راهبرد ایران در بی اثرسازی بازی ترامپ
معاون سیاست خارجی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی همچنین بر این باور است ایران باید بهگونهای رفتار کند که در اولویت اول سیاست خارجی ترامپ قرار نگیرد؛ چون دیدگاههای ضدایرانی او نشان میدهد به صلاح نیست که به دستور کار اول سیاست خارجی آمریکا بدل شویم. مدیرعامل موسسه مطالعات ابرار معاصر تهران در بخش دیگری از این گفتوگو تاکید کرد: «اگرچه فعلا تهران اولویت نخست سیاست خارجی ترامپ نیست، اما لابیهای عربی و اسرائیلی برای قرار دادن ایران در اولویت نخست سیاست خارجی دولت ترامپ به شدت در واشنگتن فعال هستند و جمهوری اسلامی در این فضا نیازمند دیپلماسی عاقلانه و هوشمندانه است.»
کامران کرمی: روی کارآمدن دونالد ترامپ رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا موجی از ابهام و سردرگمی در نظام بینالملل ایجاد کرده و چشم انداز روابط واشنگتن با دوستان و دشمنانش را آبستن حوادث جدید کرده است. در این میان، جمهوری اسلامی ایران که پس از توافق هستهای ظرفیت و توان استراتژیک خود را افزایش داده و در سطح خاورمیانه نیز به یک قدرت منطقهای تبدیل شده است، در معرض سیاستهای متناقض ترامپ و تیم سیاسی-امنیتی او قرار گرفته است. به زعم ناظران، با تحرکات و تکاپوهایی که محور عربستان و اسرائیل درخصوص گسترش نفوذ ایران در منطقه به راه انداختهاند و همچنین سیاستهای تند امنیتی آمریکا، میتوان گفت که تهران مجددا به دستور کار اصلی آمریکا برای اعمال فشار و مهار تبدیل خواهد شد. در همین زمینه، دکتر سیدجلال دهقانی فیروزآبادی استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است نوع نگرش ترامپ و تیم او به برجام منفیتر از دولت قبلی آمریکاست و این دستور کار آمریکا در دوره جدید خواهد بود.
دهقانی فیروزآبادی با بیان اینکه مجموع تحلیلگران بر این اعتقادند که ترامپ برجام را لغو نمیکند، اما در اجرایش سختگیری خواهد کرد، میگوید: «در این دوره شاهد وضع تحریمهایی خارج از حوزههای هستهای خواهیم بود که همه میتواند موضوع اختلاف باشد و اجرای برجام را در عمل مشکل یا حتی ناممکن سازد.» معاون سیاست خارجی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی با اشاره به قوی بودن این فرضیه که دولت جدید آمریکا به دنبال آن است که سیاستی اتخاذ کند که ایران را به موضعی سوق دهد که ناقض برجام معرفی شود و هزینه آن را به گردن ایران بیندازد، معتقد است: «نیاز است که ایران صبر استراتژیک به خرج دهد.»مدیر عامل موسسه پژوهشهای ابرار معاصر تهران در ادامه این گفتوگو با اشاره به سیاست تهاجمی عربستان در قبال ایران میگوید عربستان دچار نوعی تعریف آرمانگرایانه و ایدئولوژیک غیرواقعبینانه از سیاست و قدرت در خاورمیانه است که ایران را محکوم به محبوس ماندن در مرزهای جغرافیاییاش میکند.او که به تازگی عنوان نظریهپرداز برجسته جشنواره فارابی را به خود اختصاص داده است درباره گفتوگو میان تهران و ریاض نیز بر این اعتقاد است که ایران و عربستان بهعنوان دو قدرت منطقهای در منطقه دارای منافع مشروعی هستند که به جای تقابل و ستیز میتوانند با همکاری و همزیستی و گفتوگو منافع خود را تامین کنند. به شرطی که گفتوگو مبتنی بر اصل همه یا هیچ نباشد. متن کامل گفتوگو در ذیل میآید.
