گفتاری از سید هاشم آقاجری درباره ریشه‌های تاریخی مسئله فلسطین

شکوائیه یک روشنفکر درباره وارونگی اخلاقی برخی ایرانیان در جنگ اخیر غزه!

کدخبر: ۶۱۱۶۹۳
اقتصادنیوز: انجمن تاریخ دانشگاه تریبت مدرس، هفته جاری نشستی را با عنوان «بازخوانی تاریخی مسئله فلسطین» برگزار کرد که سخنران‌های این نشست به ترتیب سیدهاشم آقاجری (عضو هیئت علمی تاریخ دانشگاه تربیت مدرس)، داریوش رحمانیان (عضو هیئت علمی تاریخ دانشگاه تهران) و محمدالطاهر بنادی (عضو هیئت علمی تاریخ دانشگاه یسکره الجزایر) بودند.
شکوائیه یک روشنفکر درباره وارونگی اخلاقی برخی ایرانیان در جنگ اخیر غزه!

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از هم‌میهن بیشترین بخش این نشست مربوط به سخنرانی هاشم آقاجری بود که ماجرای تاریخی فلسطین تا به امروز را مورد تحلیل و بررسی قرار داده بود. آنچه در زیر می‌خوانید مهم‌ترین محورهای سخنرانی یک ساعت و 50 دقیقه‌ای این استاد تاریخ درباره موضوع فلسطین و اسرائیل است.

IMG_20231123_172100_843

درگیری اخیر اسرائیل و حماس و نسل‌کشی چندهفته اخیر در غزه اگرچه بی پیشینه نیست، اما از نظرگاه من در مقایسه با تمام تاریخ صدساله مسئله فلسطین، یک نقطه بی‌نظیر و منحصربه‌فرد است. چراکه امروز با توجه به تکنولوژی و پخش زنده و همزمان، قتل عامی که در غزه صورت می‌گیرد، این فجایع در برابر چشم همه جهانیان در حال رخ دادن است. متاسفانه ما نیز جز اینکه نظاره‌گر باشیم، کار دیگری نمی‌توانیم انجام دهیم. هرچند که تظاهرات و اعتراضات وسیعی که مردم در سراسر جهان از آمریکا گرفته تا لندن، پاریس، تمام اروپا، خاورمیانه، آسیا و آفریقا انجام دادند، نشان می‌دهد که برخلاف نمودهای یأس‌آوری که در روزهای نخست  تحولات اخیردر اثر عملکرد قدرت‌های امپریالیستی و رسانه‌های آنها به ما رسیده بود؛ چنان‌که گویا وجدان بشریت مرده است و ما در قرن 21 باید با همه ارزش‌های انسانی وداع کنیم و تمام وعده‌ها و آرمان‌های بزرگی که همه آزادیخواهان و عدالت‌طلبان در طول تاریخ به بشریت داده بودند، مدفون شده است؛ گویی سرانجام تاریخ، پیروزی شر بر حقیت است-گاهی شنیده‌ام که این موارد را گواهی بر شکست خردمندی بشر و عقل و آزادی و مفاهیم متعالی همچون حقوق انسان، حقوق بشر، صلح، همزیستی، عدالت و... می‌دانند- ولی این تظاهرات گسترده و گاه میلیونی که در اروپا شاهد آن بودیم، نشان می‌دهد که این‌چنین نیست. امروز در یک سمت ماجرا دولت‌های سرمایه ‎داری امپریالیستی را مشاهده می کنیم و در این میان حتی باکمال شگفتی موضع گیری روشنفکرانی همچون [یورگن]هابرماس را می‌بینیم که مواضعی غیرقابل انتظار اتخاذ می‌کنند. هر چند که با وجود غیرمنتظره بودن نوع موضع‌گیری چهره‌ای چون هابرماس، این موضع‌گیری‌ها قابل درک است. اصولا آلمان و آلمانی‌ها بابت جنایات نازی‌ها در هولوکاست و قتل‌عام یهودیان، کمونیست‌ها، اسلاو‌ها و...، دِین تاریخی بزرگی نسبت به یهودیان احساس می‌کنند. این امر قابل درک است، اما آنچه که قابل درک نیست این است که چرا تاوان قربانیان هولوکاست وجنایت های حاکمیت نازی‌ها را فلسطینی‌ها باید بپردازند و غزه باید نابود شود؟ دولت‌های سرمایه‌داری امپریالیستی در این ماجرا آزمون بسیار بدی را پشت سرگذاشتند. البته رهبران دولت دست‌راستی نتانیاهو، خیلی آشکارا منطق ضدبشری خود را بر زبان جاری می‌کنند؛ زمانی که وزیر دفاع دولت اسرائیل می‌گوید کسانی که در غزه هستند حیوان‌های انسان‌نما هستند یا  وزیر میراثشان می‌گوید باید بمب اتم روی غزه ریخت یا وقتی که آمریکا همچنان با آتش‌بس مخالفت می‌کند و اعلام می‌کند که آمریکا هیچ خط قرمزی برای اسرائیل تعیین نمی‌کند؛ یعنی صدور جواز بی‌قیدوشرط برای ادامه این کشتارها، جنایات و نسل‌کشی‌ها! روزهای تلخی را می‌گذرانیم و جهان در مسئله فلسطین و غزه دو جبهه را به خود دیده است. یک جبهه، جبهه انسان‌دوستان، آزادی‌خواهان، عدالت‎طلبان، طرفداران بشریت ستم‌دیده و یک جبهه هم که عمدتاً دولت‎ها و از شرکای امپریالیستی و سرمایه‌داری هستند که در آغاز قرن بیستم به اختراع دولت اسرائیل کمک کردند. پروژه چندجانبه‌ای که البته در محور آن امپریالیسم بریتانیا قرار داشت.

