۲- هدفگذاریهای فوقالذکر تقریبا در سه برنامه گذشته یعنی برنامههای چهارم، پنجم و ششم تکرار شده است و در عمل حتی ۵۰درصد اهداف برنامه هفتم محقق نشده است. دلیل اصلی عدم تحقق اهداف سه برنامه گذشته در این است که ما برنامه را مجموعهای از آمال و آرزوهایی میدانیم بدون اینکه الزامات و شرایط تحقق آن برنامه را فراهم کنیم. بدون اینکه نوآوری و بازمهندسی اساسی در نظام حکمرانی سیاسی و اقتصادی بهعمل آوریم. بدون اینکه یک دیدمان اندیشهای توسعه بر برنامه حاکم کنیم که همه اجزا، ابعاد و احکام آن منسجم و روی پلتفرم آن دیدمان تعریف و پروگرامهای اجرایی روشن و عملیاتی مربوط به هرکدام از ابعاد و احکام برنامه اجرایی شود.
۳- اگر بخواهیم در این یادداشت صرفا بر هدفگذاری فقر مطلق (نرخ فقر) به صفر درصد تمرکز کنیم، باید عرض کنیم آرزوی خوبی است. سوالی که وجود دارد این است که آیا دولت برنامه مدون و تعریفشدهای برای این مهم دارد یا اینکه صرفا ذکر یک عدد در برنامه است؟ چرا که رئیسجمهور در ۲۰اسفند۱۴۰۰ اعلام کرد که تا انتهای سال فقر مطلق را از بین میبریم. یا در فروردین۱۴۰۱ دوباره همین گزاره را وزیر وقت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بیان کرد که تا انتهای۱۴۰۱ فقر مطلق را از بین میبریم. اکنون نیز در سال۱۴۰۲ دولت در برنامه هفتم همان ادعای عمل ناشده خود را تکرار کرده است.
۴- اساسا تعریف علمی فقر مطلق چیست؟ فقر مطلق عدم برخورداری از حداقل نیازهای اساسی زندگی است. نیازها به دو دسته خوراکی و غیرخوراکی تقسیم میشوند. یک انسان برای تامین حداقل نیاز سلامت خودش بهطور متوسط باید حداقل ۲۵۰۰کالری در روز مصرف کند؛ مشروط به اینکه این کالری را از حداقلهایی که سبد خوراکی که انستیتو تغذیه کشور براساس الگوی مصرف در کشور اعلام میکند که شامل حدود ۱۵قلم کالا شامل نان، برنج، روغن، شیر، پنیر، گوشت سفید، گوشت قرمز، حبوبات و... است، تامین کند تا مواد مغذی لازم برای تامین سلامت به بدن برسد والا با مصرف یک نان بربری در روز هم میتوان ۲۵۰۰کالری را تامین کرد؛ ولی پرواضح است که در این صورت بدن از سلامت تغذیهای برخوردار نخواهد بود. نیازهای غیرخوراکی نظیر مسکن، پوشاک، حملونقل، آموزش، سلامت و... نیز استانداردهای محاسباتی خود را دارند. بنابراین ملاحظه میفرمایید که تعریف استاندارد فقر مطلق مشخص است.
