جنگ قالیباف و جلیلی به مجلس دوازدهم منتقل میشود/ قالیباف به حذف تن میدهد یا مانند لاریجانی تدبیر خواهد کرد؟
به گزارش اقتصادنیوز روزنامه شرق نوشت: سال 92 قالیباف شش میلیون رأی کسب کرد و سعید جلیلی چهار میلیون. این بار اما درحالیکه جلیلی با بیش از 9 میلیون رأی مرحله اول را پشت سر گذاشت، قالیباف با ریزش شدید آرا روبهرو بود و تنها توانست سهمیلیونو 300 هزار رأی کسب کند.
وضعیت قالیباف کاملا روشن بود اما تمایلی به اینکه با واقعیت روبهرو شود، نداشت. شاید حالا وقت آن باشد که قالیباف این حقیقت را دریابد: او دیگر نمیتواند کاندیدای ریاستجمهوری باشد، مگر آنکه بتواند در چهار سال آینده تغییر جهت داده و به جای جلب آرای بدنه انقلابی، به فکر گرفتن رأی از آرای بدنه اصلاحطلبان باشد. امری که اگر نگوییم غیرممکن است، اما میتوان با اطمینان گفت که قالیباف مرد این میدان نیست. بنابراین او ممکن است بار دیگر حتی در انتخابات ثبتنام کند، اما طبیعتا ستاره اقبالش بلندتر از محسن رضایی نخواهد بود.
اصولگرایان چگونه شکست خوردند؟
درباره اینکه چرا اصولگرایان در این انتخابات شکست خوردند حرفهای بسیاری میتوان زد. خودشان معتقدند اگر جلیلی به حرف سردارانی که به او توصیه کرده بودند از انتخابات کنار برود، گوش کرده بود، حتما پیروز میشدند. این هفته هم روایتهایی از جلسات اجماع در مشهد منتشر شد. یک طرف مدعی بود جلیلی بعد از جلسات تلفنش را از دسترس خارج کرده و طرف دیگر مدعی شد قالیباف با وجود آنکه رأی کمتری داشت، بههیچوجه قصد کنارهگیری نداشت؛ ضمن آنکه ادعا کرده بود که ماندنش در انتخابات به او تکلیف شده است.
اگر اجماع شده بود، پیروزی به دست میآمد؟
به نظر میرسد پاسخ به سؤال فوق مثبت باشد. درصورتیکه هر دو نفر به نفع دیگری کنارهگیری میکردند، تنها کافی بود 12میلیونو 500 هزار رأی کسب کنند. این رقم برای آنها دور از دسترس نبود؛ خصوصا آنکه این اجماع میتوانست کاندیدای اصولگرایان را در موقعیت «برنده» قرار دهد. درصورتیکه هر کاندیدا بتواند در روزهای پایانی منتهی به انتخابات ژست برنده به خود بگیرد، بهطور طبیعی چند درصد رأی به حساب خود واریز میکند. با این وجود، چرا آنها شکست خوردند؟
دلایل شکست
مهمترین دلیل شکست آنها عدم شناخت مردم است. اصولگرایان سالهاست از اکثریت مردم فاصله گرفتهاند. نه مانند مردم عادی زندگی میکنند و نه با مشکلاتی که آنها دارند، روبهرو هستند. به راحتی به مناصب قدرت و پستهای دولتی راه پیدا میکنند و حقوقهایی میگیرند که مردم عادی از آن بیبهره هستند. به راحتی با ردصلاحیت رقیبشان، وارد مجلس میشوند و روی صندلیهای سبز بهارستان جا خوش میکنند. سیاستمداران اصولگرا از همین رو بهطور کامل از جامعه منفک شدند و مطالبات آنها را درک نمیکنند. حتی این رقابتها نشان داد لباسپوشیدن و طرز گفتار و زبان بدن آنها نیز با مردم عادی تفاوت اساسی دارد.
رأی پزشکیان از میان 40 درصد مشارکتکننده دور اول نشان میداد که او توانسته از سبد رأی اصولگرایان رأی خوبی را برداشت کند؛ رأیی که سادگی و نزدیکی گفتار و رفتار پزشکیان با تودههای مردم برایش جذب کرد. با وجود آنکه او خود سالهاست در کسوت پزشکی فعالیت میکند، اما مردم عادی احساس کردند فردی از میان خود آنها مشغول حرفزدن است.
