انتقاد تند دکتر معین از اخراج اساتید ؛ شورای انقلاب فرهنگی سیاست زده است؛ وزیر علوم هم اختیار ندارد!
به گزارش اقتصادنیوز مصطفی معین در مصاحبه با روزنامه هم میهن نکاتی را در این زمینه مطرح کرد.
بخشهایی از این مصاحبه را می خوانید:
در ماههای گذشته خبرهای زیادی درباره اخراج استادان شنیده شد؛ خبرهایی که نشان میداد با تعدادی از استادان دانشگاه به دلایل مختلفی قطع همکاری شده است. آمارها نشان میدهد که از سال 85 تاکنون نزدیک 157نفر بهدلیل انتقاد و نگاه مخالف با خواستههای دولت، حکم اخراج گرفتهاند. درحالیکه از طرف مقابل اعلام میشود که این افراد موعد بازنشستگیشان فرارسیده یا مسئله سیاسی و امنیتی نبوده است. درست مثل وضعیت اخیر که اعلام شد این افراد شرایط ادامه همکاری را نداشتند و مسئله امنیتی نیست. تحلیل شما از این اتفاقات چیست؟ و بهنظرتان چطور سال تحصیلی جدیدی را خواهیم داشت؟
همانگونه که اشاره کردید مسئله سابقهدار و مزمن است و ریشه آن در تعارضی است که مسئولان با نهاد علم، دانشگاه و استاد و دانشجو دارند. این تعارض ناشی از نداشتن تحصیلات آکادمیک، نداشتن شناخت از جایگاه و رسالت دانشگاه، غیرخودی دانستن دانشگاه و احساس خطر از آن است. اوج این فرآیند خسارتبار و آیندهسوز در کشور از سال ۸۴ با دولت احمدینژاد آغاز شد و در دولت رئیسی هم ادامه یافته است.
نکته اینجاست که دانشگاه علاوه بر رسالتهای آموزشی و پژوهشی، همچنین رسالت اجتماعی و دفاع از حقوق شهروندان را نیز برعهده دارد و استاد، رکن اصلی دانشگاه است که آموزش و تربیت اجتماعی دانشجویان، بهعنوان مدیران آینده کشور و پیشبرنده فرآیند دموکراسی را برعهده دارد. این است که استاد و پژوهشگر دانشگاهی و دانشجو نقطه هدف و سیبل تهاجم سیاسی و ایدئولوژیک هستند.
فاجعه کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸ و تکرار آن در سال ۸۸ نمونهای از حمله به این مهد علم و فرهنگ است. در نظام دانشگاهی جهان توسعهیافته سقفی برای بازنشستگی استاد و پژوهشگر جز بهدلیل ناکارآمدی و روزآمد نبودن علمی آنان وجود ندارد. حال این چه بام و دو هوا و عدالت و انصافی است که حتی در حوزههای علوم دینی قم، مشهد و...، مدرسانی با گرایشهای سیاسی و فکری گوناگون تا سن بالای یکقرن به تدریس و فعالیت ادامه میدهند و کسی هم بهدنبال بازنشستگی، احضار، بازداشت، اخراج، تعلیق و زندانیکردن ایشان نیست.
اخراج و اعمال فشار بر اساتید در کدام حوزه بیشتر دنبال میشود؟ آیا میتوان گفت اساتید علوم انسانی بیشتر زیر فشار قرار دارند؟ اگر اینطور است، چه دلیلی میتواند داشته باشد؟
رشتههای علوم انسانی و اجتماعی در اولویت اول خالصسازی نظریهپردازان اسلامیکردن دانشگاه قرار دارند و به همین دلیل هم استادان علوم انسانی در معرض بیشترین حساسیت، تهدید و اتهام غربزدگی و بیدینی و... اخراج هستند.
از دیدگاه نظریهپردازانی ازجمله مرحوم مصباح یزدی، علوم دینی و غیر دینی [سکولار] داریم که مبانی نظری متفاوتی دارند، بنابراین علوم انسانی بهطور خاص باید اسلامی شود، چیزی که در 44سال گذشته فقط شعار آن داده شده ولی کار علمی قابل دفاعی هم دراینزمینه انجام نگرفته است. حال اگر شما بگویید که رشتههای علوم انسانی هم مانند سایر رشتههای دانشگاهی شاخههای یک درخت علم، عقلی و سکولارند، در آن صورت علم سیاست و ساختار قدرت برگرفته از آن نیز باید از دین تفکیک شود، واقعیتی که در این نظام سیاسی قابل قبول نیست.
