پشت پرده شکست سنگین قالیباف از جلیلی
به گزارش اقتصادنیوز احمد زیدآبادی در هم میهن نوشت: نخستین امر غیرمنتظره، نرخ مشارکت شهروندان در انتخابات بود که پایینتر از برآورد و انتظار تحلیلگران و نتایج نظرسنجیهای مؤسسات مختلف درآمد. اینکه چرا همگی نظرسنجیها پنج تا ده درصد به خطا رفتند، محل مطالعه است، اما آنچه تحلیلگران را دچار اشتباه محاسبه کرد، پایه قراردادن انتخابات سال ۱۴۰۰ بود.
انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۴۰۰ همزمان با انتخابات شوراهای شهر و روستا برگزار شد. در انتخابات شوراها مردم عادی در هر محل، با انگیزۀ رقابتهای فامیلی، خانوادگی، شخصی و قبیلهای پای صندوق رأی حاضر میشوند و در کنارش خواسته یا ناخواسته، تعرفۀ انتخابات ریاستجمهوری نیز بدانها داده میشود که اغلب نام یکی از کاندیداها را روی آن مینویسند و به صندوق میاندازند. در انتخابات جاری، اما فقط کسانی زحمت حضور در پای صندوق رأی در تابستان داغ را به خود دادند که انگیزۀ سیاسی قوی برای مشارکت داشتند و تعداد این افراد در مرحلۀ نخست انتخابات بیش از همین چهل درصد نبود.
نکتۀ سوم رأی بالای سعید جلیلی در مقابل رأی پایین محمدباقر قالیباف است. از ابتدا تصور عمومی بر آن بود که کاندیدای اصلی جبهۀ نیروهای انقلاب آقای قالیباف است و آقای جلیلی همچون دو کاندیدای دیگر نقشی اصطلاحاً پوششی و یا حاشیهای دارد. موضوع اما برعکس شد. قالیباف با رأی پایینی از گردونۀ رقابتها حذف شد و جلیلی با بیش از ۹ میلیون رأی به دور دوم انتخابات راه یافت.
به نظر میرسد این مسئله ناشی از تحول بطیء و ناپیدایی است که در سالهای اخیر در مجموعۀ «جبهۀ نیروهای انقلاب» پدید آمده است. در واقع پس از اعتراضهای سال ۸۸ طیفی از اصولگرایان با حمایت از برخوردهای شدید در برابر معترضان، عملاً سوار بر تحولات شدند و سپس با استفاده از بودجههای تخصیصی، در جهت آموزش ایدئولوژیک و سازماندهی امن و راحت بدنۀ حامیان خود در ارگانهای مختلف به حرکت درآمدند.
آنها با گذر زمان، از سلسلهمراتب رسمی به سلسلهمراتب تشکیلاتی تغییر فاز دادند و بهعنوان اثرگذارترین و متنفذترین نیرو در بین طیف اصولگرایان در آمدند.
ر واقع آنها دیگر گویی فقط از رهبران تشکیلاتی خود فرمان میبرند و گوششان چندان به اوامر و نواهی خارج از سلسلهمراتب تشکیلاتی بدهکار نیست. در حقیقت، همین نیرو، تمام تلاشهای ریشسفیدانه و پشتپردۀ سران اصولگرا و چهرههای متنفذ در دیگر ارگانها را برای کنارهگیری جلیلی به نفع قالیباف خنثی کرد و در نهایت هم این نبرو با حمایت قاطع خود از جلیلی، رأی او را به حدود سه برابر رأی قالیباف افزایش داد.
نکتۀ چهارم هم مربوط به شیخ مصطفی پورمحمدی است که از همۀ کاندیداها قویتر ظاهر شد اما آراء او به حد آراء باطله هم نرسید.
پورمحمدی در بین نسل جدید چهرهای ناشناخته بود و برای نسلهای قبلی هم آوازۀ دلپسندی نداشت. از آنجا که او به صورت فردی وارد انتخابات شده بود، از همان ابتدا توسط احزاب و گروههای سیاسی نادیده گرفته شد. در واقع کسی از او انتظار گفتار تازه و جدیدی نداشت و بیشتر بهصورت کاندیدایی حاشیهای نگریسته میشد که پنداری قرار است «حرفهای آخوندی» از مد افتاده را تکرار کند. او اما با قدرت سخنوری خود، بر تک تک آسیبهای حکمرانی در کشور انگشت گذاشت و وعدۀ اجرای برنامههای علمی و توسعهیافته را داد.
به نظر میرسد افراد کمی به آنچه او در نقد ادارۀ کشور گفت و وعدۀ تغییرش را داد، توجه کرده باشند. با این حال، بسیاری از اقشارمردم، از چالشی که او با سعید جلیلی بر سر قرارداد کرسنت و لایحۀ پالرمو و توافقنامۀ برجام ایجاد کرد، خشنود شدند بهخصوص اینکه مسعود پزشکیان در مقابل تهاجم چندجانبۀ کاندیداهای «جبهۀ نیروهای انقلاب» خویشتندار و مأخوذ به حیا برخورد کرد. این اتفاق اما برای جلب آراء عمومی به کمک شیخ نیامد چراکه او از یک سو، مورد هجمه و حملۀ شدید شبکههای خارج از کشور به دلیل سوابقش بود و از طرف دیگر، در لباسی در مقابل جامعه ظاهر شده بود که دیگر به سختی قادر به جلب اعتماد اقشار مختلف است. آن دسته از افرادی هم که نوع لباس کاندیدا برایشان علیالسویه بود و شیفتۀ گفتارش شده بودند، نهایتاً از دادن رأی به او صرفنظر کردند چون به این نتیجه رسیدند که رأی لازم را ندارد و بنابراین نباید رأی خود را هدر دهند!