صدای پای ترامپیسم لرزه بر اندام ناتو انداخت/ تغییر زمین بازی چین و آمریکا؛ اروپا از دهان افتاد
به گزارش اقتصادنیوز، آینده روابط ایالات متحده و اروپا به عنوان یکی از مهم ترین عواملی که نظام جهانی را شکل می دهد در حال ظهور است. جشن هفتادوپنجمین سالگرد ناتو در حال برگزار شد که این اتحادیه در واشنگتن نه تنها تحت الشعاع جنگ روسیه علیه اوکراین، بلکه تحت تاثیر ابهامات در مورد آینده خود این ائتلاف و بازگشت احتمالی دونالد ترامپ به کاخ سفید است. اما صرف نظر از اینکه چه کسی زمام امور را در واشنگتن در دست خواهد داشت، استراتژی کلان ایالات متحده در حال گذار است و از سیستم تک قطبی تحت سلطه ایالات متحده به سیستم دوقطبی که ذیل رقابت ایالات متحده و چین تعریف می شود، تغییر می کند. در این نظم جدید، اروپا ناگهان خود را در حاشیه جغرافیایی منافع ایالات متحده می بیند. رهبران اروپایی که روابط ترانس آتلانتیک و نقش اروپا در آن را ارزیابی می کنند، باید در برابر استراتژی کلان ایالات متحده واقع گرایانه تر آماده شوند، جایی که ردپای استراتژیک ایالات متحده احتمالاً در آسیا ضخیم و در اروپا ضعیف است.در باب روابط آمریکا و اروپا در دوران ریاست احتمالی ترامپ نشریه فارین پالسی یادداشتی را منتشر کرده، اقتصادنیوز این یادداشت را در دو بخش ترجمه که بخش نخست در ادامه آمده است.
صدای پای ترامپیسم
با توجه به ظهور چین به عنوان یک رقیب بی همتا، استراتژی بزرگ ایالات متحده برای برتری تک قطبی دیگر یک گزینه نیست. در انتهای دیگر طیف راهبردهای محتمل، انزوای قرار دارد. تغییر ناگهانی استراتژی ایالات متحده به سوی انزوا احتمالاً منجر به انحلال ناتو، دگرگونی ریشه ای روابط ترانس آتلانتیک و بی ثباتی بالقوه در اروپا خواهد شد. کناره گیری ایالات متحده یک ساختار قدرت چند قطبی را در اروپا به جا می گذارد – جایی که آلمان، فرانسه، بریتانیا و شاید ایتالیا علاوه بر روسیه به عنوان قدرت های منطقه ای عمل خواهند کرد. هیچ تضمینی وجود ندارد که اتحادیه اروپا در یک ساختار قدرت چندقطبی، که عموماً نسبت به یک سیستم تک قطبی یا دوقطبی، ثبات کمتری دارد و بیشتر مستعد درگیری است، به عملکرد خود به همان شیوه ادامه دهد. تغییر استراتژی ایالات متحده به انزوا را نمی توان رد کرد - فقط به اظهارات اخیر شاخه ترامپیست حزب جمهوری خواه گوش دهید - اما این امر مستلزم یک چرخش عصری در استراتژی کلان ایالات متحده است.
یکی از عناصر پایدار استراتژی کلان ایالات متحده از زمان تأسیس این کشور، حفظ سلطه خود در نیمکره غربی و مقابله با ظهور هژمون های بالقوه در دو منطقه فرا اقیانوسی در اروپا و شرق آسیا بوده است. مهار جنگ سرد و برتری پس از جنگ سرد دو راه برای پیگیری این هدف بودند. در فاصله بین دو جنگ جهانی، ایالات متحده از استراتژی انزوا پیروی کرد، اما این به این دلیل بود که توازن قوا در اروپا و آسیا در آن زمان به این بازیگر اجازه چنین کاری را می داد - تا اینکه ظهور ژاپن و آلمان تعادل را به هم زد و ایالات متحده را به واکنش واداشت. امروز واشنگتن با وضعیت متفاوتی مواجه است: صرف نظر از اینکه در اروپا چه می کند، انزواگرایی در سال 2025 و عقب نشینی از موضع نظامی خود در شرق آسیا به چین اجازه می دهد تا هژمون منطقه باشد. اکنون هیچ ترکیبی از قدرت های آسیایی نمی تواند به تنهایی چین را متعادل کند.بنابراین محتمل ترین مسیر پیش روی ایالات متحده، پیروی از استراتژی انزوا نیست، بلکه راهی است که در طیفی بین انزوا و برتری قرار دارد.