در دوره شما دانشگاه چه وضعیتی داشت و حالا در چه شرایطی قرار دارد؟
بهتر است این سوال را از دانشگاهیان؛ چه استادان و دانشجویان، چه کارمندان بپرسید. در خاطره جمعی استادان، دانشگاهیان و دانشآموختگان در دولتهای هاشمی و خاتمی، برخورداری از احترام و امنیت فکری و شغلی، امکان پژوهش و رشد علمی، انجام سفرهای علمی و فرصتهای مطالعاتی در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی دنیا و نیز امکان فعالیت گسترده دانشجویان در انجمنها و کانونهای فرهنگی، هنری، اجتماعی و سیاسی دانشجویی به یادگار باقی مانده است.
وضعیت کنونی دانشگاهها را که خودتان شاهد هستید، میبینید که حرمت و امنیت و فعالیت مفید علمی را از فضای دانشگاهی کشور سلب کردهاند. ازیکطرف جریان پیوسته و رو به افزایشی از مهاجرت نخبگان علمی و استعدادهای خلاق کشور در همه سطوح از دانشآموز گرفته تا دانشجو و استاد شکل گرفته و ازطرفدیگر جذب هیئتهای علمی کممایه یا حتی استخدام واعظ، مداح و نوحهخوان هیئتهای عزاداری است که جایگزین آنها میشود. ورودی دانشگاهها را هم محصولات بیسواد مدارس آموزشوپرورش طبقاتی و سهمیهبندیها و بورسیههای رانتی تشکیل میدهد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
ازیکطرف اساتید اخراج میشوند و ازطرفدیگر نامهای محرمانه در فضایمجازی منتشر میشود که نشان میدهد قرار است 15هزار عضو هیئتعلمی بهجای اساتید منتقد و معترض استخدام شوند؛ موضوعی که نگرانیهایی در زمینه یکدستسازی فضای دانشگاهی ایجاد کرده است. این تصمیمگیریها چه پیامدهایی دارد؟
علاوه بر نگاه منفی نسبت به دانشگاه که قبلاً توضیح داده شد، سکوت و انفعال کامل و به احتمال زیاد بیاختیاری وزرای علوم و بهداشت بهدلیل سیطره باند جبهه پایداری در دولت و ستاد وزارتخانهها هم مزید بر علت شده است. سیاستهای گام دوم انقلاب که توسط شورایعالی انقلاب فرهنگی، مجلس انقلابی و دولت رئیسی اجرائی و پیگیری میشود، تسریدادن سیاست خالص و یکدستسازی به دانشگاههاست؛ یعنی ایجاد دانشگاهی ساکت، مطیع، مصرفکننده ایدههای خرافی و تولید نظریهپردازیهای شبهعلمی و کارخانه مدرکسازی و دانشنامههای فاقد ارزش علمی.
نقش شورایعالی انقلاب فرهنگی دراینزمینه چیست؟ و بهنظرتان رصد رفتار آنها حکایت از چه موضعی دارد؟
متاسفانه سایه سیاستزدگی، خُردنگری و دخالت در امور اجرایی بر تصمیمات شورایعالی انقلاب فرهنگی حاکم است و در تلاش است تا نقش راهبردی را در پروژه اسلامیکردن دانشگاه و بهطورخاص علوم انسانی برعهده داشته باشد. در دو مقطع ریاست احمدینژاد و رئیسی بر شورای انقلاب فرهنگی، این فرآیند تشدید شده است. جایگزین کلی اساتید دانشگاه بهویژه در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی با فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق، قم، موسسه پژوهشی امام خمینی مرحوم مصباح یزدی و بهکارگیری مدرسان حوزههای علوم دینی در دانشگاهها و مدارس آموزشوپرورش میتواند از اهداف راهبردی این شورا باشد.
وضعیت حاکم بر جامعه دانشگاهی چه هشداری به ما میدهد؟
هشدار خالیشدن دانشگاه از استادان اصیل، دانشمند، مستقل و جایگزینی ایشان با افراد کممایه و حداکثر میانمایه علمی و سیاستبازان بهعنوان استاد و مدرس دانشگاه و درواقع بیآیندهشدن جوانان و از دست رفتن استقلال کشور.