کارشناسان و تحلیلگران معتقدند برجام منجر به افزایش قدرت و نقش منطقهای ایران شده و ظرفیتهای استراتژیک آن را آزاد کرده است. بهعنوان پرسش اول بفرمایید که طرح چنین گزارهای بر مبنای چه شاخصهها و مستندات عینی است؟
تا قبل از برجام، با توجه به اهمیتی که پرونده هستهای داشت، تمام توان دیپلماسی ایران متوجه این موضوع بود و باید آن را حلوفصل میکرد. هم در سطح دیپلماتیک برای ما محدودیتهایی ایجاد کرده بود و هم در سطح اقتصادی تحریمهایی وجود داشت که برخی روانی و برخی عینی بود. بنابراین سیاست خارجی ایران تنها هستهای محور شده بود. البته طبیعی هم بود چون مهمترین چالش و موضوع سیاست خارجی بود که باید حل میشد، اگرچه این موضوع مختص این دولت هم نبود، بلکه دولتهای پیشین هم به این نتیجه رسیده بودند که باید این مساله را حل کرد. منتهی همگی ازجمله دولت یازدهم در صدد بودند تا از موضع قدرت این مشکل را حل کنند، بتوانند بیشترین امتیاز را بگیرند و کمترین امتیاز را بدهند.
بنابراین همه توان دیپلماتیک کشور مصروف این موضوع شده بود. پس از حلوفصل این موضوع، میتوان گفت که دیگر تمام توان دیپلماتیک ایران معطوف به مساله هستهای نیست، هر چند باز بخش عمدهای همچنان مصروف اجرایی شدن برجام شده است. بنابراین بخشهایی از ظرفیتهای دیپلماتیک- استراتژیک که معطوف به برنامه هستهای بود با برجام آزاد شد و ایران توانست به حوزههایی که بالاجبار مغفول مانده بود بپردازد و آنها را در دستور کار قرار سیاست خارجی قرار دهد، اگرچه باید گفت که قدرتیابی و ایجاد فرصت با چالشها و تهدیدهایی نیز همراه است و این موضوع درخصوص برجام هم صادق است. بهگونهای که برجام هم به لحاظ عینی و هم روانی جایگاه ایران را در سطح منطقهای و بینالمللی ارتقا داد و همین موضوع باعث شد تا رقبای ایران درصدد مقابله با اینقدرتیابی جدید برآیند. در راس این رقبا عربستان قرار دارد؛ چون به زعم سعودی، توانی که ایران صرف بحران هستهای کرده بود اکنون آزاد شده، همچنین احساس میکند که ایران نقش و جایگاهش ارتقا یافته، دغدغههایش کمتر شده و بیشتر میتواند به مسائل منطقه بپردازد؛ بنابراین عربستان دچار نوعی احساس و پنداشت از تهدید است و درصدد مقابله با آن برآمده است. حتی این تلقی نزد برخی از مخالفان و منتقدان برجام در آمریکا هم هست؛ به ادعای آنان برجام نهتنها رفتارها و سیاستهای منطقهای ایران را تعدیل نکرده، بلکه باعث شده تا ایران یک سیاست خارجی فعالتر یا بهزعم آنها یک سیاست خارجی تهاجمیتر را اتخاذ کند. خود اینها بیانگر این واقعیت است که پس از برجام در اثر آزاد شدن بیش از پیش ظرفیتهای دیپلماتیک کشور جایگاه ایران بهویژه در منطقه ارتقا یافته و تقویت شده است.
