تصویر مخوف از ژئوپلیتیک ناامن جهان/ نظم جهانی رنگ باخت؛ اعتبار قدرتها افول کرد
به گزارش اقتصادنیوز، فارن پالیسی در یادداشتی با عنوان «شکاف جهانی اعتبار» به بررسی این پدیده پرداخته است.
اما جدیترین عاملی که اعتبار ایالات متحده را تضعیف میکند، ممکن است چیزی باشد که جورج کنان آن را «مشکلات زندگی داخلی این کشور» نامید. در سال های اخیر، جامعه و نظام سیاسی ایالات متحده به طور فزایندهای دچار تفرقه و ناکارآمدی شده است. با افزایش نابرابری درآمد، امید به زندگی کاهش یافته است، و بسیاری از شاخصها به افزایش دوقطبی اشاره دارد: اعتماد عمومی به دولت فدرال ایالات متحده در پایینترین حد خود قرار دارد، تقریباً دو سوم دموکراتها و جمهوریخواهان معتقدند که اعضای حزب مخالف، ناصادق و غیراخلاقی هستند. و تعداد کم اما فزایندهای از آمریکاییها – در هر دو جناح – بر این باورند که خشونت سیاسی قابل توجیه است. پس از 6 ژانویه 2021، ایالات متحده دیگر سابقه بدون وقفه خود برای انتقال مسالمت آمیز قدرت ندارد.
نیروهای کوچکی در کشور نوسانات سیاسی بزرگی را به وجود میآورند. ایالت های نوسانی کمتر به این معنی است که اعضای کنگره انگیزههای کمتری برای سازش سیاسی دارند و کنترل قوه مجریه به همان گروه محدود ایالتهای نوسانی بستگی دارد. این منجر به نوسانات سیاست خارجی در کاخ سفید و بن بست حزبی در کنگره میشود که مرتباً انتصابها و لوایح را مسدود میکند. یکی از نمونههای اخیر به این نکته اشاره میکند: زمانی که حماس حمله 7 اکتبر علیه اسرائیل را انجام داد، ایالات متحده رئیس مجلس نمایندگان و سفیری در اسرائیل، مصر، عمان یا کویت نداشت.
شواهد فزاینده نشان میدهد که سیاست داخلی اعتبار جهانی ایالات متحده را از بین برده است. متحدان آمریکا در اروپا از این بیم دارند که حمایت آمریکا از اوکراین و ناتو با تحولات سیاسی داخلی تغییر کند. بسیاری از شرکای سنتی واشنگتن در خاورمیانه نسبت به تعهدات بلندمدت ایالات متحده بدبین هستند و این امر باعث شده برخی روابط اقتصادی و حتی نظامی با چین را افزایش دهند. و در اقیانوس هند و اقیانوس آرام، حتی متحدان سرسخت ایالات متحده نگران قابلیت اطمینان به واشنگتن هستند. رقبای آن نیز به نوبه خود به دنبال سوء استفاده از قطبی شدن آمریکا از طریق نفوذ و عملیات اطلاعاتی هستند.
در حالی که ایالات متحده همچنان قدرت پیشرو در جهان است و حسن نیت بین المللی زیادی نسبت به خود دارد، متحدان واشنگتن کمتر به رهبری آن اطمینان دارند، رقبای آن جسورتر شدهاند و کشورهای میانه به طور فزایندهای ریسک خود در برابر آمریکا را تعدیل میکنند.
قدرتمندترین رقیبی که آمریکا داشته است
چین - برخلاف ایالات متحده - نقش نسبتاً ناچیزی در توسعه نظم بینالمللی کنونی داشته است. اگرچه پکن در قرن بیستم در مقاطعی بازیگر مهم سیاست خارجی بود، اما با توجه به جمعیت و پتانسیلهایش، تا حد زیادی به نگرانیهای داخلی مشغول بود و در سیاست بینالملل کمتر از وزن خود نقشآفرینی کرده است.
