تقابل بیسابقه ایران، روسیه، چین با آمریکا/ جهان روی بمب ساعتی
به گزارش اقتصادنیوز، گروهی از ناظران مدعیاند، جهان در آستانه خطر جنگی تمام عیار قرار دارد؛ خطری که حداقل از زمان بحران موشکی کوبا، احتمالاً از سال 1950 به بعد بی سابقه است. در سال 1950 جان هیرز، محقق آمریکایی فعال در حوزه روابط بین الملل مقاله مهمی را با عنوان «انترناسیونالیسم ایده آلیست و معضل امنیتی» منتشر کرد. این مقاله یکی از ساده ترین و در عین حال عمیق ترین مفهوم سازی ها در عرصه سیاست جهانی است. هیرز مقاله خود در مورد معضل امنیتی را تنها چند سال پس از آن که به هیئت آمریکایی در دادگاه نورنبرگ پیوست و تنها چند ماه قبل از شروع جنگ کره نوشت. در آن بازه زمانی جهان به واسطه سلاح های هسته ای خطرناک به نظر می رسید. امروز همان تراژدی در حال تکرار است، بالاخص آن که پوتین صراحتا با سلاح هسته ای اش علیه اوکراین مانور می دهد.
در ذهن پوتین چه میگذرد؟
هیرز با اشاره به جهانی که در آن زندگی می کرد، نوشته بود در چنین ساختاری همه احساس ناامنی می کنند. به باورش هر کشوری برای محافظت از خود و بقا، در حوزه های استراتژیک، جغرافیایی و فناوری شرط بندی کرده تا خود را برای رویارویی احتمالی آماده کند. هر یک از این فعل و انفعال ها، درک تهدید را از سوی دشمنان افزایش میدهد، از همین رو احساس ناامنی بیشتر خواهد شد و بازیگران برای بدترین حالت آماده میشوند و به نوبه خود حتی تهدیدآمیزتر به نظر میرسند. به این ترتیب شاهد "مارپیچی" باطل خواهیم بود که انتهایش به طور بالقوه به جنگ می رسد. هیرز به پتانسیل ترسناک و خودشکوفایی اشتباه محاسباتی و درک نادرست در میان همه طرف ها اشاره می کرد.
آنگونه که نشریه بلومبرگ با استناد به نظریه هیرز نوشته، مطمئناً کرملین می داند که ناتو یک اتحاد دفاعی است و بنابراین طبق تعریف هرگز تهدید تهاجمی نیست. در ابتدا سیگنالهای مثبت ارسالی از مسکو حاکی از آن بود که روسیه متعهد به دوستی است نه رقابت. ناتو و روسیه اعلام کردند که در یک ماموریت مشترک "برای ایجاد صلحی پایدار و فراگیر" شریک هستند. در همان بازه زمانی، برخی از کشورهایی که قبلاً توسط مسکو مهار شده بودند، هنوز کرملین را یک تهدید میدانستند و برای حفاظت از خود خواستار پیوستن به ناتو شدند. عضویت گروهی از این بازیگران پذیرفته شد و در سال 2008 ناتو وعده داد که روزی اوکراین و گرجستان را نیز پذیرا خواهد شد.کرملین که در آن زمان توسط پوتین آموزش دیده توسط کاگ ب رهبری می شد، این تحولات را متفاوت تفسیر کرد. او گفت که انحلال اتحاد جماهیر شوروی یک فاجعه بود و در ذهنش اتحاد جماهیر شوروی را با امپراتوری تزاری پتر کبیر که او آرزوی احیایش را دارد، همسان سازی کرد. اگرچه کاخ سفید مدام به او یادآوری میکرد که ناتو ماهیتی تدافعی دارد، اما پوتین این اتحاد را تهدید میدید. پوتین باور داشت که "انقلاب های رنگی" طرفدار دموکراسی در کشورهای جدا شده از شوروی پروژه سیا و بخشی از طرح غرب برای محاصره و سرنگونی رژیم او است. بنابراین رهبر روسیه تصمیم گرفت با تصرف بخشهایی از گرجستان و اوکراین و در نهایت حمله به اوکراین با هدف سلطه کامل بر این سرزمین، به خیال خود پروژه غرب را متوقف کند.