همانطور که اشاره شد برجام منجر به آزاد شدن ظرفیت استراتژیک ایران در منطقه شده است. در این فضا آیا اساسا ایران راهبرد مشخصی در سطح کارگزار و بر مبنای ظرفیتهایش برای تبدیل شدن به قدرت منطقهای را دارد؟
قدرت منطقهای بله، اما هژمون منطقهای نه. در تعریف قدرت منطقهای گفته میشود، قدرتی است که برد منافع ملی و قدرتش فراتر از مرزهای جغرافیایش می رود و منطقه جغرافیایی که در آن قرار دارد را پوشش میدهد. براساس این تعریف، جمهوری اسلامی ایران هم اکنون یک قدرت منطقهای است؛ چون هم منافعی فراتر از مرزهای جغرافیاییاش دارد و هم دامنه و برد قدرتش فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران میرود. دستکم ایران منطقه خاورمیانه را پوشش میدهد. همه به این موقعیت ایران اذعان دارند که ایران یک بازیگر و قدرت منطقهای است. اما در بحث هژمونی منطقهای و هژمون شدن، به نظرم ایران راهبرد و برنامهای برای هژمونی ندارد و در پی آن نیست تا نظمی هژمونیک برقرار کرده و آن را بر دیگران تحمیل کند. جمهوری اسلامی ایران چه در گذشته و چه اکنون، به دنبال استیلا بر منطقه نبوده بلکه طرفدار نظم مشارکتی چندجانبه بوده است؛ اما بیتردید ایران در درون یک چنین نظمی قطعا نقش تعیینکنندهای خواهد داشت و هیچ بازیگری نمی تواند آن را نادیده بگیرد.
آیا ساختارهای منطقهای و بینالمللی بهعنوان عوامل محدودکننده چنین اجازهای به تهران خواهند داد؟
البته همانگونه که گفته شد جمهوری اسلامی در پی هژمونی منطقهای نبوده و نیست؛ ولی به لحاظ ساختاری نیز نظام منطقهای غرب آسیا و نظام بینالملل، محدودیتهای ساختاری را بر هر کشوری که درصدد اعمال هژمونی درونزا در منطقه باشد، اعمال میکند. البته بهجز رژیم اسرائیل که قدرتهای بزرگ بهخصوص آمریکاییها به دنبال این بوده و هستند که نوعی تفوق نظامی برای آن قائل شوند و آن را حفظ کنند. این نوع هژمونی نیز عاریتی و نیابتی است و اصالت ندارد؛ مانند ژاندارمی ایران شاهنشاهی در سیاست دو ستونی نیکسون در سالهای قبل از انقلاب. بنابراین باید بین قدرت منطقهای و هژمونی منطقهای تفکیک قائل شد؛ چون اساسا سیاست ایران هژمون منطقهای شدن نیست. البته باید توجه داشت که سیاست هژمونیک و هژمونیطلبی با قدرت اول علمی و اقتصادی شدن ایران که در سند چشم انداز 20 ساله کشور آمده است، کاملا متفاوت است.
