پشت پرده رقص ناموزون ترامپ با پوتین؛ چرا آمریکا اوکراین را قربانی کرد؟/ نسخه خطرناک ترامپ برای شکاف میان چین و روسیه

به گزارش اقتصادنیوز، ژئوپلتیکال مانیتور با انتشار یادداشتی مدعی شد: بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نشاندهنده انحراف از مسیر متعارف سیاست خارجی ایالات متحده است. رویکرد دولت او نسبت به روسیه، بازتابی از بازنگری در اولویتهایی است که استراتژی بنیادینی را برای تغییر آرایش جهانی به نفع واشنگتن تعریف میکند.
برخلاف موضع تقابلی دولتهای پیشین، ترامپ ظاهراً رویکردی آشتیجویانهتر را در قبال مسکو در پیش گرفته است؛تغییری که عمدتاً تحت تأثیر ضرورت مهار قدرتیابی چین قابل تبیین است.
با این حال، این تغییر سؤالات اساسی را درباره پیامدهای گستردهتر آن، بهویژه برای اتحاد فراآتلانتیکی و ثبات جهانی، مطرح میکند.
روسیه و چین؛ فصل تازه معادلهای استراتژیک
سیاست خارجی ایالات متحده برای دههها بر پایه مهار همزمان روسیه و چین بنا شده بود. با این حال، بازگشت ترامپ به قدرت نشان از تغییر این رویکرد دارد، به این معنا که ترامپ چین را بهعنوان چالشگر اصلی ژئوپلیتیکی در اولویت قرار داده و در عین حال در تلاش است تا از میزان تنشها با روسیه بکاهد.
این تغییر بر این باور استوار است که ادامه تقابل با مسکو، صرفاً این کشور را بیش از پیش به مدار استراتژیک چین سوق میدهد. فرضیه زیربنایی این رویکرد این است که شراکت تثبیتشده چین و روسیه، بزرگترین چالش را برای هژمونی آمریکا به وجود میآورد. اگر این دو قدرت همکاری نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک خود را عمیقتر کنند، واشنگتن با محیط تهدیدآمیز بهمراتب پیچیدهتری روبهرو خواهد شد.
از اینرو، دولت ترامپ با ارائه مشوقهای دیپلماتیک و اقتصادی به روسیه، در تلاش است تا این شراکت را تضعیف کرده و مانع از آن شود که پکن از منابع مسکو در یک تقابل احتمالی با ایالات متحده بهره ببرد.
ضرورت مقابله با چین ناشی از رشد اقتصادی و قدرت نظامی فزاینده این کشور است. چین اکنون از نظر حجم تجارت جهانی از ایالات متحده پیشی گرفته و در حوزههایی مانند هوش مصنوعی، تولید نیمهرساناها و محاسبات کوانتومی پیشرفت چشمگیری داشته است.
نوسازی ارتش آزادیبخش خلق و افزایش توان دریایی این ساختار نظامی، برتری راهبردی آمریکا را در منطقه هند-آرام به چالش کشیده است. همزمان، نفوذ جهانی چین از طریق ابتکاراتی مانند «کمربند و جاده» در آفریقا، آمریکای لاتین و حتی اروپا گسترش یافته است.
در چنین شرایطی، تیم سیاست خارجی ترامپ، روسیه را یک نگرانی ثانویه میداند. اگرچه مسکو همچنان یک رقیب ژئوپلیتیکی است، اما جاهطلبیهای این بازیگر بیشتر به سطح منطقهای محدود میشود و همین امر باعث شده است که تعامل با روسیه بهعنوان راهبردی برای آزادسازی منابع به منظور مقابله گستردهتر با چین در نظر گرفته شود.