IMG_20231123_172101_358

وضع وارونه ایران

البته در اینجا باید یک تاسف شکوائیه یا به قول برخی متون تاریخی نفثه‌المصدور به وضع وارونه‌ای که در ایران شاهد آن هستیم داشته باشم. وارونگی که البته قابل درک است. یعنی شاید ایران از این جهت استثنا باشد، به این معنا که در بسیاری از کشورها، دولت‎‌‌های استعماری و وابسته یا در کنار اسرائیل ایستادند یا ناظر بی‎‌تفاوت هستند درحالی‌که ملت‎‌های آنها همه از مظلومان فلسطین حمایت می‌کنند و ما در ایران و دربسیاری از مواردشاهد وضعیت وارونه‌‎ای هستیم. البته فکر نمی‎‌کنم ملت ایران با پیشینه عدالت‎طلبی، انسان‌دوستی و آزادی‎خواهی خود، آن‌قدر بی‌رحم شده باشند که نسبت به درد و رنج مظلومین جهان بی‌‎تفاوت باشند و درکنار ظالم بر علیه مظلوم بایستند. اما وضعیت خاصی که در ایران داریم، متاسفانه مردم را در وضعیتی قرار داده که ناگزیر در هر موضعی که مسئولان در آن بایستند، جمع کثیری از آنها در نقطه مقابل آن می‌ایستند. یک نوع موقعیت واکنشی با وجود اینکه قابل درک است، اما قابل توجیه نیست. اتفاقاً کسانی که در ایران ضدظلم و دیکتاتوری هستند و کودک‌کشی و سرکوب آزادیخواهان را نفی می‌کنند و با یک سلطه مبتنی بر آپارتاید و تبعیض مبارزه می‌کنند، اتفاقا همین‎ها باید با همین منطق در سطح جهان موضع خود را تعیین کنند و دچار استاندارد دوگانه نشوند؛ اینکه در یک‌جا با دیکتاتوری مخالفت کنیم و در جای دیگر شعار زنده‌باد دیکتاتور بدهیم، همخوانی ندارد. با برخورد با معترضان مخالفت کنیم، اما در مواجهه با نسل‌کشی غزه بی‌تفاوت بوده یا بدتر، از آن حمایت شود، قابل توجیه نیست. نسل‌کشی واژه‌‎ای است که در چند هفته گذشته از زبان بسیاری از روشنفکران جهان، بسیاری از سازمان‌های بین‌المللی و حتی یهودیان آزادی‌خواه به کرات شنیده شده است. این مساله که اسرائیل در حال Genocide و پاکسازی نسلی وقومی در منطقه 365 کیلومترمربعی غزه است، بسیار تلخ است. منطقه‌ای که پرتراکم ترین منطقه دنیا به شمار می‌رود و17 سال در حصر قرار داشته است؛ و به درستی بزرگ‌ترین زندان روباز جهان نامیده شده است. امروز ارتش اسرائیل از زمین وهوا ودریا بر خلاف تمامی قوانین بین‌المللی و حقوق بشری؛ با استفاده از بسیاری از سلاح‌های ممنوعه به این منطقه حمله کرده است. اسرائیل در این هجوم هیچ حد و مرزی برای خود قائل نیست و با یک بهانه که «داریم با حماس می‌جنگیم» در حال تکرار جنایت است. ما باید حداقل در قلب و زبان‌مان اعلام کنیم در کنار این مظلومین هستیم و با هرگونه دیکتاتوری، جنایت، بی‌عدالتی وتبعیض در هرجای جهان مخالفیم. 

نباید خلط پارادایمی کنیم

در اینجا و برای تحلیل درست مسئله فلسطین باید به این پرسش پاسخ داد که این مقوله را باید در چه کادری مشاهده وتحلیل کنیم؟ آن پرسپکتیو گفتمانی و چارچوب نظری و تحلیلی روایتی که می‌خواهیم از مسئله فلسطین داشته باشیم باید چگونه باشد؟ صهیونیسم یک روایتی از مسئله فلسطین دارد که مسئله فلسطین در آن روایت مسئله 5 هزار ساله است. یعنی تاریخی برساخته می‌شود که ابتدای آن یک تاریخ مذهبی است؛ تاریخ قوم یهود است. البته بعد از نیمه دوم قرن 19 این تاریخ وارد فاز ملی و نژادی می‌شود و نژاد یهود و ملت یهود مطرح می‌شود. تاریخ به هم پیوسته 5 هزار ساله و جنگ بین یهودی و غیریهودی و در 1400 سال اخیر، جنگ بین یهودی و مسلمان در فلسطین. این یک افسانه بی‌پایه و اساس است که گاهی ضدصهیونیست‌ها نیز به همین دام و تله می‌افتند و از همین نقطه شروع می‌کنند. به‌هیچ‌وجه پروبلماتیک خاورمیانه و مسئله فلسطین، تاریخ چندهزار ساله ندارد. وضعیت‌هایی که در دوران پیشاکلیانالیسم، پیشاسرمایه‌داری، پیشاریسیسم و نژادپرستی  و ملت-دولت‌های مدرن وجود داشته با آنچه که ما در قرن 20 با آن روبه‌رو هستیم اصلاً تاریخ پیوسته‎‌ای نیست.

