ماجرای جالب انتخاب نام کارخانه «امرسان»
به گزارش اقتصادنیوز این کارآفرین در بخشی از این گفتوگو به ماجرای تعیین نام کارخانه امرسان پرداخت. او گفت:«من قبل از انقلاب در شرکت آمریکایی«امرسون» هم کار میکردم. نام امرسان هم برگرفته از نام امرسون است. اما به نام «اَمْرسان» ثبت شد. ولی در واقع همان اِمِرسان است. الان در برخی از کشورها که امرسون آمریکا حضور دارد ما نمیتوانیم برندمان را ثبت کنیم. آن زمان امرسون در ایران با ظرفشویی و یخچالهایش معروف بود. دلیل انتخاب اسم امرسان این بود که امرسون در ذهن جامعه نقش بسته بود و زمینه ذهنی در موردش وجود داشت. ناخودآگاه برند من هم زودتر سر زبانها میافتاد.»
فتاحی در بخش دیگری از این گفتوگو به نحوه ورود به دنیای صنعت نیز اشارهای کرد. او روایت کرد:«یک روز دیدم در روزنامه آگهی زدهاند که شرکت آزمایش (تولیدکننده لوازم خانگی) هنرجو میپذیرد. از ششم ابتدایی هنرجو میپذیرفت و سیکل فنی میداد. برای امتحان به آنجا مراجعه کردم و قبول شدم. به این ترتیب اولین گام را در صنعت لوازم خانگی برداشتم. در شرکت آزمایش بیشتر کارهای فنی را یاد میدادند. چهار رشته بود که میتوانستیم به انتخاب خودمان در آن مشغول به تحصیل شویم. یکی رشته برق بود که آن زمان از رشتههای خوب محسوب میشد. رشته مکانیک، درودگری و فلزکاری هم از دیگر رشتهها بود. وقتی از آنجا فارغالتحصیل میشدیم تازه باید به هنرستان میرفتیم. شرکت آزمایش هنرستانی بود که سیکل فنی میداد. آن زمان بچهها را طوری تربیت میکردند که همه تکنیکالی کار کنند. در رشتههای مرتبط درس میخواندند و کار میکردند. مثل الان نبود که به همه مدرک بدهند. هر کسی در رشته خودش کار میکرد. امور کشور در آن زمان دست تکنوکراتها بود و آزمایش هم در همین مسیر قدم برمیداشت. شرکت آزمایش هر سال ۱۱۰ نفر هنرجو میپذیرفت. من آن سال در آزمون ورودی نفر سوم شدم. ورودی ما را به دو گروه تقسیم کرده بودند. یک گروه تا ظهر کار میکردند و بعد درس میخواندند؛ یک گروه هم تا ظهر درس میخواندند و بعد از آن کار میکردند. در واقع بهصورت شبانهروزی آنجا بودیم. من به تهران آمدم و خانوادهام در میانه ماندند. آنجا بود که با لوازم خانگی آشنا شدم.کارخانه آزمایش ، کار یادشان میداد و آنها را جذب میکرد. از ششم ابتدایی تا دیپلم، بچهها در سنی هستند که غل و غش ندارند. در این سن همه صاف و صادق بودند و برای کار مورد اعتمادتر....در شرکت آزمایش هم که آمدم، علاقهمند به شاخه فنی بودم و به همین دلیل هم رشته برق را انتخاب کردم. همیشه هم جزو شاگردهای اول تا سوم بودم. فقط یکبار پنجم شدم. در شرکت آزمایش افرادی بهعنوان روانشناس کودک و نوجوان بودند. یک مصاحبه میگرفتند که بدانند چطور فکر میکنی و در چه زمینهای میتوانی موفق بشوی. از من هم این مصاحبه را گرفتند. بعدها خانمی را که از من در آزمایش تست روانشناسی گرفت بهصورت اتفاقی دیدم و خودش را معرفی کرد. در آن دوره نمیدانستم روانشناس یعنی چه. بعد از مصاحبه، جلسه تشکیل میدادند و میگفتند این فرد مصاحبه شونده بهتر است چه مسیری را ادامه دهد. در واقع آنها طرز تفکر ما را رصد میکردند. اینکه ما شهودی هستیم یا درونگرا یا برونگرا. سه بعدی فکر میکنیم یا یک بعدی. هنگام مصاحبه آنها از من سوال میپرسیدند و جواب میدادم. در نهایت گفتند تو سه بعدی فکر میکنی، به همین دلیل هم طراحی صنعتی را انتخاب کردم. البته علاقه من به برق بود، ولی آنها تشخیص دادند که من در این حوزه موفقتر هستم. در قسمت R&D (تحقیق و توسعه) آنجا کار را شروع کردم. اولین کاری که انجام میدادم این بود که نقشهکشها، نقشهها را مدادی میکشیدند و من آنها را مرکبی میکردم. بعد هم خودم نقشهکش شدم