استراتژی دیپلماتیک برای جدایی روسیه و چین
رویکرد ترامپ یادآور رویکرد ریچارد نیکسون در ارتباط با چین در سال ۱۹۷۲ است؛ زمانی که واشنگتن از شکاف میان چین و اتحاد جماهیر شوروی برای مهار مسکو بهره برد. اما اینبار، نقشها معکوس شده و ایالات متحده در تلاش است تا از طریق تعامل با روسیه، موقعیت راهبردی چین را تضعیف کند.
دولت ترامپ به دنبال ایجاد فضای دیپلماتیک، لغو برخی تحریمها و کاهش تنشها بر سر اوکراین بهعنوان راههایی برای متعادلتر کردن روابط روسیه با غرب است. با این حال، این فرض که مسکو در ازای دریافت مشوقهای مناسب، حاضر به تعدیل روابط خود با پکن خواهد شد، جای تردید دارد. برخلاف دوران جنگ سرد که شکافهای ایدئولوژیک، چین و شوروی را از هم جدا کرده بود، امروز شراکت روسیه و چین بر مبنای مخالفت مشترک با سلطه غرب استوار است.
هر دو کشور از همکاریهای اقتصادی، رزمایشهای نظامی مشترک و هماهنگی دیپلماتیک در نهادهایی مانند بریکس و سازمان همکاری شانگهای سود میبرند. با توجه به این واقعیتها، احتمال آنکه روسیه روابط نزدیک خود با چین را در ازای امتیازات نامشخص از سوی آمریکا کنار بگذارد، بسیار اندک است.
اگرچه منطق تعریف شده پشت رویکرد ترامپ آشکار است، اما این سیاست خطرات استراتژیک مهمی را در پی دارد. کاهش حمایت از اوکراین و کاستن از فشار بر مسکو، ممکن است ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، را جسورتر کند. در صورتیکه ایالات متحده از موضع خود عقبنشینی کند، روسیه ممکن است نفوذ خود را در اروپای شرقی از طریق جنگ ترکیبی یا اقدامات نظامی مستقیم گسترش دهد.
همزمان تردید دولت ترامپ نسبت به ناتو و عدم تمایلش به حفظ تعهدات مربوط به کمک نظامی به اوکراین، میتواند اتحاد فراآتلانتیکی را تضعیف کند. کشورهای اروپایی که نسبت به میزان تعهد واشنگتن اطمینان ندارند، ممکن است به دنبال ایجاد سازوکارهای امنیتی جایگزین باشند؛ اقدامی که انسجامی را که از زمان جنگ جهانی دوم، پایه ثبات غرب بوده است، به خطر میاندازد.
افزون بر این، اگر واشنگتن مستقیماً با مسکو وارد مذاکره شود، بدون اینکه نقش قابلتوجهی برای کشورهای اروپایی در نظر بگیرد، ممکن است متحدان کلیدی مانند آلمان، فرانسه و لهستان را از فرآیند تصمیمگیری کنار بگذارد. این امر میتواند کشورهای اروپایی را به سمت سیاست خارجی مستقلتر سوق دهد و از توانایی واشنگتن برای هماهنگسازی یک پاسخ یکپارچه به چالشهای امنیتی جهانی بکاهد.
کاهش قدرت اهرم چانهزنی آمریکا و فرصت سازی پوتین
بازتعریف آرایش سیاست خارجی ترامپ در حال حاضر در قالب تصمیمات سیاسی مشخصی نمود پیدا کرده است. دولت وقت آمریکا از تعهدات پیشین نسبت به امنیت اروپا ظاهراً فاصله گرفته و از اعضای ناتو خواسته است تا هزینههای دفاعی خود را افزایش دهند؛ گزارهای که پایبندی ایالات متحده به ماده ۵ را مورد تردید قرار داده است.
علاوه بر این، ترامپ کمکهای نظامی به اوکراین را محدود کرده و توانایی کییف برای مقاومت در برابر پیشرویهای روسیه را تضعیف کرده است. در حالی که این اقدامات با هدف جلب بیطرفی مسکو در تقابل احتمالی میان ایالات متحده و چین صورت میگیرد، اما خطرات بلندمدتی را در پی دارد که میتواند بر منافع کوتاهمدت این رویکرد غلبه کند. اگر روسیه این تغییرات را بهعنوان نشانهای از ضعف غرب تلقی کند، ممکن است بهجای پاسخ متقابل از طریق تغییرات راهبردی، از این وضعیت به نفع خود بهرهبرداری کند.