ما یک دوقلوی توأمانی در تاریخ 200 سال اخیر جهان به‌ویژه در اروپا داریم که در ظاهر ضد اما به واقع مکمل هم هستند. دوقلوی صهیونیسم و آنتی‌سمیتیسم(Antisemitisem/یهودستیزی).  اینها همدیگر را تغذیه می‌کنند و فلسفه وجودی هم هستند. بعد این آنتی‌سیمیتیسم در میان مسلمان‌ها و جوامع عربی تبدیل به نوعی ضدیت با یهود و قوم یهود می‌شود. این روایت برساخته که این قوم یهود یک قوم شرور، توطئه‌گر و خبیث است که در تمام تاریخ خود توطئه کرده و به‌ویژه در روایت اسلامی، توطئه یهود یثرب در برابر پیامبر اسلام مطرح است؛ ونقطه آغازین بسیاری از تحلیل‌های آنها می‌شود. این دقیقاً داستانی است که صهیونیسم از آن تغذیه می‌کند و خیلی وقت‌ها متاسفانه مسلمان‌ها در این دام می‌افتند. در کشور خودمان الان در خیلی از منبرها و روضه‌خوانی‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی مسئله فلسطین را به همین صورت بازنمایی می‌کنند. استاد اکرم زعیتر، کتابی نوشته است که آقای رفسنجانی آن را قبل از انقلاب ترجمه کرد.  این کتاب تحت عنوان «سرگذشت فلسطین و کارنامه سیاه استعمار» چاپ شده، ابتدای این کتاب با این آیه شروع شده: «ولتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنو الیهود». به نظر من این روایت مطرح شده در این کتاب هم نادرست و هم خطرناک است. به‌هیچ‌وجه صهیونیسم با یهود برابر نیست. به‌هیچ‌وجه تاریخ مسئله فلسطین که امروز با آن روبه‌رو هستیم از 100 سال اخیر دورتر نمی‌رود. نباید خلط پارادایمی کنیم. مسائلی که مذهب‌ها و اقوام و قبایل با هم داشتند، تقابل‌هایی که در جهان اسلام بین دارالاسلام و دارالکفر بوده، اینها همه متعلق به پارادایم‌های پیشامدرن است که گاهی حتی در قرن 19 در اندیشه علمای مذهبی نیز وجود داشت. علمای ایران حمله تزاریسم روسیه به مناطق ایران در منطقه ارس را از منظر تقابل دارالاسلام و دارالکفر می‌دیدند، درحالی‌که این‌چنین نبود. تزاریسم روسیه و جنگ آن با ایران، جنگ بین اسلام و کفر نبود. جنگ یک قدرت امپریالیستی برای توسعه ارضی و استعمار سرزمین‌های دیگر بود. جنگ بر سر دین نبود. مسئله فلسطین جنگ مسلمان و یهودی و جنگ دین اسلام و دین یهود نیست. [تئودور] هرتسل، که یکی از تئوریسین‌های صهیونیسم و دولت اسرائیل است و اولین کتاب را به نام دولت اسرائیل نوشت، اصلاً دین نداشت. او ایدئولوگ و تئوریسین صهیونیسم است و این اشتباه است که مسئله فلسطین را به جنگ یهودیان و مسلمانان نسبت دهیم. اتفاقاً این روایت و تحلیلی است که بزرگترین خدمت را به صهیونیسم می‌کند. یکی از پایه‌های ایدئولوژیک صهیونیسم افسانه تاریخی است. صهیونیسم اسطوره می‌سازد چراکه ابزارهای مختلفی دارد و یکی از مهمترین آنها دستگاه ایدئولوژیک و مبانی اسطوره‌ساز این دستگاه است که در کنار ابزارهای دیگری مثل پیوند با سرمایه‌داری امپریالیسم، استفاده از زور حداکثری برای اشغال و گسترش است.

 

روایت افسانه‌‎ای صهیونیستی

افسانه تاریخی در روایت صهیونیستی که متاسفانه گاهی در ایران حتی اساتید دانشگاه هم این روایت‌ها را تکرار می‌کنند؛ تکراری که هم پایه تاریخی و هم منطق موجهی ندارد. صهیونیسم روایتی که ارائه می‌دهد این است که قومی به نام قوم یهود سرزمینی به نام فلسطین داشته که در 5 هزار سال پیش بوده و بعد این قوم را با زور بیرون کردند، سرزمین آنها را اشغال کردند و این قوم در طول این 5 هزار سال وحدت و هویت واحد خود را حفظ کرده، به امید بازگشت به ارض موعود. یعنی فلسطین بوده و دائم در مبارزه بوده و حال در شرایط مساعدی که به وجود آمده، اینها به سرزمین اصلی خود بازگشتند و این یک حق تاریخی مسلم قوم یهود است. این روایت به کلی یک روایت افسانه‌ای است. از 5 هزار سال تاریخ فلسطین، دو هزار سال آن قبل از قوم یهود در اختیار اقوام دیگری از جمله کنعانی‌ها و آرامی‌ها و اقوام گوناگون خاورمیانه‌‎ای بوده است. دو هزار سال بعد از قرن دوم میلادی هم که رومی‎‌ها بر آنجا مسلط بودند و آخرین شورش‌های یهودی‌ها را سرکوب کردند، باز هم در اختیار یهودی‎‌ها نبوده و ملت‌های دیگر به این منطقه آمدند و یهودیانی هم که از این منطقه رفتند بسیاری از آنها با پای خود و اراده خود منطقه‌ای را که در اختیار رومی‌ها بود، ترک کردند و به کشورهای دیگر رفتند. لذا در طول تاریخ یهودیان به هیچ وجه در سطح جهان یک هویت واحد اتنیکی(قومی/ethnic) را تشکیل نمی‌دادند. ضمن اینکه مسئله یهود به‌عنوان یک مسئله نژادی افسانه به کلی ساختگی است. یهود قرن‌ها یک مذهب بود و از نژادهای مختلف وارد این مذهب می‌شدند که نمونه آن خزران هستند. (آرتور) کسلر در کتاب «قبیله سیزدهم» یا «خزرها» این مسئله را بررسی کرده است. یک گروه ترک آسیایی به مذهب یهود درآمدند و حکومتی در منطقه غرب دریای خزر تشکیل دادند.

