه چیزی به زندگی میافزاییم، نه اینکه سر زندگی را ببریم و بعد به آن حیات دهیم. حالا میخواهم بگویم شریعتی در آن نقطه ملاقات فردا چه چیزی دارد که به این نسل بیفزاید؟ چراکه این نسل امروز در صف اول است و میگوید بروید عقب تا خودم زندگی را مستقر کنم و وقتی این کار را کرد، حالا به این مواریث فکری رجوع میکند و میگوید چه چیزی دارید که به من بدهید؟ گمان میکنم شریعتی دستکم دو میراث دارد که میتواند در آن ملاقات فردا عرضه کند که اتفاقا روشنفکران بعد از شریعتی به آن نپرداختهاند. شریعتی شاید خوششانس نبود که یک سال پس از مرگش انقلاب شد و نام او مصادره شد. اگر شریعتی بدشانسی نیاورده بود میراث شریعتی میتوانست در خدمت تولید یک روایت مدنی از اسلام نقش بسیار قدرتمندی بازی کند. هنوز هم میراث فکری شریعتی قادر است درکی مدنی از اسلام بدهد. یعنی اسلامی که میگوید برای تامین مصالح عمومی چه نقشی میتواند بازی کند. در عرصه سیاست دلمان برای اسلام نمیسوزد، برای مصلحت و خیر عمومی میسوزد. مثل میراث ایرانشهری، چپ و هر میراث فکری دیگری، این نسل میپرسد که برای تحقق خیر عمومی چکار میتوانی بکنی؟ از قرائت شریعتی میتوان نقش مؤثر اسلام در یک زیست مدنی را به دست آورد.
شریعتی یک روشنفکر یونیورسال(جهانی) است، یعنی ایران تنها نقطه تمرکز او نبود. شریعتی در بخش زیادی از آثار خود به گفتوگوی افق شرق و غرب میاندیشید و تلاش داشت سهم اسلام یا سهم میراث ایران باستان را در تولد ارزشهای عام جهانشمول برای یک زیست یونیورسال جهانشمول تدوین و عرضه کند. بهترین روایت این چهره شریعتی را در تاریخ ادیان میتوانید ببینید که بستر یک گفتوگوی جهانی است و شریعتی خود را آنجا میبیند و ناسیونالیسم ایرانی را با این روایت که میراث جهانی هست و ما ایرانیان چگونه میتوانیم به این میراث جهانی غنا ببخشیم تعریف میکند.
منبع: هم میهن