پشت پرده شکست پروژه خصوصیسازی در ایران
به گزارش اقتصادنیوز گزیده این گفتوگو به این شرح است:
*خصوصیسازی به معنای سپردن بسیاری از فعالیتهای اقتصادی دولت مانند شرکتها و بنگاههای دولتی به بخش خصوصی است. نمیتوان صرفاً با توجه به تجربهای که کشورمان در این زمینه داشته، اصل این سیاست را بهطور کلی رد کرد. طبعاً میتوان یک سیاست خوب را به روشهای مختلف انجام داد که نتایج متفاوت در پی داشته باشد. مفهومی که از خصوصیسازی در ذهن سیاستگذاران ما شکل گرفته، صرفاً همان انتقال مالکیت از بخش دولتی به بخش خصوصی است. این در حالی است که به نظرم صرف انتقال مالکیت به بخش خصوصی، به نوعی حق مطلب سپردن اقتصاد به بخش خصوصی را ادا نمیکند. چراکه این سیاست یکسری پیشزمینهها نیاز دارد که مهمترین آنها کاهش مداخلات دولت در اقتصاد و سپردن آن به بخش خصوصی واقعی است. دخالتهایی که معمولاً به صورت مداخلات دستوری در تعیین قیمتها و بایدها و نبایدها در زمینه تولید و تجارت، خود را نشان میدهد. لازم است چنین مداخلاتی کاهش یابد و به نوعی پیشزمینه خصوصیسازی محسوب میشود.
* اگر این انتظار را داشته باشیم که صرفاً با انتقال مالکیت و همزمان باقی ماندن چنین محدودیتهایی، میتوان خصوصیسازی را پیش برد، کاملاً اشتباه فکر میکنیم. در چنین شرایطی انتظار اینکه خصوصیسازی کار خارقالعادهای انجام دهد، یک انتظار عبث و بیهوده است. بنابراین در کنار این موضوع ما باید رها کردن اقتصاد از قیدوبندهای دولتی را نیز دنبال میکردیم که چنین اتفاقی در کشور ما رخ نداد. طی سالیان گذشته دولت صرفاً سعی در انتقال مالکیت شرکتها و بنگاههای دولتی به بخش خصوصی داشته، اما از حجم مداخلات خود در اقتصاد نکاسته است. همچنین با توجه به شرایط مبهم و غیرشفافی که در اقتصاد ایران وجود دارد، پیگیری سیاست خصوصیسازی نیز عملاً موفقیتآمیز نبوده است. چراکه باعث شده بسیاری از این داراییها به بخش خصوصی واقعی انتقال پیدا نکند. این موضوع میتواند چندین دلیل داشته باشد. دلیل اول آن است که دولت سعی کرده منابع و بنگاههایی را که ارزش بالا دارند، کماکان به صورتهای مختلف در اختیار خود داشته باشد یا آنکه آن را به نزدیکان خود واگذار کند تا همچنان از منافع این بنگاهها سود ببرد. این افراد معمولاً کسانی هستند که در دولتها یا سازمانهای دولتی مختلف حضور دارند. دلیل دیگر نیز آن است که گاهی اوقات بخش خصوصی کشورمان به در اختیار گرفتن برخی بنگاهها علاقه نداشته که دلیل این علاقه نداشتنها نیز معمولاً به نقش عمده دولت در تصمیمگیری این بنگاهها برمیگردد. بنابراین بهطور کلی به نظرم نمیتوان بر اساس سرنوشت و اتفاقاتی که برای خصوصیسازی در کشورمان افتاده، در مورد اصل این سیاست نظر مثبت یا منفی داد. چراکه این اتفاق در کشورمان دلایل خاص خود را دارد که به آنها اشاره شد و در سایر کشورها نیز ممکن است نتایجی متفاوت داشته باشد.
* ما یک بخش و گروه بسیار قوی داریم که همیشه مخالف خصوصیسازی و بخش خصوصی بودهاند. این ذهنیت یک ذهنیت برگرفته از تفکر سوسیالیستی بوده که متاسفانه همیشه در بین برخی افراد وجود داشته و بنا به دلایلی همواره دولت نیز سعی در تقویت این ذهنیت داشته است. بنابراین به نظرم چنین موضوعی کاملاً طبیعی است. اما بهتر است از گذشته درس بگیریم. یعنی وقتی که دولتیسازی در گذشته به ما کمک نکرده، قطعاً در آینده نیز به ما کمکی نخواهد کرد. همچنین میتوانیم از روند طیشده در سایر کشورهای جهان درس بگیریم. ببینیم که رمز موفقیت غالب کشورهای دنیا در چه چیزی است. اگر شما بین کره شمالی و کره جنوبی تفاوتی مشاهده میکنید، به چه دلیلی بوده و نباید چشم خود را بر این تفاوتها ببندیم.