علاوه بر آن، چه پیوند نژادی‌ای همین الان در اسرائیل بعد از مهاجرت‌های گوناگونی که از قرن نوزدهم و به‌خصوص در قرن 20 وجود دارد؟ مهاجرت‌هایی که عمدتاً ناشی از فعالیت‌های آنتی‌سیمیتیستی بود که بهترین کمک به پروژه صهیونیستی خواسته یا ناخواسته بود. یهودی‌ها هیچگاه از جامعه‎‌ای که در آن آرامش داشتند و تهدید نمی‌شدند، مهاجرت نمی‌کردند. یعنی هرجا خطری متوجه یهودی‌ها بود، یک در باغ سبزی به نام اسرائیل به آنها نشان داده بودند که به آنجا بروند. جالب این است، که یکی از دلایلی که گفته می‌شود نباید مسئله فلسطین را به صدر اسلام و جنگ‌های صلیبی ربط داد،  این مساله است که هیچ منعی برای مهاجرت تا قبل از تشکیل nation-state‌ها (دولت-ملت‎ها) در جهان نبوده است. از زمانی که قلمروها و مرزهای ملی درست می‌شود، آنجاست که مسئله مهاجرت فرمولاریزه می‌شود. وگرنه پیش از آن منعی برای مهاجرت یهودیان به اورشلیم وجود نداشت. اگر واقعاً یهودی‌ها اراده و خواست بازگشت به ارض موعود و اسرائیل و فلسطین را داشتند که در طول این 1400 سال می‌رفتند! چرا برنگشتند؟ چراکه در آن دوره صهیونیسم مذهبی حاکم بود نه صهیونیسم سیاسی! یک مغالطه رایج، خلط بین صهیونیسم مذهبی و سیاسی است. صهیونیسم مذهبی و معنوی عبارت از این است که موسی و کتاب مقدس به ما وعده نجات، ظهور مسیح را در آخرالزمان داده است. صهیونیسم مذهبی صهیونیسم نژادپرست نیست و آنچه در یهودیت و مسیحیت و اسلام و تشیع می‌بینید یعنی messianism [موعودگرایی]، آن موعود نهایی است یعنی ناجی و منجی که زمین را از ظلم و جور و ستم و نابرابری و فقر و فلاکت نجات دهد. همه انسان‌ها در صلح و رفاه و آزادی و امنیت زندگی کنند. پس یهودی‌ها باید به انتظار مسیح باشند. آن مسیح عیسی ناصری که آمد از نظر یهودی‌ها مسیح نبود، مسیحیان او را مسیح دانستند اما به صلیب کشیده شد و به آسمان‌ها رفت و دوباره در آخرالزمان رجعت خواهد کرد. اما یهودی‌ها آن را نپذیرفتند. پس یک یوتوپیای مذهبی (آرمان شهر) است که ساخته می‎شود برای پایان تاریخ.

سلیمان و داوود نمی‌توانند شهروند اسرائیل شوند!