اما از زمان اصلاحات رهبر دنگ شیائوپینگ در اواخر دهه 1970، اقتصاد چین با نرخ سالانه فوق العاده 9 درصد رشد کرده است و بیش از 800 میلیون چینی خود را از فقر معیشتی رها کردهاند. بسیاری از کشورهای جنوب جهانی اکنون پکن را به عنوان یک الگوی توسعه سریع اقتصادی میبینند. سیاستگذاران ایالات متحده حتی زمانی امیدوار بودند که چین به یک سهامدار مسئول در نظم بین المللی کنونی تبدیل شود.
با این حال، اخیراً چین با استفاده از قدرت جدید خود، در تلاش برای بازآرایی سیاست جهانی، به ویژه از طریق ابتکارات جهانی امنیت، تمدن و توسعه خود بوده است. هدف پکن در جاه طلبی شی برای قرار دادن چین «در مرکز توجه جهان» خلاصه میشود. و از زمان به قدرت رسیدن شی جینپینگ، چین نقش خارجی فزایندهای را با ادعاهای ارضی گسترده در دریای چین جنوبی و علیه تایوان، موضع «بیطرفی طرفدار روسیه» در مورد تهاجم مسکو به اوکراین و حتی میانجیگری برای عادیسازی روابط بین عربستان سعودی و ایران دنبال کرده است.
این سیاست خارجی قاطعانه توسط ارتش در حال رشد آزادیبخش خلق پشتیبانی میشود، ارتشی که پنتاگون تخمین میزند اکنون بزرگترین ارتش جهان است. تعداد فزایندهای از ارزیابیها و شبیهسازیهای جنگی به این نتیجه میرسند که هیچ تضمینی وجود ندارد که در صورت وقوع جنگ، ایالات متحده بتواند به تنهایی وضعیت موجود در تنگه تایوان را حفظ کند.
چین قدرتمندترین رقیبی است که ایالات متحده تاکنون با آن روبرو بوده است - واقعیتی که در حوزه اقتصادی آشکارتر است. چین علاوه بر داشتن دومین تولید ناخالص داخلی جهان، بزرگترین صادرکننده، شریک تجاری برتر بیش از 120 کشور، و محور اصلی بسیاری از زنجیرههای تامین جهانی، از جمله زنجیرههای ضروری برای انتقال انرژی است. بسیاری از سازمانها پیشبینی میکنند که چین تا قبل از اواسط قرن به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد و به طور بالقوه موقعیتی را که ایالات متحده برای تقریباً 150 سال در اختیار داشته است، به دست خواهد آورد.
چالش فقدان اعتبار
با این حال، اقتصاد چین به پیشبینیهای «قرن چینی» که تا همین اواخر رایج بود، نرسیده است، و دلایلی وجود دارد که باور کنیم کندی اخیر آن به دلایل ساختاری است، نه یک کندی دورهای: رشد تولید ناخالص داخلی سالانه چین از 10 درصد در سال 2003 به 7.8 درصد در سال 2013 کاهش یافت. این رقم در سال جاری 5.3 درصد خواهد بود. صندوق بینالمللی پول پیشبینی میکند که رشد چین تا سال 2027 به 3.7 درصد میرسد. چشمانداز جمعیتی چین یکی از چالشبرانگیزترین چالشها از نوع خود در جهان است، بهطوریکه طبق گزارش سازمان ملل، جمعیت آن در حال حاضر رو به کاهش است. علاوه بر این، مشخص نیست که آیا چین در دهه آینده بر دام درآمد متوسط غلبه خواهد کرد یا خیر. آنچه که بسیاری آن را قرارداد اجتماعی چین مینامند - که به موجب آن شهروندان در ازای وعده فرصت اقتصادی از مداخله در سیاست خودداری میکنند - به ویژه در میان جوانان رو به زوال است.
