مهمترین چالش اسرائیل در عملیات زمینی؛ معمای تونلها
برقراری صلح در منطقه این امکان را فراهم میآورد که پروژههای اقتصادی عظیمی در غرب آسیا کلید بخورد که برجستهترین آن مسیر تجاری از هند تا اروپا از طریق کشورهای عربی خلیجفارس و اسراییل بود. قطعاً چنین فضایی آرمان فلسطین آزاد را به حاشیه میبرد و فلسفه وجودی گروههای مبارز فلسطینی از جمله حماس و جهاد اسلامی را با تردید مواجه میساخت.
در چنین فضایی، حماس تصمیم گرفت که از طریق یک عملیات غافلگیرانه نشان بدهد که مسئله مقاومت فلسطین هنوز زنده و پویا است. با توجه به تعداد زخمیها و کشتهها در میان صهیونیستها، و وسعت عملیات و غافلگیری مقامات صهیونیستی، کارگزاران نظامی، اطلاعاتی و سیاسی اسراییل اذعان کردهاند که این رژیم در سه سطح اطلاعاتی، عملیاتی و رهبری سیاسی شکست خورده و توان بازدارندگی آن زیر سوال رفته است. از اینرو، همه آنها تاکید کردهاند که اسراییل باید از طریق عملیات نظامی علیه حماس در نوار غزه این بازدارندگی را احیا کند. در گام نخست، مانند جنگهای گذشته، اسراییل با تکیه بر نیروی هوایی خود، حملات هوایی گستردهای را علیه شهرهای نوارغزه آغاز کرده است. این رژیم در اکثر این عملیاتها از جتهای اف ۱۵ و اف ۱۶ خود استفاده کرده است. شاید دردناکترین گام برای اسراییلیها، گام دوم یا همان حمله زمینی به نوارغزه باشد. حمله زمینی به نوارغزه برای اسراییل هزینههای سیاسی، اقتصادی، نظامی و بینالمللی گستردهای خواهد داشت، اما مقامات صهیونیست برای احیای بازدارندگی، چارهای جز حمله زمینی برای خود متصور نیستند و به همین جهت نزدیک به ۵۰۰ هزار نیروی نظامی خود را برای عملیات نظامی بسیج کردهاند، که البته بخش اعظم این نیروها در جبهه شمالی برای مقابله احتمالی با حزبالله لبنان مستقر شدهاند.
به ادعای مقامات صهیونیست این رژیم قصد دارد در یک هدف حداکثری سازمان حماس را نابود کند و یا در یک هدف حداقلی تواناییهای نظامی آن را در نوارغزه از بین ببرد. همه کارشناسان نظامی پذیرفتهاند که نابودی حماس امری بسیار دشوار است؛ اگر غیرممکن نباشد. این واقعیتی است که فرماندهان نظامی صهیونیست به خوبی از آن آگاه هستند؛ بنابراین آنها برای دستیابی به هدف خود دو اقدام را در دستورکار خود قرار خواهند داد: نخست آنکه، صهیونیستها تلاش خواهند کرد تا «ویرانسازی» نوارغزه را در پیش بگیرند و دوم آنکه، آنها برای پیروزی در نوارغزه به «کشتار بیهدف و کورکورانه» دست خواهند زد تا بتوانند حماس را تضعیف و یا نابود کنند. البته عملیات زمینی در نوارغزه با چالشهای زیادی روبرو خواهد شد.
مهمترین چالش عملیات زمینی در نوارغزه توانمندیها و قابلیتهای نظامی حماس است. برجستهترین بعد این قابلیت، معمای تونلها است که به یک معضل جدی برای عملیات ارتش اسراییل تبدیل شده است. در صورت ورود صهیونیستها به نوارغزه آنها باید منتظر ضدحملات حسابشده حماس باشند به طوری که با پیشروی به سمت جلو ممکن است تحت محاصره نیروهای حماس قرار گرفته و یا از پشت به آنها حمله غافلگیرانه شود. همچنین حماس حداقل ۳۰ هزار رزمنده زبده دارد که میتوانند در یک جنگ شهری و خانه به خانه در برابر ارتش اسراییل به خوبی ایستادگی کنند. از همین رو انتظار میرود عملیات زمینی، در صورت آغاز، چندین ماه به درازا بکشد. چالش بعدی که اسراییل به شدت نگران آن است گشوده شدن جبهههای دیگر علیه رژیم در صورت حمله زمینی به غزه است. از میان این جبههها، جبهه شمالی، به رهبری حزبالله، خطرناکترین موقعیتی است که اسراییل از سوی آن احساس تهدید میکند. مقامات اسراییلی به درستی تاکید میکنند که حزبالله توانمندهای نظامی در اختیار دارد که از قابلیتهای حماس، از لحاظ کمی و کیفی، برتر است(در نوشتارهای بعدی به این دو مسئله بیشتر خواهم پرداخت).
چالش عمده دیگر، فرآیند اداره نوارغزه پس از جنگ خواهد بود. اگر اسراییل بتواند نوارغزه را دوباره اشغال کند، امری که بعید است، باید تصمیم بگیرد که حکومت این منطقه را به دست چه گروهی بسپارد چرا که خود از ماندن همیشگی در نوارغزه ناتوان است. یک راهحل ابتدایی برای صهیونیست، سپردن اداره نوازغزه به تشکیلات خودگردان فلسطینی است، اما به نظر نمیرسد که فلسطینیهای ساکن این ناحیه، حکومت سازمان فتح و یا سازمان آزادیبخش فلسطین را پذیرا باشند. این سازمانها از لحاظ سیاسی ناکارآمد و از منظر اقتصادی فاسد هستند، در نتیجه فلسطینیها نسبت به آنها بدگمان و بدبین هستند. راهحل دیگر ایجاد یک منطقه حائل در اطراف نوارغزه است که در آن صلحبانان بینالمللی مستقر خواهند شد. برای نیل به این هدف، کارگروهی از کشورهای عربی و اروپایی تحت یک قطعنامه شورای امنیت تشکیل خواهد شد که مسئولیت تامین نیروهای صلحبان مللمتحد را بر عهده خواهند گرفت. شاید طرح اخیر واقعبینانهترین راهحل برای رهایی رژیم صهیونیستی از مخمصهای باشد که در آن گرفتار شده است، با این وجود کشورهای عربی نیز برای جلوگیری از گسترش جنگ به احتمال زیاد با چنین طرح یا برنامههای مشابهی موافقت خواهند کرد.
تا به امروز روند عادیسازی روابط سبب شده است که کشورهای عربی در برابر جنایات اسراییل بیش از پیش دچار انفعال شده و نتوانند وظیفه دینی و انسانی خود را در قبال مردم مسلمان و مظلوم غزه ایفا کنند. متاسفانه نهادی بینالمللی مانند سازمان همکاری اسلامی که در چنین مواقعی باید موجب وحدت در جهان اسلام میشد در یک سکوت تلخ فرورفته است تا جنایات شرمآور صهیونیستها نه تنها در میان مسلمانان بلکه در میان جهانیان حالتی عادی به خود بگیرد.
در نوشتارهای بعدی تلاش خواهم کرد تا استراتژیهای جنگی اسراییل و حماس را با نگاهی دقیقتر و موشکافانهتر ترسیم کنم. به نظر میرسد با توجه به شرایط جنگی در منطقه، بررسی دقیقتر تحولات میدانی برای پژوهشگران مطالعات منطقهای، روابط بینالملل و علومسیاسی به یک ضرورت تبدیل شده است.
*مدیر دپارتمان مطالعات فلسطین انجمن ایرانی مطالعات غرب آسیا