در این میان آیا قدرت منطقهای شدن نیاز به پذیرش از سوی دیگر بازیگران و قدرتهای منطقهای را دارد یا صرفا بر مبنای توان و ظرفیتهای سیاسی، نظامی، اقتصادی، علمی حاصل میشود؟
واقعیتهای ژئوپلیتیک خود را بر دیگران دیکته میکند. بهخصوص درمورد ایران تجربههای تاریخی نشان میدهد که حتی قدرتهای فرامنطقهای مانند آمریکا که جایگاه ایران را به رسمیت نشناختهاند، در پیشبرد سیاستهایشان ناکام ماندهاند. بنابراین ایران با توجه به مجموعه مولفههای قدرت ملی یک قدرت منطقهای است؛ حال اینکه دیگران بخواهند این واقعیت را بپذیرند یا با آن مقابله کنند موضوع دیگری است، اما تاریخ نشان میدهد و ما شاهد آن بودهایم که سیاستها و راهبردهایی مانند تجاوز رژیم بعثی عراق به ایران، سیاستهای خصمانه عربستان مبنی بر حمایت همهجانبه از صدام حسین در این تجاوز و مهار دوگانه آمریکا در عمل موفق نبودند. بنابراین کشورهای منطقهای باید به این عقلانیت استراتژیک برسند که نمیشود قدرت ایران را نادیده گرفت و آن را از نظم منطقهای استثنا کرد، بلکه با توجه به واقعیتهای ژئوپلیتیک و مولفههای قدرت باید با ایران در مدیریت نظم منطقهای مشارکت کنند. ایران همواره منادی این بوده که از موقعیت و قدرت خود برای سلطه بر دیگران استفاده نمیکند و این را در عمل نیز ثابت کرده است. البته در مقام دفاع، طبیعی است هر کشوری از تمام منابع قدرتش برای تامین امنیتش استفاده میکند.بنابراین من اعتقاد دارم طبق منطق قدرت در روابط بینالملل، رقبای منطقهای ایران باید واقعیت قدرت ایران را بپذیرند. حال اینکه چه شیوهای را میخواهند در پیش بگیرند، میتواند تقابل، موازنه یا همکاری باشد. اما شخصا معتقدم منافع سایر قدرتها مثل عربستان نیز در این است که با تعامل و همکاری با ایران، نظم منطقهای را مدیریت کنند.
در چنین فضایی عربستان سعودی بهعنوان رقیب منطقهای ایران هم در سطح ادراک و هم در سطح متغیرهای محیطی، به سمت تقابل با تهران حرکت کرده است؟ تا چه حد این تقابل معطوف به توافق هستهای است؟
توافق هستهای بیتاثیر نبوده، همانطور که گفته شد برجام بخشی از ظرفیتهای ژئوپلیتیک ایران را آزاد و فراغت بال ایجاد کرد، بهخصوص برای پرداختن به حلقه اول محیط امنیتی پیرامونی خود. جنبه ادراکی میتواند فراتر از واقعیتها باشد. برداشت عربستان فراتر از آن چیزی است که وجود دارد و متاسفانه ادراک عربستان از پسابرجام بیش از حد بدبینانه بوده و به گونهای با حاصل جمع جبری صفر تعریف شده است. در حالی که برخلاف این برداشت و پنداشت نادرست، ایران و عربستان میتوانند بهعنوان دو کشور منطقهای با تعامل و مشارکت یکدیگر منطقه را مدیریت کنند و رفتارشان مبنی بر تامین منافع مبتنی بر حاصل جمع مضاعف باشد. بنابراین پیشینه عملکرد عربستان در طول مذاکرات و بعد از آن نشان داد که سعودیها این توافق را به مثابه تقویت قدرت منطقهای ایران و تضعیف جایگاه خودشان تعریف و ارزیابی کردند.
در موضوعات منطقهای نیز پروندههای اختلافی میان ایران و عربستان سعودی وجود دارد، از عراق و سوریه تا بحرین و یمن. آیا این تقابل مربوط به حضور و نفوذ ایران در جهان عرب نیست؟ همچنین اگر بپذیریم که ایران در راستای دفاع از مرزهای خود مجبور شده تا در عراق و سوریه بجنگد، آیا این موضوع در راستای همان افزایش نقش و قدرت منطقهای نیست؟
برخی از این حوزهها که حوزه نفوذ عربستان نبوده، یا اینکه هر دو بازیگر در این حوزه حضور و نفوذ داشتهاند. اینکه در زمان صدام، عربستان از عراق حمایت کامل بهعمل آورد، اتفاقا ما موضع طلبکارانه داریم چون بهطور غیر مستقیم در تجاوز علیه ایران مشارکت داشت. منتها ایران با علم به این موضوع، در حمله صدام به کویت و تهدید عربستان، یک موضع عقلانی مبتنی بر حسن نیت و همجواری با عربستان را اتخاذ کرد. بنابراین ایران بعد از پیروزی انقلاب نشان داده که یک سیاست دفاعی دارد و طبق تعریفی که از قدرت منطقهای وجود دارد که منافع حیاتی فراتر از مرزهایش دارد، باید خارج از مرزها از آن دفاع کند.