اروپا از دهان افتاد؟
چنین استراتژی تا حد زیادی کلان است و شبیه رئالیسم جریان اصلی است – که نه توسط عذرخواهان روسیه و نو انزواگرایان محافظه کار که امروز مدعی ردای رئالیسم هستند، بلکه توسط طرفداران رویکرد کلاسیک موازنه قدرت در سیاست خارجی ارائه می شود. برخلاف اتحاد جماهیر شوروی، که ایالات متحده را در هر دو جناح ماوراء اقیانوسی به چالش کشید، چین یک چالش یک طرفه در سراسر اقیانوس آرام است. این بدان معناست که ایالات متحده احتمالاً وضعیت خود را در آسیا ارتقا داده و جایگاهش را در اروپا و خاورمیانه تنزل خواهد داد.داده های یک نظرسنجی انجام شده توسط شورای امور جهانی شیکاگو این پیش بینی را تایید می کند. این نظرسنجی بسیار مورد توجه قرار گرفته زیرا نشان می دهد که اکثریت جمهوری خواهان حامی ترامپ مایلند ایالات متحده از امور جهانی دور بماند. اما همین نظرسنجی همچنین نشان میدهد که اکثریت جمهوریخواهان حامی ترامپ فکر میکنند که رهبران ایالات متحده باید توجه بیشتری به رقابت با چین و مداخله در مناقشه تایوان داشته باشند، در حالی که آنها نسبت به اتحادهای ایالات متحده در اروپا رویکردی منفی تر دارند.
در چشم انداز ژئوپلیتیکی رقابت ایالات متحده و چین، اروپا نسبت به دوران جنگ سرد اهمیت کمتری برای منافع ایالات متحده دارد. در عین حال، افزایش دوقطبی شدن بین دموکرات ها و جمهوری خواهان در سیاست ایالات متحده نشان می دهد که نحوه اجرای این استراتژی بزرگ جدید توسط واشنگتن ممکن است با نوسانات بیشتری بین دولت ها نسبت به قبل مواجه شود. اما حتی در یک استراتژی اصلی واقع گرایانه، چین محور و کمتر جاه طلبانه ایالات متحده در سطح جهانی، اروپا سه نقش مهم را ایفا می کند.اول، اروپا مدافع کلیدی نظم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده است. منافع مشترک در نظم جهانی لیبرال مبتنی بر حکومت دموکراتیک، اقتصادهای باز، و قوانین و هنجارهای چارچوب چندجانبه سازمان ملل متحد از پایان جنگ جهانی دوم، ستونی در روابط فراآتلانتیک بوده است. در نگاه اول، ممکن است بدیهی نباشد که این موضوع باید کانون سیاست خارجی ایالات متحده واقع گرایانه تر و کمتر جاه طلبانه جهانی باشد. اما حتی زمانی که آنها نقش سیاست قدرت را در روابط بینالملل تبلیغ میکردند، رئالیستهای کلاسیک - از جمله مورخ بریتانیایی E.H. کار و هانس مورگنتاو، دانشمند علوم سیاسی آلمانی-آمریکایی - به اهمیت اخلاق و محدودیتهای قدرت برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی اذعان کردند. در طول اوج جنگ سرد، کنت ان. والتز، پدر رئالیسم ساختاری، استدلال کرد که دموکراسی ایالات متحده در تدوین سیاست برتر از اقتدارگرایی شوروی است. حتی تحت یک استراتژی متمرکز بر چین، همکاری با اروپا برای حفظ نظم بین المللی همچنان به نفع ایالات متحده خواهد بود.