نکته دیگر آنکه فلسطین سرزمینی است که دائم اقوام مختلف وارد آن می‌شدند و اختلاط نژادی دارد. قانون شهروندی که اسرائیل در سال 1950 تصویب کرد  درباره اینکه چه کسی می‎‌تواند شهروند اسرائیل شود، این است که گفتند یهودیانی می‎توانند شهروند اسرائیل شوند که مادرشان اسرائیلی باشد. با این تعریف امروز اگر سلیمان و داوود بودند نمی‌توانستند شهروند اسرائیل باشند چراکه مادرشان یهودی نبود. این نژادپرستی یک ایدئولوژی قرن نوزدهمی است و در آلمان ساخته شد. در زمینه این نژادپرستی است که یهودیت یک ماهیت و تفسیر و قرائت نژادی پیدا کرد. افسانه نژادی درمورد فلسطین مثل همه سرزمین‌های دیگر است؛ از جمله سرزمین خود ما. این سرزمین در طول تاریخ مهاجرپذیر بوده است.  لذا فلسطین به‌هیچ‌وجه متعلق به نژاد خاصی نبوده؛  این سرزمین مانند بسیاری از سرزمین‌های دیگر که در طول تاریخ به آن نگاه کنیم، آشوری‌ها، بابلی‌ها، مصری‌ها، یونانی‌ها، رومی‌ها، عرب‌ها، ایرانی‌ها و مقدونی‌ها به آن حمله کردند در عین حال که تنها یهودی‌ها ساکن نبودند بلکه اقوام گوناگونی در این سرزمین سکونت داشتند و این حملات همواره با مهاجرت و اختلاط نژادی همراه بوده است. در نتیجه باید مراقب بود و مسئله فلسطین را نباید به مسئله یهودی و مسلمان تبدیل کرد. این همان کاری است که صهیونیست‌ها می‌خواهند. هرجا آنتی‌سیمیتیسم قوی‌تر بوده، صهیونیست پیشرفت بیشتری داشته، به‌ویژه در قرن 19 که ایدئولوژی صهیونیسم جریان داشت. با نگاهی به تاریخ آشکار می‌شود خاستگاه آنتی‌سیمیتیسم اروپا است و در شرق اصلا این مسئله را نداشتیم  و برای این موضوع تاریخ یهودی‌ها در جوامع مسلمانان را باید خواند. مسیحی و یهودی دشمن سرسخت هم بودند. در 700 سال حاکمیت مسلمانان در اروپا، مسلمان، مسیحی و یهودی با صلح در کنار هم زندگی می‌کردند. وقتی که در جریان بازپس‌گیری اسپانیا ،مسیحی‌ها این منطقه را از دست مسلمان‌ها درآوردند، شکنجه مسلمانان و یهودیان شروع شد و آنها مجبور شدند از اسپانیا فرار کنند. به جنگ‌های صلیبی هم دقت کنید. در این جنگ‌ها وقتی که صلیبیون اورشلیم را گرفتند، با یهودی‌ها چه کردند؟ آنها را قتل‌عام کردند. بعد از آنکه صلاح‌الدین ایوبی این سرزمین را پس گرفت، تمام یهودی‌هایی که از شکنجه و کشتار فرار کرده بودند مجدداً به اورشلیم بازگشتند. در ایران نیز گاهی نمونه‌های نادری از ضدیت با یهودیان می‌بینیم که محرکان اصلی آن صاحبان قدرت سیاسی یا مذهبی هستند که از احساسات مذهبی مردم سوءاستفاده می‌کنند. همانطور که از احساسات شیعه و سنی علیه همدیگر سوءاستفاده می‌کردند. با این حال باید تاکید کرد ما پدیده‌ای به نام آنتی‌سمیتیسم در ایران نداشتیم. نکته مهم دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که هولوکاست تنها مسئله تاریخ نیست و مانند آن خیلی در تاریخ داشتیم، قتل‌عام سرخپوستان و سیاهپوستان در آمریکا، قتل‌عام‌های ارامنه در عثمانی، هولوکاست بوسنی و هرزگوین و... نمونه‌هایی از اینها است. اما ما در تاریخ خود نه هولوکاست داشتیم و نه آنتی‌سمیتیسم. آنتی‌سمیتیسم یک ایدئولوژی برخاسته از نژادپرستی بود. همانند صهیونیسم که یک پایه آن از نژادپرستی بود. بنیانگذاران اسرائیل شعاری داشتند که شعار دولت اسرائیل هم در سال 1948 شد و آن این بود:A land without people for a people without a land یعنی «سرزمین بدون مردم برای مردم بدون سرزمین.» یعنی این افسانه که گویا یک سرزمین خالی وجود دارد و یک مردمی هم هستند که سرزمین ندارند و اینها به آن سرزمین بروند. مسئله فلسطین را اگر بخواهیم تاریخی و دقیق مطالعه کنیم و جنگ مذهبی به‌خاطر آن راه نیندازیم و احساسات مذهبی و نژادی برای آن راه نیندازیم، در این مفهوم رخ داده؛ اسرائیل پدیده‌ای است که محصول دو جنگ امپریالیستی جهان سرمایه‌داری است؛ جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم. در اواخر قرن 19 ایدئولوژی نژادپرستی، ناسیونالیسم و ناسیونالیسم‌نژادپرستانه را داریم و بیان می‌شد که یک کانون ملی برای یهودیان می‌خواهیم که همه یهودی‌های جهان را جمع کنیم. در بررسی‌های خود کشورها، مناطق مختلفی را در نظر گرفتند و یکی از اولین پیشنهادها، کشور اوگاندا بود. آرژانتین و لیبی هم کشورهای دیگر بودند که نامزد شدند؛ فلسطین چه زمانی و چگونه نامزد شد؟ اگر مقصود از ارض موعود، فلسطین بود، چرا یهودیان تا پیش از 100 سال اخیر به آنجا مهاجرت نکردند.  چرا یهودی‌هایی که در مصر و ایران و...  زندگی می‌کردند پس از حل مشکل جنگ مسیحی و یهودی در قرون وسطی به آنجا نرفتند؟ برای اینکه دلیلی برای مهاجرت به این منطقه نداشتند. اصولا اگر زندگی آرام و امنی داشته باشند دلیلی برای مهاجرت ایجاد نمی‌شد.امروز هم همین گونه است امروز بخش عمده یهودی‌های آمریکا به اسرائیل نمی‌روند و یهودی‌های آمریکا تعدادشان بیشتر از یهودی‌های اسرائیل است، چرا چون در این کشور آرامش، رفاه و امنیت دارند، اموری که قاعدتا در اسرائیل به این صورت از آن بهره نخواهند برد. با این توضیحات باید تاکید کرد که در واقع آنچه که بنیانگذاران صهیونیسم از ارض موعود تبلیغ می‌کردند یک افسانه بود.