ترکیب افزایش قاطعیت خارجی و تشدید کنترل سیاسی داخلی، قدرت نرم چین را تضعیف کرده و ضربه شدیدی به اعتبار بینالمللی آن وارد کرده است. در حالی که سنجش افکار عمومی جهانی دشوار است، واضح است که برداشتهای منفی از چین در سالهای اخیر بهویژه پس از همهگیری کووید-19 به شدت افزایش یافته است، اگرچه دیدگاهها نسبت به چین در آفریقا و آمریکای لاتین مطلوبتر از دموکراسیهای صنعتی پیشرفته است. سیاستگذاران غرب و همچنین کشورهایی مانند هند، فیلیپین و ویتنام که از پیامدهای سیاستهای خارجی و داخلی چین ترسیدهاند، علیرغم نگرانیها در مورد اعتبار ایالاتمتحده، با همسویی نزدیکتر با واشنگتن، سعی در افزایش شانس خود دارند.
در دو دهه اول قرن بیست و یکم، روایتهای مربوط به رشد، توسعه و مدرنسازی سریع چین، اعتبار آن و در بسیاری از کشورها جذابیت آن را به عنوان جایگزینی برای رهبری ایالات متحده افزایش داد. چین اکنون با سؤالات سختی در مورد اینکه آیا آن روایتها همچنان صادق هستند یا خیر، مواجه است.
از آنجایی که به نظر میرسد نه ایالات متحده و نه چین تمایل و یا توان حمایت و یا اصلاح مسئولانه نظم بین المللی را که واقعیتهای سیاست بین المللی قرن بیست و یکم را منعکس کند، ندارند، اعتبار نظام بین المللی کنونی به سرعت در حال کاهش است. در نتیجه، تعمیق خلاءهای رهبری و نهادی شرایط را برای روندهای کلان جدید با پیامدهای گسترده ایجاد میکند.
بحران های اعتباری که ایالات متحده و چین با آن روبرو هستند، همراه با 20 سال همگرایی بازارهای نوظهور، منجر به ظهور گروه جدید قدرتمندی از بازیگران جهانی شده است: «دولتهای نوسانی ژئوپلیتیک». اینها قدرتهای میانی و منطقهای نسبتاً باثباتی هستند - از جمله برزیل، هند و عربستان سعودی، اما نه فقط اینها- با برنامههای مستقل از واشنگتن و پکن، و همچنین اراده و ظرفیت برای پیشبرد آنها. بحران امروز در رهبری جهانی خطرات را برای این کشورها افزایش میدهد، اما همچنین به آنها فضای بیشتری برای مانور میدهد.
این دولتها اغلب استراتژی سیاست خارجی چندجانبه را دنبال میکنند، از موضوع به موضوع، به دنبال شریکی میگردند، روابطشان ایالات متحده و چین را پوشش میدهد و برنامههایی را خارج از چارچوب رقابت قدرتهای بزرگ دنبال میکنند.
با گذشت زمان، دولتهای نوسانی ژئوپلیتیک تأثیر قابلتوجهی بر توازن قدرت جهانی و اقتصاد جهانی خواهند داشت. ایالات متحده و چین هر کدام به دنبال ناکام گذاشتن این کشورها برای پیشبرد منافع خود خواهند بود، اما هیچ یک از قدرت های بزرگ نمیتوانند بدون آنها به اهداف خود دست یابند.
ژئوپلیتیک همچنین در حال تغییر نحوه حرکت کالاها و خدمات در سراسر جهان است، با تمرکز جدید بر تنوع و زنجیره تامین انعطاف پذیر، به جای بهرهوری اقتصادی. سیاستهای «چرخه دوگانه» چین با تلاشهای غرب برای «ریسک زدایی» زنجیرههای تأمین مطابقت دارد، و هدف هر دو طرف کاهش وابستگی به دیگری در بخشهای استراتژیک مانند فناوری پیشرفته و در عین حال ارتقای تولید داخلی است.
