پاشنه آشیل ارتش آمریکا/ درس های جنگ اوکراین برای ساختار نظامی ایالات متحده
به گزارش اقتصادنیوز، دو دهه جنگ در افغانستان و عراق نیروها، تجهیزات و ایده ها را فرسوده کرد. اکنون ظهور چین و درسهای جنگ در اوکراین باعث دروننگری، تجدید و اصلاح شده است.به گفته افرادی که با این بحث ها آشنا هستند، در میان رهبران غیرنظامی و نظامی ارتش، سه سوال بزرگ حل نشده وجود دارد. یکی این است که آیا تغییرات عمیق در ماهیت جنگ، که برخی از آنها در اوکراین مشهود است، ممکن است اهمیت نیروهای زمینی را کاهش دهد.دوم، چگونه می توان منابع را بین آسیا و اروپا متوازن کرد (آسیا اولویت پنتاگون است و اروپا به واسطه ماجراجویی روسیه در اولویت دوم قرار گرفته است). ارتش میتواند برای درگیریها در هر دو مکان آماده شود، اما در واقع نمیتواند جنگها را همزمان به راه بیندازد. استراتژی دفاع ملی 2018 به استاندارد «دو جنگ» پایان داد، تغییری که توسط دولت بایدن پذیرفته شد.چنین گزاره ای سومین سوال و وجودی ترین سؤال برای ارتش را مطرح می کند. نقش یک نیروی زمینی در جنگ آینده در اقیانوس آرام، فراتر از تامین لجستیک و دفاع هوایی، چه خواهد بود؟
وقتی ارتش آمریکا از استانداردها دور می شود
اکونومیست نوشت، براساس مفاد کتاب «بازوهای آینده» نوشته جک واتلینگ، تحلیلگر جوان بریتانیایی، تمرین سالانه بزرگ به رهبری آمریکا، تیپهای رزمی با حسگرهای خوب و مهمات دوربردتر و کشندهتر تلفات زیادی را متحمل شدند و با 20 درصد اثربخشی رزمی ظاهر گشتند.جنگ در اوکراین این یافته ها را تقویت کرده است. برخی استدلال می کنند که ارتش آمریکا، آموزش دیده و مسلح تر از ارتش اوکراین، و با پوشش هوایی، بهتر عمل می کند. ژنرال رندی جورج بدترین سناریو را ارائه می کند. او میگوید: «ما تحت نظارت دائمی و به نوعی در تماس مداوم خواهیم جنگید. هیچ وقفه ای وجود ندارد. هیچ پناهگاهی وجود ندارد.» او میگوید تیمهای «درسهای آموختهشده» آمریکایی سه روز قبل از حمله برای جمعآوری مشاهدات مستقر بودند. آنها سورپرایزهای بدی خواهند داشت. گلوله ها و راکت های هدایت شونده جی پی اس ساخت آمریکا در ابتدا به خوبی کار می کردند. اخیرا، آنها با پارازیت روسی مبارزه کرده اند.ارتش میداند که در حالی که زمانی میتوانست با صبر و حوصله نیروهای خود را قبل از شروع یک حمله بزرگ جمع کند - اکنون باید پراکندگی، تحرک و پنهانسازی را در اولویت قرار دهد. حمله پهپادی که در 28 ژانویه منجر به کشته شدن سه سرباز در اردن شد، اولین حمله موفقیت آمیز به نیروهای آمریکایی توسط هواپیما از زمان جنگ کره بود. کیتی کرومب، افسر ارتش، و جان ناگل، از کالج جنگ ارتش آمریکا در پنسیلوانیا، در مقالهای اخیر خاطرنشان کردند که پستهای فرماندهی گردان اوکراین شامل هفت سرباز است که زمین را حفاری میکنند و دو بار در روز حرکت میکنند. آنها با اشاره به عادات سرسختانه پست های فرماندهی ایستا تر، هشدار می دهند که «دستیابی به این استاندارد برای ارتش آمریکا سخت خواهد بود».