جنگ جهانی اول، دوم و فلسطین

در ادامه روند به وجود آمدن اسرائیل باید به جنگ‌های دنیای غرب اشاره کرد. می‌توان گفت جنگ جهانی اول و دوم باعث شد تا سرنوشت فلسطین این گونه رقم بخورد. در جنگ جهانی اول متفقین علیه عثمانی بودند و فروپاشی امپراطوری عثمانی رخ داد. اسنادی که در سال‌های اخیر منتشر شده به‌خوبی نشان می‌دهد که بریتانیا چگونه از همه گروه‌ها و اقوام و ادیان مختلف برای پیشبرد پروژه‌های امپریالیستی خود استفاده می‌کرد.  همان زمانی که با شریف حسین مذاکره می‌کردند. بریتانیایی‌ها به اعراب وعده داده بودند که اگر وارد جنگ علیه عثمانی شوید، بعد از پایان جنگ به شما استقلال می‌دهیم و کشورهای عربی تشکیل می‌شود و با این وعده عرب‌ها علیه عثمانی فعال شدند. عثمانی امپراطوری اسلامی بود که البته قابل‌دفاع هم نبود. همان زمانی که بریتانیا با عرب‌ها در جریان جنگ جهانی اول مذاکره می‌کرد، این امپراتوری و فرانسه در قرارداد سایکس پیکو(Sykes-Picot Agreement) حال تقسیم خاورمیانه بین خود در سال 1916 بودند. در واقع با خیانت و دروغی که به عرب‌ها گفته بودند این کار را کردند. خاورمیانه روی کاغذ تقسیم شد و بعد از پایان جنگ این تقسیم را عملیاتی کردند و امپراطوری عثمانی فروپاشید و شکست خورد.اتحاد جماهیر شوروی در نخستین سال‌های استقرار خود، قرارداد محرمانه سایکس‌پیکو را لو داد و معلوم شد که پنهانی کشورهای خاورمیانه و سرزمین‌های عثمانی توسط این دو قدرت تقسیم شده‌اند. در این تقسیمات، بخشی از خاورمیانه مثل سوریه و لبنان سهم فرانسه و بخشی همچون عراق، فلسطین و اردن سهم بریتانیا شد.

  سازمان صهیونیست‌ها در اروپا

در سال 1917 بیانیه‌ای از طرف وزارت خارجه بریتانیا منتشر شد که به بیانیه بالفور( Balfour Declaration ) معروف بود. در این بیانیه همان چیزی که در کتاب دولت یهود هرتسل به یهودیان وعده داده شده بود؛ آمده بود. اعلامیه بالفور زبان دوگانه و مبهمی را به کار برد اما در نهایت وعده داد یک کانون ملی و وطن ملی برای یهود در سرزمین‌های فلسطین ایجاد شود.بعد از این بیانیه مشاهده می‌شود که یهودیانی که قرن‌ها قبل از آن می‌توانستند به فلسطین بروند، به صورت گسترده به این سرزمین رهسپار شدند. دولت سوریه، اردن، لبنان و عراق نیز دولت‌هایی هستند که بعد از جنگ تشکیل شدند؛ قبل از جنگ این کشورها همه ایالت‌ها و استان‌هایی بودند که بخشی از امپراطوری عثمانی را تشکیل می‌دادند. پس حالا قرار است مرز درست شود و یک پروژه مهاجرت غیرقانونی شروع شد. جمعیت فلسطین را مطالعه کنید. در سال‌های 1918 و 1917 یهودی‌ها کمتر از یک‌دهم جمعیت آنجا را تشکیل می‌دادند. یعنی 700 هزار فلسطینی وجود داشت و 60 هزار یهودی. بعد در اثر این مهاجرت‌های غیرقانونی که با کمک بریتانیا و با مدیریت و سازماندهی آژانس یهود انجام می‌شد، مرتباً، به صورت قاچاق و غیرقانونی و آن‌هم عمدتاً از اروپا، به‌ویژه از لهستان و روسیه و اروپای شرقی که یهودستیزی در آنجا خیلی قوی بود، مهاجرت شروع شد و بعد از آن ادامه پیدا کرد و اوج آن یهودستیزی هولوکاست هیتلری شد. اینها شروع کردند به‌صورت غیرقانونی یهودی‌ها را سوار کشتی کردند و به فلسطین آوردند. به آمار نگاه کنید که در سال 1939 حدود 28‌درصد جمعیت فلسطین یهودی بود که در سال‌های بعد به 35‌درصد رسید و در اثر مهاجرت همین‌طور آمار یهودی‌ها بالا رفت. از یک طرف هم یهودی‌هایی که مهاجرت می‌کردند عمدتاً فقیر بودند. جامعه یهودی در همه کشورها طبقه‌بندی دارد. صهیونیسم ایدئولوژی بورژوازی یهود بود و روچیلدها (خاندان روچیلد)، بانکدارها، خاندان‌های سرمایه‌دار یهودی را در نظر داشت. این افسانه که ما می‌شنویم که یهودی‌ها همه سرمایه‌دار هستند، درست نیست. اکثریت یهودیان مانند سایر جوامع  مردمانی فقیر، پیشه‌ور و معمولی هستند. یک قشر سرمایه‌دار قدرتمند بودند که اتفاقاً آنها به دنبال یک دولت بودند و آژانس یهود را اداره می‌کردند و حتی با هیتلر وارد گفت‌وگو شدند؛ برای مهاجرت یهودی‌ها به فلسطین. از طرفی به صورت قاچاق جمعیت به فلسطین اضافه شد،روندی که اعتراض عرب‌ها و فلسطینی‌ها را به همراه داشت. صهیونیست‌ها در همین ایام سازمان‌های تروریستی ایجاد کردند. واقعیت این است که اساس بنیاد اسرائیل از همان سال‌های 1920 تا 1948 که دولت اسرائیل رسماً اعلام موجودیت کرد، تروریسم بوده است.در تمام این سال‌ها سازمان‌های تروریستی اسرائیل با ترور و قتل‌عام فلسطینی‌ها، اهداف صهیونیسم را پیگیری می‌کردند. از این اقدامات می‌توان به عملیات تروریستی و جنایتکارانه‌ای مانند قتل‌عام دیریاسین یاد کرد. رویدادی که درست چند ماه قبل از اعلام موجودیت اسرائیل رخ داد و یک روستا با تمام ساکنان آن قتل‌عام شدند، سازمان‌های تروریستی مانند هاگانا ارتش سری یهودی، مانند اشترن، ایرگون، سازمان‌های تروریستی صهیونیستی بودند که بین فلسطینی‌ها تولید وحشت می‌کردند و به روستاها می‌رفتند و آنها را تحریک می‌کردند. امروز این موضوع را خوب می‌فهمیم که نتانیاهو و دارودسته راست‌افراطی در اسرائیل چگونه جنایت می‌کنند و آن را توجیه هم می‌کنند. هرچند باز افسانه‌ای درست شده است که متاسفانه برخی از اساتید دانشگاه هم تکرار می‌کنند که یهودی‌ها آمدند زمین‌های فلسطینی‌ها را خریدند و آنها زمین‌های خود را فروختند و رفتند. آیا واقعاً اینگونه است؟ کار ماکسیم رودینسون را ببینید، یک مورخ روشنفکر فرانسوی مستقل است و در کتاب «اعراب و اسرائیل» به نکته‌های بسیاری اشاره کرده است. تحقیقات بسیار جدی آکادمیک در غرب شده است. 