اینکه همسایگان ما عرب هستند به منزله این نیست که ما در جهان عرب دخالت میکنیم. هر کشوری در راستای منافع ملی و تمامیت ارضیاش از خود دفاع میکند و سعی میکند از شکلگیری یک تهدید امنیتی جلوگیری کند. آیا ظهور داعش تهدید علیه امنیت ملی ایران نیست؟ بیتردید میتوان گفت داعش یک تهدید امنیتی علیه ایران است. بنابراین سیاست ایران کاملا تدافعی است و اینکه عربستان تلقی تهدید از این سیاست دارد، مبتنی بر یک ادراک یا یک پندار نادرست از تهدید جمهوری اسلامی ایران است. ایران در سوریه به درخواست رسمی و قانونی دولت این کشور حضور دارد. چگونه است که سعودیها در بحرین مداخله نظامی و سرکوب میکنند و آنرا مجاز و مشروع میدانند، اما سیاست جمهوری اسلامی که میخواهد با تروریسم مبارزه کند، مداخله در جهان عرب خوانده میشود؟ بنابراین ما با نوعی استانداردهای دوگانه و تناقض گویی عربستان مواجه هستیم. بهخصوص که عربستان انتظار دارد ایران، بهعنوان یک قدرت منطقهای، نقش منطقهای خود را ایفا نکند، چون منطقه عربی است. این منطق در روابط بینالملل پذیرفته شده نیست که من چون عرب هستم و در منطقه که عربی است، حق مداخله دارم، اما ایران حق ندارد برای تامین منافع و امنیت ملی خود حضور فعال در منطقه داشته باشد چون زبانش عربی نیست. قدرت یک منطق دارد و قدرتهای منطقهای باید بپذیرند که با یکدیگر همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند و منافع ملی خود را بهگونهای تعریف و تعقیب کنند که به ستیز منجر نشود. بنابراین میتوان گفت عربستان دچار نوعی تعریف آرمانگرایانه و ایدئولوژیک غیر واقعبینانه از سیاست و قدرت در خاورمیانه است که ایران را محکوم به محبوس ماندن در مرزهای جغرافیاییاش میکند.
در چنین فضایی که تلقی عربستان بر پندار تهدید شکل یافته است و در حوزههای نفوذ، برد یکی به منزله باخت دیگری است، تا چه حد گفتوگو با منطق برد-برد ممکن و عملیاتی است؟ چطور میتوان نفوذ در عراق، سوریه، یمن و دیگر کانونها را تبدیل به شاخصهای قابل ملموس برای گفتوگو کرد؟
نفوذ بر مبنای حاصل جمع جبری صفر نیست. ممکن است ایران و عربستان در عراق منافع مشروعی داشته باشند و این سوال پیش بیاید که آیا دو کشور در حوزههایی که اختلاف دارند، میتوانند بهگونهای عمل کنند که منافع یکدیگر را به رسمیت بشناسند؟ ممکن است این منافع در عراق 70 به 30 باشد، در یمن برعکس 30 به 70 باشد. البته من به دنبال القای این موضوع نیستم که ایران و عربستان سعودی بیایند منطقه را بین خود تقسیم کنند، میخواهم بگویم ایران و عربستان بهعنوان دو قدرت منطقهای در منطقه دارای منافع مشروعی هستند که به جای تقابل و ستیز میتوانند با همکاری و همزیستی و گفتوگو منافع خود را تامین کنند. به شرطی که گفتوگو مبتنی بر اصل همه یا هیچ نباشد. تلقی عربستان این است که چون عراق زمان صدام، عربی، سنی و متحد آن بوده، هم اکنون هم همینگونه باید باشد، موضوعی که با واقعیتهای صحنه عملی هم منطبق نیست. ایران بهصورت طبیعی و دموکراتیک دارای یکسری منافع مشترک در عراق است و عربستان هم ممکن است برای خود منافعی تعریف کند که لزوما در تقابل با یکدیگر نیستند. حتی در منافع متعارض هم دیپلماسی برای این است که این تعارضها را حلوفصل کند. تلقی خود من این است که این بیشتر عربستان است که در یک برداشت مبتنی بر تهدید و حاصل جمع جبری صفر قرار دارد و در صدد تحمیل خواستها و سیاستهای غیرواقعبینانه خود بر ایران است.
