آیا چین شانس قرار گرفتن در قله قدرت جهان را دارد؟
به گزارش اقتصادنیوز شرایط برای تبدیل شدن چین به یک ابرقدرت در آینده مساعد است. به دلیل وابستگی متقابل اقتصادی بین هر دو کشور، جهان ممکن است دوباره یک سیستم جهانی دوقطبی را تجربه کند. قدرت دریایی ایالات متحده موقعیت آن را تقویت خواهد کرد، زیرا موقعیت ژئواستراتژیک خوبی دارد. در همین حال، موقعیت ژئواستراتژیک چین به دلیل حضور در ریملند و دسترسی آن به نیروی دریایی قوی، بسیار عالی است.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده به تنها ابرقدرت جهان تبدیل شد و نظام جهانی را مطابق با منافع خود شکل داد. این کشور هژمونی خود را در سراسر جهان تثبیت کرده است و هیچ دولتی به دلیل موقعیت جغرافیایی مساعد آن جرات حمله یا تسخیر آمریکا را ندارد. با این حال، چین از طریق هژمونی اقتصادی، مبارزه با استفاده از پول به جای نیروهای نظامی یا جغرافیا، ایالات متحده را به چالش کشیده است. اکنون به استراتژیهای اقتصاد-محور بیش از مسابقات تسلیحاتی اهمیت داده میشود. در دوره ترامپ، ایالات متحده با افزایش تعرفهها بر محصولات چینی که میتوانست منجر به کاهش کسری تجاری شود، جنگ اقتصادی را علیه چین آغاز کرد. با وجود درگیریهایشان، هر دو کشور اهمیت تجارت را درک میکنند و سعی میکنند از نظر اقتصادی قویتر شوند.
یادداشت مدرندیپلماسی به پاسخ این پرسش میپردازد که چگونه چین بر آمریکا و سیستم جهانی تأثیر خواهد گذاشت. در قرن بیست و یکم، جهان نظم جهانی متفاوتی را تجربه خواهد کرد که سرنوشت چین و آمریکا را به عنوان قدرت های جهانی تعیین خواهد کرد.
هدف این مقاله تحلیل پویایی قدرت بین دو این دولت با استفاده از تئوریهای استراتژیک مختلف برای درک جایگاه آنها در نظم جهانی است. به طور خاص، این مقاله به جزئیات طرح جاده کمربند چین و چگونگی تأثیر آن نه تنها بر جهان، بلکه بر استراتژی های ایالات متحده میپردازد. علاوه بر این، این مطالعه به بررسی مفهوم قدرت دریایی «ماهان»، نظریه قلب خشکی (هارتلند) «مکیندر» و نظریه سرزمینهای حاشیهای (ریملند) «اسپایمن» می پردازد تا به این سوال پاسخ دهد که کدام کشور، چین یا ایالات متحده آمریکا، در آینده بر سیستم جهانی تسلط خواهند داشت و این دو کشور برای رسیدن به اهداف خود از چه استراتژیهایی استفاده خواهند کرد. اهمیت کریدور اقتصادی چین-پاکستان نیز مورد بحث قرار میگیرد زیرا در تسلط چین و وابستگی سایر کشورها به آن نقش دارد. به طور کلی، این مقاله تحلیلی از سیستم جهان معاصر با تمرکز بر استراتژیهای ایالات متحده آمریکا و چین ارائه میدهد. این تئوری ها میتوانند به روشن شدن پیامدهای سیاست فعلی هر دولت برای دستیابی به هژمونی جهانی کمک کنند.
نظریه هارتلند
در سال 1904، آقای هالفورد مکیندر مفهوم هارتلند را معرفی کرد و اثر خود را به نام تئوری هارتلند منتشر کرد. قوانین دستیابی به تسلط بر جهان توسط هر کسی که سرزمین اوراسیا را کنترل میکند را تشریح کرد. سرزمین اوراسیا شامل آسیای مرکزی، اروپای شرقی و برخی از بخشهای روسیه است.
نقل قول معروف این نظریه این بود: «هرکسی که بر اروپای شرقی حکومت میکند، به هارتلند فرمان میدهد. هر کسی که بر هارتلند حکومت می کند، جزیره جهانی را فرمان می دهد. هر که بر جزیره جهانی حکومت کند، به جهان فرمان می دهد.»
به عنوان مثال، در طول جنگ جهانی دوم، آلمان نازی، تحت دیکتاتوری آدولف هیتلر، هدف حمله به سرزمین اوراسیا برای تسلط بر سرزمین مرکزی و به دست آوردن قدرت برای حکومت بر جهان بود.
نظریه ریملند
نیکلاس اسپایمن در سال 1942 نظریه ریملند را مطرح کرد و بیان کرد که برای حکومت بر جزیره جهانی، تسخیر مناطق ساحلی ضروری است. ریملندها مرزهای جزیره جهانی هستند و به دریاها متصل هستند. اسپایمن معتقد بود که برای تسلط بر جهان، یک دولت باید بر ریملند تسلط داشته باشد و برای تسلط بر سرزمین مرکزی، تسلط بر ریملند نیز ضروری است.