پشت پرده تجدید قوای ارتش آمریکا
ارتش آمریکا در حال سازماندهی مجدد است به طوری که بیشتر بار برنامه ریزی، تدارکات، فرماندهی و کنترل، و قدرت آتش دوربرد بر دوش لشکرها باشد - تشکیلات بزرگتر که معمولاً توسط ژنرال های دو ستاره هدایت می شوند که دورتر از خط مقدم می ایستند و زمان بیشتری دارند. بیلی فابیان، افسر سابق پیاده نظام و برنامهریز پنتاگون، میگوید آنچه که به عنوان سوال باقی می ماند این است که چگونه نیروهای رزمی ارتش باید برای جنگهای آینده سازماندهی شوند: تعادل بین قدرت آتش از یک سو و افزایش توان مانور عناصری مانند پیاده نظام و زره پوش از دگر سو. او میگوید: «مبارزه با جنگهای زمینی دلیل وجودی ارتش است، و اوکراین سؤالات سختی را مطرح میکند که عناصر ریشهدار هسته خودپنداره ارتش را به چالش میکشد».پرسش بزرگتر آن است که از ارتش خواسته می شود تا کجا بجنگد. راهبردهای دفاع ملی منتشر شده توسط دولت ترامپ و بایدن به پنتاگون دستور می دهد تا بر چین تمرکز کند. با این حال، ارتش پس از اولین حمله روسیه به اوکراین در سال 2014، ردپای خود را در اروپا افزایش داد. برای سالها نقش اصلی ارتش در اقیانوس آرام نگهبانی از پایگاهها، تامین دفاع هوایی و رسیدگی به تدارکات بود. تا آنجا که یک نیروی «مانور» بود، در اصطلاح نظامی، بر کره شمالی متمرکز بود.
انتخاب های سخت پیش رو
در این میان بازنگری در مورد چگونگی جنگیدن ارتش نیز با اهمیت است. فرض بر این است که چین نیروهای خود را برای حمله به ماهواره ها، کشتی ها و پایگاه های هوایی آمریکا بهینه کرده است. ژنرال برنارد هرینگتون میگوید: «آنچه که برای مقابله با آن طراحی نشده، یافتن، تعمیر و تکمیل سازندهای زمینی است که توزیع، متحرک و شبکهای هستند». این امر باعث ایجاد سه "نیروهای ضربتی چند دامنه ای" خواهد شد که بر روی آسیا متمرکز است.این نیروها دارای چهار گردان است که می توانند واحدهای کوچکی را در امتداد اولین زنجیره جزیره که از ژاپن تا فیلیپین امتداد دارد مستقر کنند. ه نظر می رسد همه اینها پاسخی قطعی به بحران هویت ارتش ارائه می دهد: اول آسیا. با این حال، در داخل وزارت ارتش، واقع در پنتاگون، تردیدهایی وجود دارد. یک سوال این است که آیا برنامه های خود با برنامه های نیروهای مسلح به عنوان یک کل مطابقت دارد؟ خانم پتیجان میگوید: «ارتش هنوز در اقیانوس آرام به حاشیه رانده شده است. دیگری این است که آیا خود ارتش به اندازه کافی بی رحمانه حرکت کرده است. به عنوان مثال، ناوگان کشتی های آبی آن در سال های اخیر به طور چشمگیری کاهش یافته است. جی پی کلارک، یکی دیگر از اساتید کالج جنگ ارتش، میگوید: «سفینههای آبی نشانگر تعهد واقعی به اقیانوس آرام هستند. آنها بسیار گران هستند، فقط برای آن تئاتر واقعاً مفید هستند و کاملاً ضروری هستند.
توپخانه کوتاه برد برای اروپا حیاتی است. یکی از مقامات ارشد پنتاگون اخیرا به طعنه گفت: «فقط نمیدانم که در اقیانوس آرام به جز آب به چه هدفی شلیک میکنید». مقامات می گویند که ارتش باید در یکی دو سال آینده انتخاب های محکمی انجام دهد. تا حدی به این دلیل که واحدهای بیشتری نسبت به آنچه می تواند قابل اعتماد باشد ایجاد نماید. انتظار می رود ارتش سال گذشته را با کمبود ده هزار سرباز، 15 درصد کسری به پایان برساند. بیشتر آن نتیجه بازار کار فشرده آمریکا است، اما همچنین نشان دهنده کاهش اشتیاق برای خدمت سربازی، و به ویژه برای سلاح های جنگی است.
کاهش اندازه ذخیره نظامی - نیروهای ذخیره که به یک واحد اختصاص داده نشده است - از 450 هزار نفر در سال 1994 به 76 هزار نفر در سال 2018 مشکل را بدتر می کند. اوکراین نشان میدهد که چگونه جنگهای شدید ارتشهای منظم را از بین میبرند. کمبود سربازان رزمی امروز، کمبود نیروهای ذخیره فردا است. کرومب و ناگل از جمله کسانی هستند که مفهوم "نظام اجباری جزئی" را مطرح کرده اند، ایده ای که تنها 20 درصد از آمریکایی ها از آن حمایت می کنند. اکنون، مانند لحظات مهم اواسط دهه 1970، ارتش با پرسشهای عمیقی در مورد اندازه، شکل و هدف خود دست و پنجه نرم میکند: پرسشهایی که در نهایت، مانند آن زمان، رابطهاش با جامعه آمریکا را تحت تأثیر قرار خواهند داد.