اگر هدف جلوگیری از تثبیت اتحاد چین و روسیه و در عین حال حفظ اعتبار ایالات متحده است، رویکردی جایگزین مورد نیاز خواهد بود. بهجای ارائه امتیازات بدون قید و شرط به مسکو، واشنگتن باید استراتژی تعامل گزینشی همراه با تقویت بازدارندگی را دنبال کند. تعامل دیپلماتیک با روسیه باید مشروط به اقدامات قابل راستیآزمایی باشد، مانند کاهش تنشها در اوکراین و تعهد به توقف اقدامات نظامی تهاجمی در اروپای شرقی.
کشورهای اروپایی باید تشویق شوند تا مشارکت دفاعی خود را افزایش دهند، اما تعهدات ایالات متحده به ناتو باید همچنان مستحکم باقی بماند. افزایش رزمایشهای نظامی مشترک و استقرار نیروهای پیشرفته در اروپای شرقی میتواند در بازدارندگی تجاوزات روسیه مؤثر باشد و در عین حال انسجام ناتو را حفظ کند. هرگونه کاهش تحریمهای اقتصادی باید تنها در ازای تغییرات رفتاری ملموس از سوی مسکو انجام شود، بهگونهای که تحریمها بهعنوان ابزار چانهزنی مورد استفاده قرار گیرند و نه بهعنوان امتیازی زودهنگام.
همچنین واشنگتن میتواند در زمینههایی محدود، مانند کنترل تسلیحات و حکمرانی در قطب شمال، زمینههایی برای همکاری با مسکو بیابد، بدون آنکه این تعاملات به قیمت تضعیف تعهدات امنیتی گستردهتر تمام شود. تغییر سیاست خارجی ترامپ در قبال روسیه، تلاشی بلندپروازانه برای بازآرایی نظم جهانی محسوب میشود، اما پیامدهای بلندمدت آن همچنان نامشخص است.
از منظر تئوری، شکاف میان روسیه و چین میتواند به ایالات متحده انعطافپذیری راهبردی بیشتری بدهد، اما اجرای این سیاست نگرانیهایی را درباره دوام آن و پیامدهای ناخواستهاش ایجاد میکند. تضعیف ناتو در زمانی که روسیه بیش از پیش حالت تهاجمی به خود گرفته است، میتواند امنیت فراآتلانتیکی را به خطر اندازد و مسکو را به آزمایش میزان عزم و اراده غرب ترغیب کند.
علاوه بر این، انگیزههای روسیه برای فاصله گرفتن از چین محدود است و این مسأله این ابهام را ایجاد میکند که آیا سیاستهای واشنگتن منجر به تغییر راهبردی معناداری خواهد شد یا صرفاً ماجراجوییهای ژئوپلیتیکی بیشتری را به همراه خواهد داشت.
یک استراتژی پایدارتر، تعادل میان تعامل و بازدارندگی را دنبال میکند و اطمینان میدهد که ابتکارات دیپلماتیک در قبال روسیه، منافع استراتژیک گستردهتر آمریکا را به خطر نمیاندازد. تاریخ نشان داده که امتیازدهیهای بدون کنترل، به ندرت منجر به ثبات پایدار میشود. چالش اصلی سیاستگذاران آمریکایی این است که در این تغییر مسیر پیچیده، بدون فدا کردن تعهدات امنیتی حیاتی، حرکت کنند. اما پرسش اساسی همچنان باقی است؛ آیا ایالات متحده میتواند استراتژی جهانی خود را با موفقیت بازآرایی کرده و در عین حال ثبات را حفظ کند؟