به عنوان مثال، در دوران جنگ سرد، ایالات متحده گسترش اتحاد جماهیر شوروی را برای حفظ نفوذ خود بر جهان با تسلط بر ریملند منع کرد. در نتیجه، ایالات متحده آمریکا به تنها ابرقدرت جهان تبدیل شد.
مفهوم ماهان از قدرت دریا
آلفرد تایر ماهان، افسر نیروی دریایی آمریکا، استراتژی قدرت دریایی را توسعه داد که به یکی از تأثیرگذارترین تئوریها در این زمینه تبدیل شد. او در کتاب خود تحت تأثیر قدرت دریا بر تاریخ که در سال 1980 منتشر شد، استدلال کرد که قدرت دریایی میتواند یک کشور را به یک ابرقدرت تبدیل کند. این به این دلیل است که 71 درصد از سطح زمین توسط دریاها پوشیده شده است و یک کشور با نیروی دریایی قوی می تواند بر جهان مسلط شود. استراتژی ماهان در جنگ جهانی اول مؤثر بود.
قدرت دریایی برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی بسیار مهم است، زیرا مسیرهای تجاری را ایمن میکند، دولت را قادر میسازد تسلیحات هستهای را در زیردریاییها پنهان کند، که تشخیص آن دشوار است. علاوه بر این، قدرت دریایی برای حفظ بازدارندگی برای جلوگیری از اولین حمله دشمن مهم است. در قرن 19 و 20، قدرت دریایی قدرتهای بزرگ جهان مانند ایالات متحده آمریکا، چین، روسیه، بریتانیا و فرانسه را تقویت کرد. کشورهای محصور در خشکی بدون نیروی دریایی معمولاً کشورهای ضعیفی مانند افغانستان و سایر کشورهای کوچک آسیایی مانند نپال و بوتان هستند.
استراتژی ایالات متحده بر اساس مفهوم ماهان است که به تقویت کشور کمک کرده است. موقعیت جغرافیایی ایالات متحده با مسیرهای دریایی آن، دسترسی یا تسخیر آن توسط هر ایالت دیگر را دشوار می کند. آلمان با محاصره دریایی بریتانیا مواجه شد و هند پاکستان را با محاصره دریایی تهدید کرد که می تواند منجر به جنگ شود. قدرت دریایی می تواند عاملی قوی در آغاز جنگ یا درگیری در آینده باشد.
در مجموع، با توجه به مفهوم قدرت دریایی ماهان، تبدیل شدن به یک قدرت دریایی برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت بسیار مهم است. تاریخ برای حمایت از این ایده، مثال های متعددی در اختیار ما قرار می دهد. به عنوان مثال، استرالیا در حال حاضر زیردریایی های هسته ای را از ایالات متحده خریداری می کند که اهمیت قدرت دریایی را برجسته می کند.
ایالات متحده آمریکا و چین در جهان معاصر
برای پاسخ به این سوال که چه کسی در آینده بر جهان حکومت خواهد کرد، چه آمریکا و چه چین، بیایید موقعیت استراتژیک و ژئوپلیتیک هر دو کشور را تحلیل کنیم.
ابتکار جاده کمربند چین (BRI)
ابتکار کمربند و جاده در سال 2013 آغاز شد و هدف آن تقویت موقعیت اقتصادی، سیاسی و استراتژیک چین از طریق پیوند دادن جهان به یکدیگر است. اگرچه این طرح دارای ریسک های جهانی است، اما توجه بسیاری از کشورها را از سراسر جهان به سرمایه گذاری در این پروژه و کسب سود جلب کرده است. حدود 70 کشور برای همکاری با چین در ایجاد این زیرساخت جهانی ثبت نام کردهاند.
این ابتکار تهدیداتی علیه ایالات متحده از نظر هژمونی اقتصادی، سیاسی و استراتژیک است. این به این دلیل است که کنترل چین بر مسیرهای دریایی و هارتلند، جایی که بیشتر منابع طبیعی جهان در آن قرار دارد، افزایش میدهد. با این حال، ایالات متحده می تواند با متحدان خود برای ایجاد یک جایگزین و رقابت با چین برای حفظ هژمونی خود همکاری کند.
کریدور اقتصادی چین پاکستان، یکی دیگر از پروژههای مهم دولت چین، با هدف تبدیل پاکستان به متحد قوی خود و مشارکت با سایر کشورهای جنوب آسیا است. بر اساس استراتژی مکیندر، BRI در آینده به چین کمک خواهد کرد تا کنترل بر هارتلندز را به دست آورد، که در نهایت میتواند منجر به حکومت چین بر سیستم جهانی، مانند اکنون ایالات متحده شود.
با وجود این، چین جنگ اقتصادی را به جای نظامی انتخاب کرده است و فعلاً به این کار ادامه خواهد داد.