و توانستم ترفیع بگیرم و دوره طراحی قالب و محصول و تجهیزات و کارخانه را گذراندم. سه سال در کارخانه آزمایش بودم. هر روز نصف روز مشغول طراحی بودم و این حجم کار به من کمک کرد. مسیر زندگیام را همین R&D عوض کرد. وقتی سیکل فنی را گرفتم، یکسال در آزمایش کار کردم ولی یک پیشنهاد خوب از الکترولوکس دریافت کردم. آن زمان الکترولوکس در ایران شعبه داشت. یک کارخانه پایینتر از سه راه آزمایش داشت. شنیده بودند که من کار طراحیام خوب است. به سراغم آمدند و از من خواستند که برایشان بخاری طراحی کنم. مدیرانم در آزمایش متوجه شده بودند که من میخواهم استعفا بدهم. گفته بودند نگذارید برود چون خوب کار میکند. یک روز نزد مدیر کارخانه آقای مبینی رفتم و گفتم «میخواهم بروم». آقای مدیر گفت «کجا میخواهی بروی؟» گفتم «الکترولوکس به من پیشنهاد داده که بخاری طراحی کنم.» گفت «چرا نمیخواهی اینجا کار کنی؟» گفتم «من دیگر اینجا همهچیز را یاد گرفتهام.» برآشفته شد و رو به من گفت: «تو یه وجب بچه به من میگویی همهچیز را یاد گرفتی؟ من که سالهاست اینجا هستم هنوز مسیرها را درست بلد نیستم.» بعد از آن هم با عصبانیت بیرونم کرد. آمدم بیرون. ولی بعدها فکر کردم که راست میگفت. واقعا سخت میتوان این ادعا را داشت که همهچیز را یاد گرفتم. خلاصه از آنجا بیرون آمدم و به الکترولوکس رفتم.بیرون آمدنم از آنجا ریسک زیادی نداشت. تنها ریسکش این بود که امکان داشت موفق نشوم. در هر حرکتی بالاخره یک ریسک هست. آزمایش به من حدودا ۱۷۰ تومان حقوق میداد. به اندازه یک کارگر مبتدی. من با این پول هم باید کرایه خانه میدادم و هم شبانه درس میخواندم که دیپلم بگیرم. به الکترولوکس رفتم و قرار شد وقتی طراحیام تمام شد، حقوق ثابتم را دوبرابر کنند. یک بخاری شعله آبی را طراحی کردم. از چندتا از دوستانم هم کمک گرفتم و توانستم طراحی این بخاری را در مدت کوتاهی تمام کنم. روزی که آن را تحویل دادم یادآوری کردم که حقوقم دوبرابر شود. اما مدیرم گفت «پسرجان این طراحی فعلا روی کاغذ است؛ من اول باید بدهم این را قالبسازی کنند، بعد نمونهسازی کنند، بعد از آن تولید انبوه بشود و بفروشیم و سود کنیم، بعد از همه اینها حقوق شما را افزایش دهم.» من هم کار را به او تحویل دادم و از الکترولوکس بیرون آمدم. بیکار شدم. میخواستم ترکتحصیل کنم. کلاس دهم بودم. ولی یکی از دخترعموهایم که خدا حفظش کند، به من ۵۰۰ تومان پول داد تا توانستم ادامه بدهم. یک هفته تا ۱۰ روز بیکار بودم. بعد از آن در آزمون ورودی ارج شرکت کردم. تفاوتی که ارج با آزمایش داشت این بود که خیلی سیستمی و با دیسیپلین بود. دلیل آنکه طول کشید تا زمین بخورد هم همین شیوه مدیریتیاش بود. اما آزمایش چنین سیستمی نداشت و به همین دلیل زودتر زمین خورد. بعدها من هم از تجربه مدیریتی ارج در کارم استفاده کردم. به آنجا رفتم و سریع هم جذب شدم. یکی از کسانی که در آزمایش کار میکرد، در کارخانه ارج مشغول بهکار شده بود و مرا میشناخت و از من کلی تعریف کرده بود. به یاد دارم آن دوره هر وقت مصاحبهگیرندگان و کارشناسان میخواستند حال تازه واردها را بگیرند به آنها میگفتند آفتابه بکشید. آفتابه مخروط سختی است. باید آن را گسترده میکشیدیم. یعنی تصور میکردیم وقتی یک شیء باز میشود چه شکلی پیدا میکند. بعدها هم خودم همین کار را با کسانی که میخواستند در کارخانهام استخدام شوند، انجام دادم (با خنده). کار کردنم در ارج سه ماه بیشتر طول نکشید. کارگزینی اعلام کرد به دلیل اینکه سربازی نرفته اید، نمیتوانید اینجا کار کنید. بعد از آن به شرکت فیروزا رفتم که کارهای جرثقیل سقفی را انجام میداد. به ساوه رفتم و مشغول شدم تا بعد از دیپلم آنجا بودم و کار کردم.»