اصولگرایان اما برای بدنه رأی انقلابی حرف میزدند. هنوز به دنبال اثبات این مسئله بودند که برجام یک توافق بد است و کرسنت توافقی است که مسئولیتی در قبال ضررهای آن بر عهده ندارند و بهانه آنها فساد بود. هنوز به این فکر میکردند که تودههای مردم آنقدر ناآگاه هستند که به وعدههای یارانه طلا و توزیع گوشت در خانههایشان رأی خواهند داد. حواسشان نبود که مردم، آنها را از «بانیان وضع موجود» قلمداد میکنند و هنوز سه سال از دولت رئیسی نگذشته، تداوم دولت او را نمیخواهند.
اختلاف بر سر فهم اینکه مشکل در جریان اصولگرایی در کجاست، میان دو دسته آنها نیز وجود دارد. درحالیکه تفکر نزدیک به جلیلی 17 میلیون ایرانیای را که به پزشکیان رأی دادند، «جامعه نابالغ»، «کودکصفت» و «نادان» مینامیدند، خود را در وضعیت عقل کل میپندارند.
اختلافها ادامه دارد
با این همه، ما امروز شاهد یک دوگانگی و شکاف عمیق میان جریان جلیلی و قالیباف خواهیم بود. تیم جلیلی نگران است که قالیباف در آینده در کدام بخش از سیاست میایستد؟ همین نگرانی هم باعث شده تا تیم جلیلی در یک اقدام هماهنگ اعلام کنند که دیگر قصد ندارند پاسخی به انتقادهای تیم قالیباف بدهند.
برای نمونه، علی خضریان، حمید رسایی، علی جعفری و دیگر افراد نزدیک به جلیلی، در توییتهایی یک موضع مشترک گرفتند؛ موضعی که خلاصه آن را حمید رسایی اینگونه نوشت: «در اجابت به درخواست بزرگان دلسوز جبهه انقلاب (علیرغم اینکه به حجم گسترده تخریب، توهین و اخبار کذب علیه این طلبه و دوستان فعال دیگر که در انتخاباتهای اخیر مردانه در میدان ایستادند، اذعان داشتند)، برای حفظ یکپارچگی کل جامعه، بهویژه ۱۴ میلیون رأی دکتر جلیلی، به تخریبهای آنها پاسخی نمیدهیم».
اما تیم قالیباف موضوع را رها نکرده و ضمن مطالبهگری از جلیلی، خطاب به آنها مینویسد: «حجم عظیم بیاخلاقیها و بداخلاقیها که از طرف افراد منسوب به ستاد آقای جلیلی انجام شد، در نوع خود منحصربهفرد بود. غیر از تخریبهای گسترده قالیباف، بزرگانی همچون آیتالله جاودان، پناهیان، رفیعی و... از توهینها و تهمتها بینصیب نماندند. چگونه این حجم بیاخلاقی از حلقههای دوم و سوم ستاد آقای جلیلی صورت گیرد، اما شخص دکتر جلیلی در برابر آن سکوت کند و از ادامه آن جلوگیری نکند؟».
تصمیم قالیباف میتواند موقعیت آینده او را در سیاست ایران روشن کند. اگرچه میتوان حدس زد که حلقههای دوم و سومی که به تخریب قالیباف در انتخابات اقدام کردند، بهزودی با نتیجه عمل خود روبهرو خواهند شد، اما مهم این است که قالیباف قصد دارد در کنار جلیلی و رادیکالهای نزدیک به او در مجلس بایستد یا به همکاری با پزشکیان ادامه دهد؟ همکاری قالیباف با پزشکیان میتواند از او چهرهای معقول در سیاست بسازد و به بازسازی وجهه سیاسیاش منجر شود؛ همچنان که علی لاریجانی همین مسیر را در سال 92 تا 98 طی کرد. تصمیم قالیباف در این زمینه آینده سیاسی او را میسازد. درصورتیکه قالیباف در کنار جلیلی و رادیکالهای مجلس و در مقابل دولت پزشکیان بایستد، نهتنها گذشته خود، بلکه آینده و چهره خود در تاریخ را هم میبازد.