جنگ ایدئولوگها
نه فقط جنگ اقتصادی بین چین و ایالات متحده، بلکه جنگ ایدئولوژیها نیز در جریان است. مشابه بلوکهای سرمایه داری و کمونیستی در دوران جنگ سرد، یک نبرد ایدئولوژیها بین چین و ایالات متحده وجود دارد. این ایدئولوژیها میتواند آنها را به عنوان یک قدرت نرم تقویت کند و آنها را به مبارزه ذهنی تشویق کند. چین دارای ترکیبی عالی از جوامع سرمایه داری و کمونیستی است، اما فرهنگ غربی و ارزش های آسیایی را نمیتوان نادیده گرفت. چین از ایدئولوژی نسبی گرایی پیروی میکند در حالی که ایالات متحده طرفدار جهان گرایی است. ساموئل بی. هانتینگتون، «نبرد تمدنها» را نمیتوان نادیده گرفت، که نشان میدهد جنگهای بزرگی ممکن است بر اساس تفاوتهای فرهنگی آغاز شوند.
واقعه 11 سپتامبر و اسلام هراسی نمونه بارز این است که هر دو کشور آمریکا و چین تفکر اسلام هراسی دارند، زیرا همه ما میدانیم که ایالات متحده آمریکا به نام جهاد با افغانستان چه کرد و چین با مسلمانان اویغور چه میکند.
ماهیت ژئوپلیتیکی روابط
در دولت جو بایدن، به نظر می رسد که روابط بین ایالات متحده و چین ممکن است شکل جدیدی پیدا کند. در حالی که ممکن است وابستگی متقابل اقتصادی افزایش یابد، رقابت استراتژیک و ژئوپلیتیکی بین دو کشور احتمالاً ادامه خواهد داشت.
چین باید روی رفع نقاط ضعف خود از جمله مسائلی مانند جمعیت، نیروی کار، تخریب محیط زیست، نابرابری اقتصادی و نابرابری های اجتماعی تمرکز کند. چین علاوه بر طرح کمربند و جاده و سایر برنامه های مشابه با هدف افزایش نفوذ خود، باید این مسائل داخلی را برای تقویت موقعیت خود در عرصه جهانی در اولویت قرار دهد.
محیط راهبردی معاصر
جهان را می توان مجموعه ای از جزایر دانست که در مرکز آن سرزمین اصلی قرار دارد که بیشتر منابع جهان در آن قرار دارد. ملت ها برای قدرت و تسلط برای حفظ منافع ملی خود در این منطقه غنی از منابع می جنگند. در این زمینه، با توجه به مفهوم نیروی دریایی ماهان و نظریه های هارتلند و ریملند، محیط استراتژیک کنونی جهان را بررسی میکنیم.
ابتکار کمربند و جاده چین به آنها کنترل بر هارتلند را میدهد، در حالی که آمریکا تحت تأثیر استراتژی ماهان، کنترل قدرت دریایی را حفظ خواهد کرد. کنترل چین بر دولتها ریملند، از جمله از طریق کریدور اقتصادی چین-پاکستان (CPEC)، به تقویت ادامه خواهد داد و راه را برای کنترل این کشور بر هارتلند هموار میکند. این یک تهدید بزرگ برای هژمونی آمریکا است.
در طول جنگ سرد، ایالات متحده برای جلوگیری از گسترش کمونیسم از سیاست مهار، با تمرکز بر ریملند استفاده کرد. این سیاست میتواند برای جلوگیری از گسترش آن در مورد چین اعمال شود، اگرچه اعتبار ایالات متحده پس از جنگ در افغانستان و عقب نشینی آشفته آن در سال 2021 زیر سوال رفته است. بر اساس نظریه ریملند، ایالات متحده ممکن است برای مقابله با چین، ائتلافهایی با هند و سایر متحدان برای برهم زدن طرحهای این کشور تشکیل دهد.
از نظر اقتصادی، چین بیش از آمریکا در اروپا سرمایه گذاری کرده است و چین در فناوری سایبری و کوانتومی آمریکا پیشتاز است. انقلاب فناوری ممکن است در جهان پس از کووید به نفع چین باشد.
نتیجه
پس از تحلیل موقعیت استراتژیک، ژئوپلیتیکی و جغرافیایی چین و آمریکا میتوان نتیجه گرفت که شرایط برای تبدیل شدن چین به یک ابرقدرت در آینده مساعد است. به دلیل وابستگی متقابل اقتصادی بین هر دو کشور، جهان ممکن است دوباره یک سیستم جهانی دوقطبی را تجربه کند. قدرت دریایی ایالات متحده موقعیت آن را تقویت خواهد کرد، زیرا موقعیت ژئواستراتژیک خوبی دارد. در همین حال، موقعیت ژئواستراتژیک چین به دلیل حضور در ریملند و دسترسی آن به نیروی دریایی قوی، بسیار عالی است. با این حال، پیش بینی اینکه چه کسی بر جهان حکمرانی خواهد کرد دشوار است و هنوز برای اظهار نظر واضح خیلی زود است. جهان باید شاهد مبارزه هر دو دولت باشد و اتحادها میتوانند آینده متفاوتی را شکل دهند، همانطور که در نظریه ریملند مورد بحث قرار میگیرد،. هر دو طرف رقابت سختی با یکدیگر خواهند کرد و هیچ یک برای این که روابط سالم بماند، امتیازی به دیگری نخواهند داد.