حال لوازم و مکانیزمهای عملیاتی و نتیجه بخش گفتوگوی احتمالی بین دو کشور چیست؟
اولا گفتوگوهای بین ایران و عربستان میتواند در قالبهای دوجانبه با لوازم پیشین و همچنین چندجانبه مثلا در قالب مجمع گفتوگوهای منطقهای که وزیر امور خارجه هم قبلا آن را پیشنهاد دادند صورت بگیرد. اصل گفتوگو برای اینکه دو کشور بدانند کجا منافع مشترک دارند و کجاها منافع موازی یا منافع متعارض دارند، سودمند است. اینکه دو کشور با حفظ منافع متعارض میتوانند منافع خود را تامین کنند یا اینکه با حفظ منافع متعارض بر بسیاری دیگر از منافع مشترک و موازی تاکید کنند و یک روابط جدید را پیریزی کنند. بنابراین یکی از کارکردهای دیپلماسی این است که دو کشور با اهداف و انگیزههای یکدیگر آگاه شوند و راهحلهایی در کوچکترین مخرج مشترک پیدا کنند که بتوان روی آن توافق و گفتوگو کرد. در این میان ایران سیاست واقعبینانهای در پیش گرفته و بارها پیشنهاد گفتوگو داده، منتهی دولت جدیدی که در عربستان سر کار آمده چون دچار نوعی توهم توطئه و تهدید و توهم قدرت شده است، تصور میکند میتواند به اشکال یکجانبه یا چندجانبه با بازیگران منطقهای و فرامنطقهای قدرت ایران را مهار کند. من بارها گفتهام که عربستان در موقعیتی در خاورمیانه قرار ندارد که بخواهد برای ایران پیششرط تعیین کند و بهدنبال انزوای منطقهای و بینالمللی ایران باشد که دههها قدرتهای بینالمللی چون آمریکا نتوانستند آن را محقق سازند.
بهنظر شما ایران که امروز به اعتراف دوست و دشمن یک قدرت منطقهای است، تا چه حد میتواند موضوع دستورکارهای منطقهای آمریکا در دوره جدید قرار گیرد؟ بهخصوص که تجربه توافق هستهای، مبارزه با داعش، شکاف در دوستی عربستان و آمریکا و همچنین رویکردهای معاملهگرایانه ترامپ باعث شده تا زمینهها برای طرح چنین معادلهای فراهمتر از گذشته باشد؟
به هر حال اولویتهایی که تاکنون از سوی ترامپ در کارزار انتخاباتی معرفی شد و مورد تاکید قرار گرفت، مبارزه با تروریسم و داعش، روابط با روسیه، سوریه و همچنین بازبینی در توافق هستهای بود. آنچه مسلم است نوع نگرش ترامپ و تیم او به برجام منفیتر از دولت قبلی آمریکاست و اینها دستور کارهای آمریکا در دوره جدید خواهد بود. تقریبا مجموع تحلیلگران معتقدند ترامپ برجام را لغو نمیکند، اما در اجرایش سختگیری خواهد کرد و تحریمهایی خارج از حوزههای هستهای وضع خواهد کرد که همه میتواند موضوع اختلاف باشد و اجرای برجام را در عمل مشکل یا حتی ناممکن سازد. برخی بر این اعتقادند که دولت جدید آمریکا بهدنبال آن است سیاستی اتخاذ کند که ایران را به موضعی سوق دهد که ناقض برجام معرفی شود و هزینه آن را به گردن ایران بیندازد. بهنظرم این فرضیه قوی است؛ بنابراین نیاز است که ایران صبر استراتژیک به خرج دهد و تاکنون هم تهران عاقلانه رفتار کرده و ضمن اینکه گوشزد کرده که اگر آمریکا به تعهدات خود پایبند نباشد، مقابله به مثل خواهد کرد، اما صبورانه و عاقلانه عمل کرده است. از سوی دیگر سیاستهای ترامپ در قبال متحدان عرب خود و همچنین رژیم صهیونیستی، بهطور مستقیم و غیرمستقیم، ایران را در مدار سیاست خارجی آمریکا قرار میدهد، اگرچه فعلا ایران اولویت نخست سیاست خارجی ترامپ نیست اما لابی عربی و اسرائیلی برای قرار دادن ایران در اولویتهای نخست سیاست خارجی دولت ترامپ بهشدت در واشنگتن فعال است.
