نسخه سفیر پیشین آمریکا در اسرائیل برای خروج از بحران خاورمیانه
به گزارش اقتصادنیوز، به ادعای ناظران برای سالها، چشمانداز تعریف دو کشور اسرائیل و فلسطین به شکل ناامیدکنندهای سادهلوحانه یا بدتر از آن، بهعنوان یک توهم خطرناک مورد تمسخر قرار گرفته بود. پس از چندین دهه شکست دیپلماسی تحت رهبری ایالات متحده در رسیدن به چنین نتیجه ای، به نظر بسیاری از ناظران این رویا از بین رفته است. تنها کاری که باقی مانده بود دفن آن بود. اما آنگونه که مارتین ایندیک، سفیر پیشین آمریکا در اسرائیل و استاد دانشگاه در فارن افرز نوشته، به نظر می رسد که گزارش های مرگ راه حل دو کشوری بسیار اغراق آمیز بوده است. اقتصادنیوز این تحلیل را در سه بخش ترجمه کرده که بخش نخست آن در ادامه آمده است.
فرصت از دست رفته؟
پس از حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر و جنگ سهمگینی که اسرائیل از آن زمان تاکنون در نوار غزه به راه انداخته است، راه حل ادعایی مرده دو کشور دوباره احیا شده است. جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده و مقامات ارشد امنیت ملی او بارها بر این باور خود تاکید کرده اند که این تنها راه ایجاد صلح پایدار میان اسرائیلی ها، فلسطینی ها و کشورهای عربی خاورمیانه است . با این حال درخواست بازگشت به پارادایم دو دولتی توسط رهبران جهان عرب، کشورهای اتحادیه اروپا، قدرت های متوسط مانند استرالیا و کانادا و حتی رقیب اصلی واشنگتن، چین تکرار شده است.دلیل بازگشت به چنین ایده ای پیچیده نیست. به هر حال، تنها چند گزینه جایگزین برای راه حل دو کشوری وجود دارد. راه حل حماس که نابودی اسرائیل است یا خواست راست افراطی اسرائیل مبنی بر الحاق کرانه باختری به سرزمین های اشغالی، برچیده شدن تشکیلات خودگردان فلسطین و اخراج فلسطینیان به کشورهای دیگر. در این میان رویکرد مدیریت درگیری نیز وجود دارد که در دهه گذشته یا بیشتر توسط بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل دنبال شده که هدف آن حفظ وضعیت موجود به طور نامحدود است.. هیچ یک از این گزینهها نمیتواند مناقشه را حل کند – حداقل بدون ایجاد مصیبتهای بزرگتر. و بنابراین، اگر قرار است تنش ها به صورت مسالمت آمیز حل شود، راه حل دو دولتی تنها ایده باقی مانده است.
همه اینها قبل از حمله 7 اکتبر درست بود. اما فقدان رهبری، اعتماد و علاقه هر دو طرف - و شکست مکرر تلاشهای آمریکا برای تغییر این واقعیتها - تصور مسیری معتبر برای راهحل دو کشور را غیرممکن کرد. اسرائیلی ها و فلسطینی ها از زمان وقوع انتفاضه دوم در اکتبر 2000 خشمگین تر و ترسناک تر از هر زمان دیگری هستند. به نظر می رسد دو طرف کمتر از هر زمان دیگری به اعتماد متقابلی دست یابند که راه حل دو کشور به آن نیاز دارد. در همین حال، در عصر رقابت قدرت های بزرگ در خارج از کشور و دو قطبی شدن سیاسی در داخل، و پس از دهه ها مداخله دیپلماتیک و نظامی شکست خورده در خاورمیانه، واشنگتن از نفوذ و اعتبار بسیار کمتری در منطقه نسبت به دهه 1990 برخوردار است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اخراج ارتش صدام حسین دیکتاتور عراق به رهبری ایالات متحده از کویت، ایالات متحده روندی را آغاز کرد که در نهایت به توافق اسلو منجر شد. با این حال، به واسطه جنگ در غزه، ایالات متحده نیازمند فرآیندی معتبری است که در نهایت مبتواند زمینه ساز توافق شود. با این حال، انجام این کار به زمان و سرمایه سیاسی قابل توجهی نیاز دارد. بایدن باید نقش فعالی در شکل دادن به تصمیمات یک متحد اسرائیلی بی میل، یک شریک ناکارآمد فلسطینی و یک جامعه بین المللی بی حوصله ایفا کند.
