چرا اوکراین کویت نشد؟ ریچارد هاس پاسخ داد
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از اکوایران در این میان کشورهایی هم بودند که با نادیده گرفتن تحریمها تمایل به حفظ روابطشان با روسیه داشتند و در موضعگیریهایشان تنها خواستار پایان دادن به جنگ بدون محکوم نمودن یکی از طرفین جنگ شدند.ریچارد هاس، رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی، در مقالهای با عنوان «داستان دو تهاجم» که در وبگاه استراتژیست منتشر شده به بررسی این موضوع پرداخته و ضمن آن واکنشهای جهانی نسبت به تهاجم روسیه به اوکراین را با واکنشها علیه عراق در ماجرای اشغال کویت مقایسه کرده است:
سودای مشترک محو همسایه
رهبر یک کشور مستبد با ذخایر عظیم انرژی، نیروهای مسلح خود در امتداد مرزهای یک همسایهٔ ضعیف، تقویت میکند، همسایهای که او ادعا میکند حق ندارد به عنوان یک کشور مستقل وجود داشته باشد. او سپس شروع به تهاجم با هدف قورت دادن همسایه خود و پاک کردن آن از نقشه می کند. جهان فورا با این پرسش ضروری اما دشوار مواجه میشود که در پاسخ به آن چه باید کرد.
این همان چیزی است که در آگوست 1990 اتفاق افتاد، زمانی که صدام حسین نیروهای نظامی خود را در مرز عراق با کویت به کار گرفت و در کمال تعجب بسیاری، تهاجم همه جانبه به کویت را آغاز کرد. ظرف چند روز، نیروهای عراقی کنترل کل کشور را به دست گرفتند؛ کشوری که صدام معتقد بود استانی از عراق است.
اکنون ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه را به جای صدام، روسیه را به جای عراق و اوکراین را جایگزین کویت کنید. همه چیزهایی که در بالا نوشته شده است در فوریه ۲۰۲۲ رخ داد؛ زمانی که پوتین ارتش روسیه را در امتداد مرز خود با اوکراین جمع کرد و پس از گذشت اندک زمانی آغاز به یک تهاجم سنگین نمود و ضمن یک بیانیه بیان داشت: «من مطمئن هستم که حاکمیت واقعی در اوکراین تنها با مشارکت روسیه امکان پذیر است.»
نقض هنجارهای سیاست بینالملل
در هر دو بحران، اساسیترین هنجارهای تأثیرگذار بر سیاست بینالملل مطرح بود: اینکه مرزهای کشورهای مستقل باید مورد احترام قرار گیرند و با نیروی مسلح تغییر نکنند. در هر دو مورد، رهبر شروع کننده تجاوز شانس خود را برای موفقیت بیش از حد برآورد کرد - و در هر دو مورد، بسیاری از مردم جهان تهدید را دست کم گرفتند و فکر کردند که این یک بلوف است تا زمانی که ثابت شود چنین نیست.
دیپلماسی و تحریمهای اقتصادی نتوانست با چالشهای عراق و روسیه مقابله کند. آنچه لازم بود نیروی نظامی بود. رهبری ایالات متحده برای مقاومت در برابر چنین تجاوزاتی نیز ضروری بود.
جهان چقدر تغییر کرده!
اما تفاوتهای مهم بین این دو سناریو نشان میدهد که جهان چقدر تغییر کرده است. از روسیه شروع کنید. در سال 1990، روابط دوجانبه بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی نسبتاً خوب بود و پایان صلحآمیز جنگ سرد را ممکن ساخت. شوروی با وجود شراکت قدیمی با عراق، از ایالات متحده در تلاشش برای مقاومت در برابر تجاوزات عراق حمایت دیپلماتیک کرد.
امروز اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارد و امپراتوریهای داخلی و خارجی خود را به طور یکسان از دست داده است. روسیه، جانشین اصلی آن، عصبانی، خشمگین و بیگانه شده است.
سی سال پیش، شورای امنیت سازمان ملل متحد تجاوز عراق را محکوم کرد و نه تنها تحریمهای اقتصادی، بلکه استفاده از نیروی نظامی علیه آن را برای آزادسازی کویت مجاز کرد. امروز، شورای امنیت در نتیجهٔ وتوی دائمی روسیه به حاشیه رفته است.