بهترین یا مناسبترین راهبرد برای ایران در مقابل ترامپ و تیم اقتصادی-جنگی آن چیست؟
ایران باید بهگونهای رفتار کند که در اولویت اول سیاست خارجی دونالد ترامپ قرار نگیرد؛ چون دیدگاههای ضدایرانی ترامپ و تیم سیاسی و امنیتی او نشان میدهد به صلاح نیست که به دستور کار اول سیاست خارجی آمریکا بدل شویم. سعودی و اسرائیل به شدت در واشنگتن در حال سرمایهگذاری و لابیگری هستند که ایران را به اولویت نخست سیاست خارجی خاورمیانهای آمریکا در دوران ترامپ تبدیل کنند. بنابراین در این فضا نیازمند یک دیپلماسی عاقلانه و هوشمندانه هستیم که ضمن پیگیری منافع ملی در اجرای برجام، در اولویت اول آمریکا قرار نگیریم. از سوی دیگر، ما باید یک سیاست خارجی متوازنی در پیش بگیریم. سیاست خارجی فعال منطقهای و چندجانبهگرایی نیز از دیگر ابعاد این سیاست ایران است.
بهویژه در رابطه با اجرای برجام ما باید یک نوع دیپلماسی فعال را در قبال سایر اعضای 1+5 همچون چین و روسیه و بهویژه اروپاییها در پیش بگیریم. چون خود دولتهای اروپایی نیز نگران مواضع و سیاست ترامپ هستند و احساس نگرانی میکنند که برجام بهعنوان یکی از مهمترین مصادیق و نمونههای سیاست خارجی واحد اروپا ناکام بماند. بنابراین این سیاستها میتواند زهر سیاست ضدایرانی دولت ترامپ را بگیرد. از آنجا که شاید با توجه به شخصیت سوداگر ترامپ یک نوع عملگرایی در سیاست خارجی ترامپ شکل بگیرد، موضع سایر اعضای 1+5 میتواند تصمیمگیرندگان آمریکا را براساس یک تحلیل هزینه- فایده به این نتیجه برساند که لغو برجام به نفع آمریکا نیست یا هزینههای اتخاذ یک سیاست تقابلی -خصمانه علیه ایران بیشتر از منافع حاصل از آن است. از سوی دیگر ایران باید با قاطعیت و در قالب سازوکارهای پیشبینی شده در برجام و از طریق رایزنی با سایر اعضای 1+5 هرگونه مورد نقض برجام را رصد و پیگیری و خاطرنشان کند که در صورت لغو برجام یا نقض فاحش آن براساس برجام بازگشتپذیری هستهای حق قانونی و مشروع کشور است. در واقع آمریکا باید متوجه باشد که برگشتپذیری تحریمها مساوی برگشتپذیری هستهای است و این جاده دوطرفه است.