*فرض کنیم که خصوصیسازی به بهترین شکل ممکن در کشورمان انجام شد. یعنی انتقال بنگاههای دولتی به مناسبترین افراد و با مناسبترین قیمتها صورت گرفت. موضوعی که در کشورمان بیشترین اعتراضات پیرامون آن شکل میگیرد همین بحث واگذاری با قیمت مناسب و به افراد مناسب است. حال با وجود چنین فرضی که ذکر شد، این موضوع را بررسی کنیم که امکان موفقیتآمیز بودن خصوصیسازی تا چه اندازه قابل تصور بود؟ اگر دقت کنیم طی 20 سال گذشته که این موضوع در کشورمان مطرح شده، درآمد سرانه ما افت شدید داشته و غالب اوقات کشور ما درگیر تورم دورقمی بوده است. به نحوی که اگر در مقاطعی تورم 20 درصد بوده، از این اتفاق خوشحال بودهایم. از طرفی در این سالها نرخ ارز همواره سرکوب شده و این موضوع باعث شده تا هرچند وقت یکبار جهشهای ناگهانی چند برابری در زمینه نرخ ارز داشته باشیم که قطعاً بر سایر موضوعات نیز تاثیر منفی گذاشته است. از لحاظ سیاسی همواره با کشورهای مختلف دچار اختلاف بوده و مشکل داشتیم. به نحوی که چندین بار تحریم شده و شدیدترین تحریمها بر کشور ما طی سالیان گذشته اعمال شده است.بنابراین با توجه به آنچه گفته شد، طبیعی است که در چنین شرایط و بستری که برای فعالیت وجود دارد، هیچ بنگاه خصوصی نتواند رفتار و عملکرد قابلقبولی داشته باشد. در کنار تمامی این مشکلاتی که طی 20 سال اخیر وجود داشته، ما کماکان مشاهده کردیم که دولت به قیمتگذاری دستوری اقدام کرده و از مداخلات خود در اقتصاد دست نکشیده است. از طرفی قوانین مختلف مربوط به کسبوکار مانند قوانین کار، تامین اجتماعی و قوانین مالیاتی همچنان به صورت غیرشفاف و البته متغیر باقی مانده است. همچنین طی این سالها فساد در کشور ما گستردهتر شده، موانع کسبوکار به هیچ عنوان کاهش پیدا نکرده و همواره شاهد تصمیمات خلقالساعه از جانب دولت در عرصه اقتصاد بودهایم. تصمیماتی که به نااطمینانیهای موجود در اقتصاد ایران دامن زده است. حال سوال این است حتی اگر بنگاهی نیز با همان شرطی که در ابتدا گفتم خصوصی میشد، تا چه اندازه میتوانست موفق عمل کند؟ در چنین فضای سیاستگذاری و اقتصادی که عرض کردم یک چنین بنگاهی تا چه اندازه میتواند عملکرد مطلوب داشته باشد و به حیات خود ادامه دهد؟ با توجه به آنکه این بنگاههای دولتی معمولاً همراه با مشکلات فراوانی نیز به بخش خصوصی منتقل میشوند که مدیریت آنها را سختتر میکند.
*برای آنکه بتوان در مورد میزان مطلوب بودن شرایط اقتصادی برای فعالیت بخش خصوصی بهتر نظر داد، میتوان مقایسه دیگری انجام داد. یعنی بهجای بررسی عملکرد بنگاههای خصوصیسازیشده، بیایید وضعیت بنگاههایی را که در ابتدا خصوصی بوده و اتفاقاً وضعیت مناسبی نیز داشتند بررسی کنیم. مشاهده میکنیم که طی 20 سال گذشته بسیاری از این بنگاههای خصوصی از چرخه اقتصاد خارج شدهاند. این موضوع نشان میدهد فعالیت اقتصادی فارغ از خصوصی یا دولتی بودن آن، دارای مشکلات عدیده است. اما از آنجا که بخش خصوصی واقعی همانند بنگاههای دولتی از حمایتهای مختلف برخوردار نیست، مشکلات آن بزرگتر نشان داده میشود.
*متاسفانه ما در کشور خودمان شاهد ساختاری هستیم که معمولاً در کمتر کشوری وجود دارد. در ایران هنگامی که از دولت صحبت میکنیم، تعریف دولت با حاکمیت متفاوت خواهد بود. یعنی ما یکسری نهادهای حکومتی و یکسری نهادهای دولتی داریم. عمدتاً انتقاد میکنیم که دولت نباید در اقتصاد دخالت کند، این در حالی است که تفاوتی بین دولت و نهادهای حکومتی در این زمینه وجود ندارد و تنها تفاوت آنها این است که اسم دولت را یدک نمیکشند.
*منظور از خصوصیسازی این است که نهاد حاکمیتی، چه دولتی چه غیردولتی از قدرت سیاسی خود در پهنه اقتصادی استفاده نکند. ما میتوانیم نهادهای وابسته به سازمانهای حکومتی و نیروهای نظامی داشته باشیم و این نهادها خود به خود مشکلی ایجاد نمیکند. در واقع تا زمانیکه قوانین حاکم بر بازار برای همه یکسان باشد، مشکل ایجاد نمیشود. اما اگر چنین نهادهایی بخواهند از قدرت خود استفاده کنند و به نوعی انحصار ایجاد شود، آن زمان مشکل ایجاد میشود. مشکلی که در خصوص نهادهای به اصطلاح خصولتی وجود دارد این است که این نهادها به اسم بخش خصوصی و در اختیار بخش دولتی هستند. بنابراین سیاستهایی را اجرا میکنند که بابت آن نه منافع بخش خصوصی بلکه منافع دولت تامین میشود.
*اکنون وضعیت پیچیدهای در اقتصاد کشور حاکم است که طبعاً ایجاد مشکل خواهد کرد. به نظرم در چنین شرایطی دولت بهجای آنکه به فکر تعیین مالکیت بنگاهها باشد، به این فکر باشد که قوانین حاکم بر محیط کسبوکار را عادلانه و اعمال کند. چنانچه قوانین متناظر با نظام بازار بر محیط کسبوکار ما ناظر و اعمال شود، آنوقت میتوان امیدوار بود که این مالکیتها شکل درست خود را خواهد گرفت. اما صرفاً تمرکز روی بحث تعیین مالکیت نمیتواند ما را به جایی برساند.