گزینه های اندک بایدن
ایده تشکیل کشور فلسطینی برای چندین دهه کنار گذاشته شد، زیرا اسرائیل و همسایگان عرب آن مشغول درگیری خودشان شدند که یکی از نتایج آن اشغال و شهرک سازی اسرائیل در غزه و کرانه باختری پس از جنگ شش روزه 1967 بود. در سال 1993، اسراییل و سازمان آزادیبخش فلسطین توافقنامه اسلو را با میانجیگری آمریکا امضا کردند و یکدیگر را به رسمیت شناختند و زمینه را برای یک فرآیند تدریجی فراهم کردند که در نهایت به ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی منجر شد.حال به نظر می رسد لحظه اجرای راه حل دو دولت فرا رسیده است.در پایان دولت کلینتون، توافق اسلو طرحی کلی از آنچه که راه حل دو دولتی به نظر می رسد ایجاد کرده بود: یک کشور فلسطینی در 97 درصد کرانه باختری و کل غزه، با مبادله سرزمینی مورد توافق طرفین. اما توافق نهایی هرگز محقق نشد. به عنوان یکی از اعضای تیم مذاکره کننده دولت کلینتون در آن زمان، متوجه شدم که هیچ یک از طرفین حاضر به سازش در مورد این سوال که چه کسی شرق بیت المقدس را کنترل خواهد کرد یا در مورد موضوع "حق بازگشت" آوارگان فلسطینی که اسرائیلی ها را به شدت تهدید می کرد، پاسخ درخوری ندارد. در پایان، عمارت صلحی که بسیاری برای ساختن آن زحمت کشیده بودند، فرو ریخت. درگیری متعاقب آن به مدت پنج سال به طول انجامید و امیدها برای آشتی را از بین برد.
قمار دو سرباخت
روسای جمهوری بعدی آمریکا به دنبال احیای راه حل دو دولتی بودند، اما ابتکارات آنها نتوانست بر بی اعتمادی ناشی از بازگشت فلسطین به خشونت و عزم شهرک نشینان اسرائیلی برای الحاق کرانه باختری غلبه کند. این فرایند ادامه داشت تا زمانی که بایدن در سال 2021 رئیس جمهور ایالات متحده شد. نتانیاهو که در 15 سال گذشته بر سیاست کشورش تسلط داشت، اسرائیلی ها را متقاعد کرده بود که هیچ شریک فلسطینی برای صلح ندارند. نتانیاهو در عوض به دنبال «مدیریت» درگیری با زانو زدن به تشکیلات خودگردان (شریک احتمالی اسرائیل در روند صلح) و اتخاذ گامهایی بود تا حماس را که مخالف راهحل تشکیل دو کشور است، آرام کرده و بدین طریق غزه را در اختیار بگیرد. در همان زمان، او به جنبش شهرک نشینان در کرانه باختری آزادی عمل داد تا امکان ظهور بخشی از یک کشور فلسطینی را در آنجا غیرممکن کند.فلسطینی ها نیز ایمان خود را به راه حل دو دولتی از دست دادند. از همین رو نسخه حماس مبنی بر «راه حل یک دولت» که اسرائیل را به کلی از بین می برد، در کرانه باختری نیز مورد توجه بیشتری قرار گرفت، جایی که محبوبیت این گروه رهبری فاسد محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان را تحت شعاع قرار داده است.
برای سالها، دیپلماتهای آمریکایی هشدار داده بودند که این وضعیت ناپایدار است و به زودی شاهد قیام فلسطینی دیگر خواهیم بود. در چنین بازه زمانی، بایدن مصمم بود که خاورمیانه را در اولویت قرار دهد زیرا اینگونه می توانست به چالش های استراتژیک تر در آسیا و اروپا رسیدگی کند. آنچه واشنگتن در خاورمیانه می خواست آرامش بود. بنابراین، هر زمان که درگیری اسرائیل و فلسطین، به ویژه بر سر فعالیت های تحریک آمیز شهرک نشینان، تهدید به شعله ور شدن می شد، دیپلمات های آمریکایی با حمایت مصر و اردن که منافع مشترکی در اجتناب از انفجار داشتند، برای کاهش تنش ها وارد عمل می شدند.به نوبه خود، بایدن به راه حل دو کشور پایبند بود اما به نظر نمی رسید به آن اعتقاد داشته باشد. او سیاست های مطلوب برای شهرک نشینان را که توسط سلف او، دونالد ترامپ معرفی شده بود، حفظ کرد، مانند برچسب گذاری محصولات شهرک های کرانه باختری به عنوان «ساخت اسرائیل». بایدن همچنین به وعده انتخاباتی خود مبنی بر بازگشایی کنسولگری آمریکا برای فلسطینیان عمل نکرد. در همین حال، کشورهای عربی تصمیم گرفته بودند که موضوع فلسطین را رها کنند. این محاسبات راهبردی جدید در توافقنامه ابراهیم که توسط دولت ترامپ در باب آن مذاکره شد، بیان شد، که در آن بحرین، مراکش و امارات متحده عربی (امارات متحده عربی) هر یک به طور کامل روابط خود را با اسرائیل عادی کردند بدون اینکه اصرار داشته باشند که اسرائیل برای تشکیل کشور فلسطینی گامی بردارد.بایدن در صدد گسترش این پیمان اسراییلی و اعراب سنی از طریق عادی سازی بین اسرائیل و عربستان سعودی، بزرگترین تولیدکننده نفت جهان و نگهبان مقدس ترین اماکن اسلام بود. از نقطه نظر ایالات متحده، یک منطق استراتژیک قانع کننده برای عادی سازی وجود داشت: اسرائیل و عربستان سعودی می توانند به عنوان لنگر برای نقش «متعادل کننده فراساحلی» ایالات متحده ایفای نقش کنند؛ نقشی که باعث ثبات منطقه می شود و در عین حال توجه و منابع آمریکا را برای مقابله با چین و روسیه آزاد میکند.