ایران، صهیونیسم و درخواست دولت فدرال

از سوی دیگر نقش بریتانیا در مساله فلسطین بسیار مهم است. فلسطین پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی مانند برخی کشورهای دیگر تحت قیومیت بریتانیا درآمد. بریتانیا پس از این تغییر و تحول بسیاری از اقدامات خود را برپایه سودرسانی به صهیونیست‌ها و خسارت به فلسطینی‌ها نظم بخشید.  اقداماتی از جمله چشم فروبستن بر  اقدامات سازمان‌های تروریستی صهیونیستی، سرکوب اعتراضات و شورش‌های فلسطینی‌ها و...

فلسطینی‌ها از همان سال‌های 1917 و 1918 دائم تظاهرات و اعتراض داشتند و کشته می‌دادند. در اعتراض به اینکه «بریتانیا به‌ویژه بعد از قرارداد سایکس‌پیکو به ما خیانت می‌کند». بعد نیز این سازمان‌های تروریستی و این مهاجران غیرقانونی یهودی‌ را که از اروپا می‌آوردند، اعتراضات را تشدیدکرد که البته اعتراض هاسرکوب می‌شد؛ البته این موارد به 20 سال قبل از اعلام موجودیت اسرائیل باز می‌گردد. بریتانیا نهایتاً می‌خواست که از این منطقه خارج شود. همین امر هم سبب شد طرح تقسیم فلسطین را به سازمان ملل ارائه کنند. تقسیم فلسطین از نظر حقوق بین‌الملل و قواعد و منطق حقوقی کاملاً باطل و غیرقانونی بود. مجمع عمومی سازمان ملل کمیته مخصوصی بدون اطلاع فلسطینی‌ها و عرب‌ها تهیه کرد که 11 کشور عضو آن بودند و ایران نیز عضو آن بود. در نهایت دو طرح در کمیته تدوین و ارائه شد. اکثریت به تقسیم فلسطین میان عرب‌ها و یهودی‌ها رای داد. ضمن اینکه اورشلیم نیز باید به صورت بین‌المللی اداره می‌شد. اقلیت که ایران نیز درمیان آنها بود، طرحی را داد که عبارت بود از اینکه در فلسطین یک دولت فدرال تشکیل شود که در آن فلسطینی‌ها و یهودی‌ها خودمختاری داشته باشند. اقتصاد مشترک، نیروی نظامی مشترک، سیاست خارجی مشترک وجود داشته باشد اما صهیونیسم نمی‌خواست که دولت فدرال تشکیل شود. صهیونیسم نمی‌خواست یهودی و مسلمان، با هم همزیستی مسالمت‌آمیز داشته باشند. آنها به دنبال یک قدرت بزرگ در منطقه بودند. طرحی که کاملاً در راستای اهداف استراتژیک امپریالیسم اروپا بود. باید در نظر داشت که پس از جنگ جهانی دوم استعمارزدایی به سرعت گسترش پیدا کرده بود. همین مساله نیز سبب شد که در ابتدا طرح تقسیم فلسطین رای نیاورد. با این حال و پس از تعویق جلسه سازمان ملل با مذاکرات کشورهایی مانند آمریکا و بریتانیا که اتفاقا بعد از جنگ جهانی دوم به‌عنوان کشورهای پیروز جنگ  هیبت و قدرتی بزرگ پیدا کرده بودند، با کشورهای کوچک آفریقایی این طرح مجددا در سازمان ملل طرح و به کمک این کشورها تصویب شد.

با مرور تاریخ قرن گذشته آشکار می‌شود، از سال 1948 تا امروز، اسرائیل در این بحران همواره موضع تهاجمی داشته چراکه شعار بنیان‌گذاران صهیونیسم این بود که سراسر فلسطین برای آنهاست مثلاً اینکه بن‌گوریون اعلام کرده بود که: «فلسطین موعود ما از نیل تا فرات است.»