۵- در حال حاضر وضعیت فقر در ایران چگونه است؟ در تمام مطالعاتی که توسط محققان دانشگاهی، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در سالهای اخیر با رعایت نسبی چارچوب ذکرشده در بالا، انجام شده است کمتر از سه دهک جمعیتی دچار فقر مطلق نیستند. مطالعات از ۳۰ تا ۵۰درصد جمعیت کشور را درگیر فقر مطلق میدانند. نکته دیگر اینکه امروز در ادبیات مطالعات فقر از سنجه یا معیار فقر چندبعدی استفاده میکنند و برخلاف معیار فقر مطلق که پایه تحلیل آن صرفا درآمد خانوار است، ابعاد درآمدی و غیردرآمدی نظیر آموزش، سلامت و... را در نظر میگیرند که با این معیار وضعیت فقر در کشور وخیمتر است. برای مثال در همین راستا در مطالعات اخیر اینجانب از واژهای به نام «فقر زمانی» در کنار «فقر درآمدی» رونمایی کردهام؛ چون از سال۱۳۶۸ تاکنون که کشور دچار تورم بالا و مزمن شده، سرپرست خانوار برای جبران تورمی که خطای دولتهاست، شروع به زمانفروشی کرده و عملا به جای استاندارد ۸ساعت در روز ۱۲ساعت و حتی تا ۲۰ساعت در روز زمان خود را به کار اختصاص داده است. بنابراین عملا زمان فراغت و خواب خود را به پای تورم قربانی کرده که باعث محرومیت ایشان در جنبههای متعدد شده است که با پایه تحلیلی درآمد قابل دیدن و سنجش نیست. برای مثال مطالعات اینجانب نشان میدهند که معلمان شهر تهران و کادر درمان بیمارستانهای عمومی تهران علاوه بر اینکه نیمی از آنها دچار فقر درآمدی هستند، به ترتیب ۵۴درصد معلمان و ۶۰درصد کادر درمان دچار فقر زمانی هستند.
۶- اگر بخواهیم تغییرات فقر درآمدی را در طول یک دوره تجزیه کنیم یا به عبارتی سهم عاملهای موثر بر فقر را بهصورت کلی مشخص کنیم، دو عامل رشد و بازتوزیع خواهد بود که اثرگذار بر تغییرات فقر در طول یک دوره هستند. نظر به اینکه برنامه هفتم فاقد نوآوری در نظام حکمرانی کشوری است، رویکرد حاکم بر برنامه نامشخص و بعضا استمرار رویکرد شکستخورده استراتژی خودکفایی و جایگزینی واردات است (بهطوریکه هدف کمی ذکرشده در این مورد ۹۰درصد در برنامه ذکر شده است). عدم تغییر در رویکرد درآمدمحوری، صدقهای و یارانه درمانی در حوزه رفاه، استمرار کسری بودجه و به تبع آن تورم بالا و بسته بودن کانالهای نظام تامین مالی توسعه، بالا بودن هزینه مبادله در اقتصاد، عدم سرمایهگذاری در حوزه R&D و محدودیتهای بیشمار دیگر هدف رشد ۸درصدی محقق نخواهد شد و وجود ناترازیهای شدید و همآیندی و همبرآیندی آنها امکان بازتوزیع درآمد به نفع گروههای پایین درآمدی را تقریبا ناممکن میکند.
۷- علاوه بر اینکه یک نظام و برنامه مدون فقرزدایی در کشور وجود ندارد، منابعی هم که در این راستا توسط نهادهای مختلف هزینه میشود بهصورت جزیرهای هزینه میشوند که در عمل به قدر کفایت موثر واقع نمیشوند. نیاز است یک پنجره واحد حمایتی شکل دهیم و شورای عالی مرکب از مسوولان نهادهای بزرگ خیریه با دبیرخانهای وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی تشکیل شود. ما معلمان دانشگاه نیز باید راهبردهای نوین فقرزدایی و نقشه فقر در کشور را برای سیاستگذاران آماده کنیم و در طراحی برنامههای اجرایی یاری رسانیم تا سیاستگذاران هم با ظرفیتهای مالی و لجستیک این نهادها تقسیم کار برمبنای آمایش سرزمین را انجام و بتوانند اقدامی درخور برای فقرزدایی در کشور صورت دهند. خوشبختانه در بند ت ماده۳۱ لایحه برنامه هفتم به این موضوع یعنی پنجره واحد نظام حمایتی اشاره شده است. امیدواریم در عمل این مهم به رفع فقر از چهره کشور بینجامد.
*عضو هیات علمی دانشگاه تهران
منبع: دنیای اقتصاد