ذوق زدگی چین و روسیه از پایان دوران پکس آمریکانا/ بینظمی در راه است؟
به گزارش اقتصادنیوز، در 24 ماه گذشته، درگیری های مسلحانه یا آغاز شدند یا تشدید. برخی تنشها منجمد شده بودند، به این معنی که طرفین در طول سال ها، درگیری مستقیم را کنار گذاشته و برخی دیگر بحران نسبی را تجربه می کردند. اما حالا گسل ها فعال شده اند.فهرست درگیری ها صرفا به جنگ در غزه و اوکراین محدود نمی شود، بلکه در این بازه زمانی شاهد تنش ها میان ارمنستان و آذربایجان در قرهباغ کوهستانی، حملات نظامی صربستان علیه کوزوو، جنگ در کنگو شرقی، کودتا در سودان وبرقراری آتشبسی شکننده در تیگری بودیم. علاوه بر این، وضعیت اتیوپی شکننده وسوریه و یمن ناآرام بوده اند. همه این درگیری ها در کنار چشم انداز وقوع جنگی بزرگ در شرق آسیا، مانند حمله چین به جزیره تایوان معادلات را پیچیده تر خواهد کرد.
پایان عصر پکس آمریکانا
برنامه دادههای درگیری اوپسالا، سالهای 2022 و 2023 را به عنوان پرتنش ترین سالها از زمان پایان جنگ سرد معرفی کرد. ژانویه 2023، قبل از وقوع بسیاری از درگیریهایی که بدان ها اشاره شد، امینه محمد، معاون دبیرکل سازمان ملل متحد،زنگ خطر را به صدا درآورد و خاطرنشان کرد که صلح در سراسر جهان در معرض تهدید جدی قرار دارد. سه نظریه می توانند این پدیده را توضیح دهند.نسیم نیکلاس طالب، مقالهنویس، در کتابش با همین عنوان تاکید دارد که مردم به راحتی «فریب خورده تصادف» می شوند و به دنبال توضیحی عامدانه هستند برای آنچه ممکن است تصادفی باشد. موج درگیریهای مسلحانه میتواند در چنین قابی تبیین شود.
آنگونه که آتلانتیک نوشته، به نظر می رسد دوران پکس آمریکانا به پایان رسیده و ایالات متحده دیگر نمی تواند ایفاگر نقش پلیس جهان باشد. البته در دوران پکس آمریکانا اروپا و آفریقا و حتی خاورمیانه جنگ های بزرگی را تجربه کردند اما ایالات متحده تلاش کرد بسیاری از مناقشات بالقوه را حل یا مهار کند؛ واشنگتن ائتلافی را برای بیرون راندن عراق صدام حسین از کویت رهبری کرد، روند اسلو را برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین تسهیل و روابط بین کره شمالی و کره جنوبی را بهبود بخشید. اما در طول دهههای بعد، به نظر میرسید که ایالات متحده هم حسن نیت برای حمایت از چنین تلاشها و هم ابزارهای اجرایشان را از دست داد. اوایل دهه 2010، ایالات متحده در دو جنگ شکست خورده گرفتار شد و از یک بحران مالی بهبود یافت. جهان نیز با کاهش قدرت ق واشنگتن به چندین قدرت نوظهور تغییر جهت داد.
به طور خاص، چین به عنوان قدرتی بزرگ ظاهر شده که به دنبال تأثیرگذاری بر نظام بینالملل است، خواه با استفاده از جذابیت اقتصادی طرح «کمربند و یک جاده» یا به واسطه بازنگری نظامی وضعیت موجود. روسیه قدرت اقتصادی چین را ندارد، اما این کشور نیز به دنبال تسلط بر منطقه، تثبیت قدرتش به عنوان بازیگری تاثیرگذار جهانی و تجدید نظر در نظم بین المللی است. اینکه روسیه یا چین هنوز به لحاظ اقتصادی یا نظامی با ایالات متحده فاصله دارند، اهمیت چندانی ندارد. چرا که هر دو بازیگر به اندازه کافی قوی هستند که نظم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده را با اعمال نفوذ احساسات تجدیدنظرطلبانه به چالش بکشند. گروهی از ناظران می گویند، رقابت قدرت های بزرگ می تواند دستور العملی برای بی نظمی باشد. همانطور که هانا نوت و مایکل کیماژ اخیرا در فارین افرز نوشته اند، قدرتهای بزرگی که نیاز به رقابت با یکدیگر دارند، اغلب رویارویی قدرتهای متوسط، کوچک و حتی بازیگران غیردولتی را نادیده می گیرند. نتیجه این است که حتی اگر قدرتهای بزرگ از جنگ با یکدیگر اجتناب کنند، اقدامات آنها میتواند جنگ را در جای دیگری دامن بزند.
جنگ در اوکراین، بزرگترین جنگ در اروپا از زمان جنگ جهانی دوم و جنگی ادامه دار است که توجه بازیگران بین المللی را به خود جلب کرده است. این درگیری ماحصل حواس پرتی قدرت های بزرگ نیست، در عوض، قدرتهای بزرگ فاقد ظرفیت دیپلماتیک و نظامی برای پاسخ به درگیریهای فراتر از اوکراین هستند.درگیری بین ارمنستان و آذربایجان را در نظر بگیرید. آذربایجان پیش بینی می کرد که اگر نیروهای خود را به منطقه قره باغ کوهستانی منتقل کند و روسیه قادر به واکنش نباشد. باکو قمار کرد و نتیجه به نفعش شد. در باب جنگ غزه نیز باید گفت، از آنجایی که قدرتهای بزرگ منابع دیپلماتیک و نظامی خود را به اوکراین اختصاص داده بودند، حماس فرصت حمله را داشت. از همین رو تمامی این درگیری ها به نوعی به یکدیگر مرتبط هستند.کاهش هژمونی ایالات متحده به رشد چندقطبی شدن جهان کمک کرده و رقابت قدرت های بزرگ حمله روسیه و واکنش غرب را تغذیه کرده است. نتیجه این است که دیگران در آتش قدرت های بزرگ گرفتار می شوند یا به دنبال شعله ور کردن آتش هستند.