امروز و برای نسل امروز، غزه آزمایشگاهی است که خیلی چیزها را می‌توان در آن مشاهده کرد. ادبیات آکادمیک را درباره فلسطین و اسرائیل ببینید، کمتر ادبیاتی است که مسئله فلسطین را به‌عنوان مسئله استعمار شهرک‌نشینی، استعمار مهاجرنشینی ببیند. اسرائیل آخرین نمونه colonialism [استعمار] قدیمی در دوران جدید است؛ حتی کلونیالیسم جدید هم نیست. اسرائیل کلونیالیسمی است که ساکن شده و درست مثل آفریقای جنوبی که سفیدپوست‌هایی که مهاجرت کردند و به زور زمین سیاه‌پوستان را گرفتند و بر آنها مسلط شدند. این یک رژیم آپارتاید است. یک آپارتاید کلونیالیستی است. بن‌گوریون بنیانگذار دولت اسرائیل می‌گفت:«اسرائیل در خاورمیانه و آسیا نگهبان غرب است و دیوار تمدن دربرابر توحش است»که دقیقاً منطق کلونیالیستی است که می‌گوید ما رسالت متمدن‌سازی داریم. در جنگ غزه برخی می‌گفتند که این جنگ تمدن بر توحش است. یک جنایت را جنگ تمدن بر توحش می‌نامند. نمی‌دانم آن جزئیاتی که رسانه‌های تحت کنترل صهیونیست‌ها منتشر می‌کنند چگونه بوده است چراکه برخی از دروغ‌هایی که گفتند در همان روزهای اول این جنگ افشا شد. اسرائیل در همان روزهای اول گفت حماس سر بچه‌ها را بریده است و همان خبرنگار چند روز بعد عذرخواهی کرد. حماس هم در برخی موارد کارهایی کرد که نادرست و غیرقابل دفاع هم هست، اما در بسیاری از موارد قابل درک است. بچه‌هایی که امروز در بمباران خانواده‌های خود را از دست می‌دهند برای آنها ده سال دیگر چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ آیا قابل درک نیست که آنها هم  بخواهند به خود بمب ببندند و به اسرائیل حمله کرده و ضمن کشتن چند اسرائیلی، خودنیز کشته شوند؟ اعضای حماس چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که پدر و مادر خود را همینگونه از دست دادند و همین ظلم و ستم را در کودکی و نوجوانی تحمل کردند. خیلی روشن است که قطعاً باید با کشتن غیرنظامی، مخالفت کنیم، اما ماجرا را باید در چارچوب درست دید.

سخن آخر...

ماجرای فلسطین با7 اکتبر امسال شروع نشده است. ماجرای فلسطین با خون و درد و رنج صد ساله همراه است. داستان ملتی است در این صد سال همه دولت‌ها از جمله دولت های عربی به آن پشت کردند. غیرمنصفانه و غیراخلاقی است که داستان ملتی که در آن چند نسل در آوارگی و بدبختی و رنج زندگی می‌کند را نبینیم. اقدامات اسرائیل که بیش از 75 سال است در حال ظلم وخیانت در حق این ملت است را نبینیم. همین دولت اخیر اسرائیل، دولت نتانیاهو، برخلاف همه قوانین سازمان ملل، در مدت حکمرانی خود شهرک‌نشینی در مناطق اشغال را به شدت گسترش داده است. همین مساله و سایر اقدامات دولت‌های پیشین اسرائیل موجب افزایش خشم ملت فلسطین شده است. فکر می‌کنید چرا حماس در انتخابات 2006 از تشکیلات خودگردان پیشی گرفت؟ برای اینکه ملت فلسطین مشاهده کرد که اسرائیل به هیچ عنوان حاضر به همکاری و عمل به تعهدات خود در معاهده اسلو با بخش مسالمت‌جو و صلح طلب مبارزان و نخبگان فلسطینی در جنبش فتح مانند یاسر عرفات و محمود عباس نیست. به صورت کلی وقتی در یک سیستم صاحبان قدرت هیچ گونه تعامل و همکاری با جریان‌های مسالمت‌جو واصلاح طلب برای تامین بخشی از خواست‌های مردم را نداشته باشند، به تدریج مردم هم از قدرت حاکم و هم از جریان اصلاحی خسته شده و به سوی نیروهای تندرو یا خواهان فروپاشی نظم مستقر متمایل می‌شوند. همین امر در مساله فلسطین موجب شد که اکثریت مردم از طیف حامی مذاکره ناامید شده و به مخالفان آن رای دهند، آنان به این نتیجه رسیدند که اسرائیل به جز زبان زور چیزی نمی‌فهمد.

در پایان باید تاکید کرد که تا کنون راه‌حل‌هایی از سوی  طرف‌های مختلف برای حل این بحران مطرح شده است، بسیاری از کشورها از جمله ایران خواهان رفراندوم در مسئله فلسطین و بحث اسرائیل شده‌اند، اما احتمال برگزاری آن بعید به نظر می‌رسد. به صورت کلی برای حل بحران فلسطین دو طرح بیش از طرح‌های دیگر متصور است نخست ایجاد دولت واحد دموکراتیک غیرمذهبی و غیرنژادی است، نظامی که فلسطینی و یهودی در کنار هم با حقوق برابر زندگی کنند، راه‌حل دیگر نیز اجرای قطعنامه 242 سازمان ملل مبنی بر تشکیل دولت فلسطین است.

IMG_20231123_172107_699

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید