تحلیل ولی نصر از وضعیت خاورمیانه؛تحولات بزرگ در راه است
به گزارش اقتصادنیوز با وجود چالشهای فراوان منطقهای، از برنامه هستهای تهران گرفته تا درگیریهای شدید فلسطینیها، عراق، لیبی، سودان، سوریه و یمن، تحولات اخیر نشان میدهد که جایگاه خاورمیانه در جهان در حال تغییر بزرگی است.
چرخش معمار امنیتی منطقه
به نوشته ولی نصر در وبسایت صندوق بینالمللی پول، توافق ابراهیم بین اسرائیل و چند کشور عربی در سال ۲۰۲۰ یا عادیسازی اخیر بین ایران و عربستان سعودی، نشاندهنده تغییرات محوری سیاست منطقه بوده که برجستهترین محرک آن، تغییر محسوس در دیدگاه ایالات متحده نسبت به خاورمیانه است. از زمان انقلاب 1357 در ایران، ایالات متحده به عنوان محور اصلی معماری امنیتی منطقه عمل کرده است. پس از حمله سال ۱۹۹۰ به کویت، آمریکا به دنبال مهار ابتدا ایران و سپس عراق بود. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، «جنگ جهانی علیه تروریسم» آمریکا تمرکز شدیدتری را بر منطقه قرار داد و واشنگتن را وارد جنگ افغانستان و عراق و مداخله و سوریه کرد. از آن زمان که اوج درگیری آمریکا در امور منطقه بود، توجه ایالات متحده به سایر اولویتهای جهانی، به ویژه مدیریت رشد چین معطوف شده است.
همانطور که برای دوستان و دشمنانش در منطقه روشن شده و علیرغم ادعای ایالات متحده به خلاف این واقعیت، واشنگتن دیگر تمایلی به درگیرشدن در منازعات خاورمیانه ندارد. جنگهای این کشور در افغانستان، عراق و لیبی به بدی پایان یافت و تأثیرش بر درگیریهای سوریه و یمن محدود بوده است. واشنگتن همچنان به دنبال مهار ایران است، اما نه به قیمت رویارویی مستقیم.
این مسئله به این معنی است که خاورمیانه باید امنیت خود را تا حد بیشتری درک و مدیریت کند. در غیاب ضمانتهای امنیتی آهنین آمریکا، قدرتهای منطقهای میدانند که از طریق دیپلماسی و تعامل اقتصادی بیشتر، تهدیدها را کاهش داده و تنشها با دشمنان را پایین بیاورند. این رویکرد باعث شد که عربستان سعودی و امارات متحده عربی روابط خود با قطر را بهبود بخشند و روابط خود با ترکیه، عراق و اخیراً ایران و سوریه را احیا کنند. همین منطق منجر به توافق ابراهیم و تعامل بیشتر بین اسرائیل و عربستان سعودی شد. پادشاهیهای خلیج فارس در اسرائیل، عراق و ترکیه سرمایهگذاری میکنند و ایران و سوریه میتوانند هدف بعدی باشند. دولتورزی اقتصادی توسط فرصتها هدایت میشود، اما همچنین ابزاری برای ایجاد و حفظ روابط استراتژیک جدید است.
ادغام، نه تقابل
آبشدن یخ روابط کشورهای منطقه که از بهار عربی ۲۰۱۱ و توافق هستهای ایران در سال ۲۰۱۵ آغاز شد، به نفع تمام کشورهایی است که در این میان قرار گرفتهاند؛ از لبنان و عراق در منطقه شام گرفته تا قطر و عمان در خلیج فارس. تجارت و سرمایهگذاری یکی دیگر از نتایج مهم آن است. عربستان سعودی و امارات در ترکیه و عراق سرمایهگذاری کردهاند. تجارت امارات با ایران در دو سال گذشته افزایش یافته و عربستان سعودی نشان داده که ممکن است در صورت عادیسازی روابط دو کشور، در ایران سرمایهگذاری کند. اکنون صحبت از سرمایهگذاری عمده در کریدور تجاری است که با جادهها و راهآهنهایی که از عمان به عربستان سعودی و سپس به عراق، اردن، سوریه و ترکیه میرسد، خلیج فارس را به دریای مدیترانه وصل میکند. ایالات متحده مایل نیست ایران شامل این کریدور شود، اما از ارتباط گستردهتر خلیج فارس-شام-هند برای محدودکردن نقش چین در منطقه و ادغام خلیج فارس در استراتژی آسیایی خود حمایت میکند.
هر چقدر هم که چنین دیدگاهی دور از ذهن به نظر برسد و موانع مهمی، به ویژه سرنوشت سوریه، در مسیر آن وجود دارد، نشان میدهد که واقعیت ژئواستراتژیک منطقه تا چه اندازه تغییر کرده است. اکنون به جای رویارویی، خاورمیانه نمایشی از یکپارچگی اقتصادی است. تاکنون نگرانیهای امنیتی مانعی بر سر راه چنین پروژهای بوده، اما اکنون میتوان آیندهای را در نظر گرفت که بیشباهت به آسیای جنوب شرقی کنونی نیست و میتوان یکپارچگی اقتصادی را راهحلی برای نگرانیهای امنیتی دید. حتی ایالات متحده نیز مزیت استراتژیک را در ارتقای چشمانداز اقتصادی برای منطقه میبیند.
جاهطلبترین قدرتهای خاورمیانه، عربستان سعودی و امارات، آرزو دارند بازیگران برجستهای در اقتصاد جهانی باشند. این کشورها برای ایجاد صنایع خدماتی و جذب سرمایه و ایفای نقش به عنوان قطب اقتصادی منطقه به امنیت نیاز دارند. از آنجایی که مرزهای اقتصادی خاورمیانه فراتر از نقشه امنیتی محدود ذهن بسیاری از ناظران غربی گسترش یافته است، این دیدگاه قانعکنندهتر به نظر میرسد. پیوندهای اقتصادی و فرهنگی آسیای مرکزی و قفقاز، شاخ آفریقا و آسیای جنوبی در منطقهای که به طور سنتی به عنوان منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شناخته میشد، درهمآمیخته میشوند. امروزه هند بزرگترین شریک تجاری امارات است. چین و شرق آسیا نیز نقش مهمی در این چشمانداز اقتصادی روبهرشد دارند.
تغییر ژئواستراتژیک
در حال حاضر، چین بزرگترین شریک انرژی عربستان سعودی است و سرمایهگذاریهای پکن در این پادشاهی از سرمایهگذاریهای سایر کشورها بیشتر است. روابط اقتصادی چین با سایر کشورهای خلیج فارس و ایران، عراق، مصر و پاکستان نیز روبهرشد است. در طرح کمربند و جاده خود، چین بیش از ۵۶ میلیارد دلار در پاکستان سرمایهگذاری کرده و در حال بررسی سرمایهگذاری مشابه در تجارت و زیرساختهای ایران است. برای چین، خاورمیانه بزرگ بخش مهمی از چشمانداز آن برای اوراسیا است؛ سرزمینی که اقتصاد چین را به اروپا متصل میکند.
غرب چین با خاورمیانه بزرگ که مسیر حرکت تولیدات اقتصادی داخلی خود چین از سواحل شرقی اقیانوس آرام به سمت غرب بوده و به همین دلیل منطقهای با اهمیت استراتژیک فراوان است، مرز مشترک دارد. چین تشنه منابع عظیم انرژی منطقه است، اما همچنین با توجه به پتانسیل خاورمیانه به عنوان یک کریدور ترانزیتی که میتواند وابستگی فعلی چین به اقیانوسهای هند و اقیانوس آرام و نقاط دسترسی دریایی بحثبرانگیز در آسیای جنوب شرقی و دریای چین جنوبی را متعادل کند، جایگاه باارزشی دارد. شبهجزیره عربستان برای تجارت شرق آسیا با آفریقا و اروپا حیاتی است و ایران و پاکستان کریدورهای منحصربهفردی هستند که از یک طرف اروپا و از طرف دیگر دریای عرب را از طریق آسیای مرکزی یا زمینی به سینکیانگ چین متصل میکنند.
همانطور که ایالات متحده توجه خود را از خاورمیانه به آسیا تغییر داده است، چین نیز از غرب به خاورمیانه مینگرد. این تلفیق منافع در حال تغییر قدرتهای بزرگ برتر جهان، برای چندین دهه مهمترین تغییر ژئوپلیتیک خاورمیانه است. تعامل عمیقتر چین تأثیر اقتصادی خواهد داشت و همانطور که نقش پکن در عادیسازی روابط بین ایران و عربستان سعودی نشان میدهد، به فضای وابستگی اقتصادی متقابل بیشتر در منطقه کمک خواهد کرد.
این تغییر ژئواستراتژیک با جنگ روسیه در اوکراین تشدید شده است. قبلاً روسیه از طریق مداخله در جنگ داخلی سوریه و پیمان تولید نفت با عربستان سعودی و سازمان کشورهای صادرکننده نفت، عمیقاً در خاورمیانه درگیر بود. این جنگ دخالت روسیه در سوریه را کاهش داده اما روابط این کشور با ایران را عمیقتر کرده است. به دلیل همکاریهای نظامی رو به گسترش مسکو و تهران، این روابط در عرصه نظامی بیشتر مشهود است. اما وابستگی روسیه به ایران فراتر از تجهیزات نظامی است. مسکو برای تجارت با جهان به طور فزایندهای به دنبال کریدور ترانزیتی است که از بندر آستاراخان دریای خزر از داخل ایران تا بندر چابهار دریای عرب امتداد داشته باشد. رشد تجارت روسیه برای اقتصاد ایران که دارای محدودیت پول نقد است مهم بوده، اما همچنین شهرهای بندری جنوبی ایران در سواحل خلیج فارس که بخشی از شبکه تجاری نوظهور روسیه هستند، مرتبط میکند.
خطوط لوله جدید
همین پویایی در شمال آفریقا و شام نیز دیده میشود که این بار ناشی از واکنش اروپا به تجاوز روسیه است. همانطور که اروپا خود را از نفت و گاز روسیه دور میکند، به ناچار تا حد زیادی به واردات انرژی از شمال آفریقا، خاورمیانه، و قفقاز و آسیای مرکزی وابسته خواهد بود. در درجه اول، این بر الجزایر و مصر، تولیدکنندگان گاز منطقه تأثیر خواهد گذاشت. اما پیامدهای گستردهتر آن بر یکپارچگی اقتصادی سرتاسر دریای مدیترانه، به نفع مراکش و تونس خواهد بود که در خط مقدم زنجیرههای تأمین به اقتصادهای اروپایی هستند. اتصال انرژی به طرحهای شبکه خطوط لوله اتصال نفت و گاز این منابع به اروپا تبدیل میشود. ترکیه خود را آینده قطب ترانزیت خطوط لوله انرژی از جنوب و شرق به اروپا میبیند. عربستان سعودی و قطر در حال بررسی خطوط لولهای هستند که نفت و گازشان و همچنین نفت و گاز عراق را به ترکیه میبرد.
این طرحها به حلوفصل مناقشات داخلی و بین کشورها بستگی دارد. منافع اقتصادی انگیزه ادامه صلح را تقویت میکند. شاید این هدفی دور به نظر برسد اما تحقق آن غیرممکن نیست. در نوامبر ۲۰۲۲ اسرائیل و لبنان (با تأیید حزبالله) قراردادی تاریخی را امضا کردند که در مقدمهای ضروری برای توسعه میادین گازی خود، مرزهایشان را در دریای مدیترانه تعیین میکرد. ایالات متحده به مذاکره در این توافق کمک کرد و با به رسمیتشناختن این روندهای نوظهور، امیدوار است که نظم قدیمی خود در منطقه را با نظمی که هند را از طریق شبکهای از بنادر، جادهها و راهآهن به خلیج فارس و اسرائیل متصل میکند، جایگزین کند. هدف آمریکا تا حدودی مهار ایران و چین است. اما تا آنجا که به روابط اقتصادی مربوط میشود، نشاندهنده واقعیت جدید ژئوپلیتیکی منطقه است.