با این حال، تکه تکه شدن به معنای پایان یافتن جهانیسازی نیست و زنجیرههای تأمینی که برای امنیت ملی حساس نیستند، احتمالاً از جدا شدن اجتناب میکنند. با این وجود، الگوهای تجارت و سرمایهگذاری بینالمللی در حال تغییر هستند، چون دولتها و شرکتها نحوه رویکردشان به تصمیمگیری اقتصادی در یک محیط رقابتیتر جهانی را تغییر میدهند و سیاسیتر و کارآمدتر میشوند.
بازیگران مدرن ژئوپولتیک
بحران اعتبار همچنین فضایی را برای بزرگترین شرکتهای فناوری خصوصی جهان ایجاد میکند تا نقشهای بزرگتر و مستقلتری در سیاست جهانی ایفا کنند. بسیاری از این شرکتها قدرت تقریباً مستقلی را بر فضای دیجیتال اعمال میکنند و به طور فزایندهای دولت-ملتها را بهعنوان بازیگران ژئوپلیتیک به چالش میکشند – تحولی مهم و تاریخی در سیستم بینالمللی.
انتشار قدرت و حاکمیت به دور از دولتها و به سمت شرکتهای فناوری که مشخصه این دنیای نوظهور «تکنوقطبی» است، با این واقعیت تشدید می شود که این شرکتهای عمدتاً نظارت نشده، جایگاهی طبیعی در میز ژئوپلیتیک ندارند. و شواهد کمی وجود دارد که حداقل به طور جمعی به دنبال آن باشند.
شرکتهای فناوری قدرت خود را نه از قراردادهای اجتماعی یا قدرت نظامی، بلکه از کنترل تقریباً مطلق خود بر دادهها، کدها و سرورهایی که دنیای دیجیتال بر اساس آن عمل میکند به دست میآورند. این به آنها اجازه میدهد تا قوانینی را وضع کنند و در فضای مجازی -مانند دولتها در قلمرو فیزیکی- اعمال قدرت کنند. اولین عرضه عمومی هوش مصنوعی مولد (AI) در سال گذشته احتمالاً این روند را تسریع خواهد کرد.
در دنیایی که قدرتهای بزرگ - و نظم بینالمللی که آنها از آن حمایت میکنند - معتبر است، سایر کشورها نفع خود را در همکاری با این قدرتها و در چارچوب آن نظم میبینند. اما زمانی که اعتبار قدرتهای بزرگ از بین میرود، انگیزه کشورها و سایر بازیگران برای احترام به قوانین و کنوانسیونهای تعیینشده نیز کاهش مییابد و رقابت ژئوپلیتیکی را تشدید میکند و در نتیجه نظم بینالمللی را بیثبات میکند.
اگرچه ایالات متحده در سال های اخیر قدرت قابل توجهی را از دست نداده است، اما اعتبار آن به شدت کاهش یافته است، در حالی که چین قدرت قابل توجهی به دست آورده است، اما اعتباری در قواره آن ندارد. در نتیجه، هر دو کشور از شکاف قابل توجه و فزاینده اعتباری رنج میبرند که به نوبه خود، اعتبار و مشروعیت نظام جهانی را از بین میبرد.
امروز، با تجدید بیثباتی در خاورمیانه، جنگ شدید در اروپا، افزایش تنشها در اقیانوس هند و اقیانوس آرام، و تغییرات تکنولوژیکی که جهان ما را به روشهایی که هنوز درک نکردهایم تغییر میدهد، با بیثباتترین و نامطمئنترین محیط ژئوپلیتیکی در دهههای اخیر مواجه هستیم. در صورت تداوم غیاب اعتبار احیا شده یا اشکال جدید همکاری بین قدرتهای بزرگ، به نظر میرسد که نوسانات و عدم اطمینان ژئوپلیتیک یکی از ویژگیهای تعیینکننده سیاست جهانی برای سالهای آینده باشد.