چین از تلاشهای بینالمللی برای مقابله با تجاوزات عراق حمایت کرد یا حداقل مانع آن نشد. روابط ایالات متحده و چین در آن زمان بسیار بهتر از الان بود که نشاندهنده همکاری چین و آمریکا علیه اتحاد جماهیر شوروی در دهه های آخر جنگ سرد بود.
چین همچنین بسیار ضعیفتر بود، با اقتصادی که تنها با بخش بسیار کوچکی از اقتصاد آمریکا قابل مقایسه بود. این بار، چین در آستانه تهاجم روسیه، شراکت بدون محدودیت با روسیه اعلام کرد و از آن زمان تا کنون در کنار روسیه ایستاده و تحریمهای اقتصادی را در این روند نادیده گرفته است.
سی سال پیش، ایالات متحده نیم میلیون سرباز را به خاورمیانه اعزام کرد و قاطعانه از در حمایت از حاکمیت کویت مداخله کرد. این بار، ایالات متحده که پس از مداخلات ناموفق پس از 11 سپتامبر در افغانستان و عراق نگران جنگ و رویارویی مستقیم با روسیهٔ مجهز به سلاح هستهای بود، از مشارکت مستقیم در مناقشه خودداری کرده و نقش خود را به تامین تسلیحات، اطلاعات و آموزش محدود کرده است.
چرا اوکراین کویت نشد؟
جهان علیه تهاجم نظامی عراق به کویت اعتراض کرد. اما درباره اوکراین چنین نیست. به دلایلی، بسیاری از کشورها تمایلی به مخالفت با روسیه ندارند. هند نیز مانند دیگران اسلحه و نفت خود را میخرد و تحریمهای اقتصادی علیه روسیه را نادیده میگیرد.
علاوه بر این، توانایی آمریکا برای نظم بخشیدن به جهان بسیار کاهش یافته است، تا حد زیادی به این دلیل که اعتبار ایالات متحده نسبت به آن زمان (جنگ خلیج فارس) بسیار کاهش یافته است، که تا حد زیادی نتیجه اختلافات داخلی و مخالفت گسترده جهانی با مداخلات ایالات متحده در عراق در سال 2003 و در لیبی در سال 2011 است.
دولت جو بایدن با اصرار بر ترسیم جنگ به عنوان جنگ دموکراسی در مقابل استبداد کمک خاصی به پیروزی دموکراسی نکرد. بسیاری از نقاط جهان را به سختی میتوان دموکراتیک دانست و شاید اگر ایالات متحده به جای ساختن دوگانه دموکراسی-استبداد بر ممانعت از تهدید آزادی یک کشور از تهاجم نظامی تاکید میکرد، واکنش و حمایت بیشتری را از کشورهای جهان جلب میکرد.
چه چیزی فرق کرده؟
ژئوپلیتیک و رقابت قدرتهای بزرگ، که در طول تاریخ رایج است، مانند درگیریهای مسلحانه بین کشورها به روزگار ما بازگشته است. مهلت کوتاه صلح برای پس از جنگ سرد به پایان رسیده است.
مهمتر از همه، شکاف میان سطح واکنش جهان به تجاوز در آن زمان و اکنون، هشداری است مبنی بر این که نظم بینالملل رو به وخامت گذاشته است. درست زمانی که جهان برای رویارویی با چالشهای رایجی مانند بیماریهای عفونی، تغییرات آب و هوا و فناوریهای نوظهور مانند هوش مصنوعی، بیش از هر زمان دیگری به وحدت نیاز دارد، دوپارهتر شده است.
وحدت یک منبع کمیاب در روابط بین الملل است. «جامعه بینالمللی» بیشتر امری تصوری و انتزاعی است. در عوض، شواهدی در حال افزایش است که دوران پس از جنگ سرد جای خود را به عصر جدیدی داده است که بیشتر با تلاطم و پراکندگی تعریف شده است تا نظم. دوران جدید ممکن است هنوز نامی نداشته باشد، اما واقعیت برای همه به طور یکسان وجود دارد.