بدین طریق مارپیچ در هم پیچید. غرب به این نتیجه رسید که باید پوتین را در خط مقدم جدید متوقف در غیر این صورت می بایست با رهبر روسیه در مولداوی، استونی یا جای دیگری - شاید در قطب شمال یا حتی فضا، روبرو شود. فنلاندیها و سوئدیها که مدتها بیطرف بودند، با عجله به ناتو پیوستند. کل ناتو استراتژی خود را از "بازدارندگی با تلافی" به "بازدارندگی با انکار" تغییر داد و بر این اساس نیروهای خود را به سمت مرز با روسیه گسیل کرد.پوتین به نوبه خود به دستگاه تبلیغاتی اش دستور داد تا جنگ علیه اوکراین را به عنوان مرحله آغازین رویارویی بزرگتر با غرب روایت کند. با توجه به برتری قاطع ناتو در جنگافزارهای متعارف، او شروع با سلاحهای هستهای تاکتیکی مانور دارد. حالا طرف مصمم است طرف دیگر را از بالا رفتن از پله بعدی در نردبان تشدید تنش منصرف کند، بدون اینکه خودش بخواهد شبیه کسی باشد که ترسیده.
چالش آسیایی واشنگتن
مارپیچ مشابهی در اطراف کاخ سفید و چین در حال شکل گیری است.آمریکا مدتها تصور می کرد که در مسیر تنش زدایی با پکن قرار دارد. این کشور در دهه 1970 رویکرد خود را نسبت به تایپه تغییر داد و در عین حال نشان داد که انتظار دارد سرزمین اصلی(چین) و تایوان به یک توافق صلح آمیز دست یابند. بعداً از آن واشنگتن "ظهور مسالمت آمیز" چین استقبال کرد و قول داد از پکن در نهادهای نظم جهانی لیبرال که ایالات متحده ساخته بود استقبال کند. پکن نیز مانند کرملین، درک متفاوتی از سیاست های آمریکا داشت. در روایت چینی، ملت بالاخره از یک «قرن تحقیر» توسط غرب بیرون می اید و اکنون باید «قدرت خود را پنهان کرده ووقت بگذارد» تا مطمئن شود که واشنگتن و متحدانش پویایی اش را متوقف نمی کنند.
پکن تصریح میکند اهرمی که ایالات متحده برای مهار بدان متوسل شده، ایجاد اتحاد در سراسر " جزیره" اطراف چین در دریاهای چین جنوبی و شرقی است. از این منظر ژاپن، فیلیپین و سایر کشورها به عنوان ناوهای هواپیمابر غرق نشدنی آمریکایی ظاهر می شوند. بنابراین چینی ها با تبدیل جزایر و صخره های دریایی در دریای چین جنوبی به پایگاه های نظامی و تلاش برای بیرون راندن آمریکا و متحدانش از آب های مورد مناقشه خیز برداشتند. از منظر کاخ سفید، چنین فعل و انفعال هایی، اقداماتی تحریک آمیز بود که نیاز به رویکرد تدافعی را ضروری می کرد.
مارپیچهای کنش-واکنشی مشابه در جاهای دیگر نیز شکل گرفت. در شبه جزیره کره، شمال مجهز به سلاح هسته ای و تمامیت خواه، هم توسط جنوب متحد آمریکا تهدید می شود و هم احساس خطر می کند. به ادعای بلومبرگ،در خاورمیانه، ایران رویاروی اسرائیل و ایالات متحده در چرخه های حملات پیشگیرانه و تلافی جویانه قرار گرفته است. هر یک از این درگیری ها غیرقابل پیش بینی است. بالاخص آن که مسکو، پکن، پیونگ یانگ و تهران به طور فزاینده ای خود را در قاب محور ضدغربی می بینند. معضل امنیتی مطرح شده توسط هیرز بلا زمان است - اما مانع دورههای همکاری و ثبات نمیشود. همانطور که رابرت جرویس، محقق توضیح داد، این معضل تنها زمانی خطرناک می شود که رهبران تشخیص بین رفتارهای تهاجمی و تدافعی دشمنان خود را دشوار بدانند و این چیزی است که وضعیت ما را بسیار ترسناک می کند.معضل امنیتی هیرز استراتژیست ها و سیاستمداران در واشنگتن را به دو اردوگاه تقسیم می کند. گروهی رب تهدیدها مانور می دهند و گروهی دیگر بر معضل انفعال و عدم تصمیم گیری. (هر دو تصور نادرست از طرف دیگر دارند، فقط شکل هایشان متفاوت است.)در چنین شرایطی گمانه زنی ها در باب این که تراژدی 1938 تکرار می شود یا 1914 افزایش یافته است.