کلید پیشبینی نتایج در ایالت های سرنوشت ساز
در این وضعیت پیشبینی نتایج هر ایالت تاحدود زیادی دشوار شده است. برخی با مشاهده فاصله دو نامزد تصور میکنند با توجه به روند موجود، چهره پیشتاز در هر ایالت در چهار یا پنج درصد پایانی شمارش آرا نیز میتواند فاصله خود را حفظ کرده و مجموع ارای الکترال را ازآن خود کند.
با این حال به نظر میرسد که این روش پیشبینی ممکن است در بسیاری موارد ناکارآمد بوده وتحلیلگران را با سورپرایزهای زیادی مواجه کند. یکی از مهمترین پارامترهایی که میتوان با آن تا حدود زیادی نتایج پایانی انتخابات در ایالتها را پیشبینی کرد مراجعه به نقشه کانتیها(بخشهای ایالتی) است.
به طور مثال نگاهی به تقیسمات داخلی ایالت ویسکانسین نشان می دهد که اگرچه جو بایدن در رقابتی نفسگیر جلوتر از دونالد ترامپ است، اما آرای شمارش شده تا این لحظه بیشتر از مناطق حامی دمکراتها(به رنگ آبی) بوده است و میزان شمارش رای بخشهای قرمز در برخی موارد در حدود 50 تا 60 درصد کل آرای هر کانتی است. با این توصیف میتوان گزینه جابهجایی برنده ایالت در آخرین لحظه در تحلیلها مورد توجه ویژه قرار بگیرد. اتفاقی که در میشیگان افتاده و حتی برخی می گویند امکان دارد در ادامه دوباره جای ترامپ و بایدن در این ایالت کلیدی عوض شود.
به نظر میرسد تمرکز روی کانتیهای باقیمانده در ایالتهای رقابتی تصویری واقعیتر از نتایج نهایی انتخابات را به تحلیلگران ارائه خواهد داد.
البته تغییر وتحولات کانتیها در انتخاباتهای کنگره تاثیرگذاری بیشتری نیز دارد. و حتی به واسطه دست کاری نواحی ترفندی رو شده به نام جری مندرینگ.
ترفند جریمندرینگ
به گزارش اقتصادنیوز، ایالت ویسکانسین در نوامبر سال 2018 در حال برگزاری انتخابات مجلس ایالتی بود؛ همه تصور میکردند دموکراتها بهدنبال پیشروی قاطعانه در نظرسنجیها صاحب اکثریت کرسیهای پارلمان محلی خواهند شد، اما با اعلام نتایج همه به یکباره شگفتزده شدند چراکه جمهوریخواهان توانسته بودند با ۴۴.۷ درصد آرای مردمی در مقابل ۵۳ درصد آرای دموکراتها 63 کرسی از 99 کرسی مجلس ایالتی را از آن خود کنند. دموکراتها در این انتخابات تنها صاحب 36 کرسی شدند و در اقلیت باقی ماندند. اما دلیل این رویداد چه بود؟
جری مندرینگ (Gerrymandering) یا تعیین غیرمنصفانه حوزههای انتخاباتی. این یک ترفند انتخاباتی است که اجازه دستیابی به نتایج مطلوب انتخاباتی را به یک حزب خاص بهخصوص حزب حاکم میدهد. در این تاکتیک سیاسی برای کاهش اثرگذاری جمعیتهای خاص مانند یک گروه سیاسی، قومی، نژادی و زبانی حوزهها و مناطق انتخاباتی بهگونهای طراحی میشوند که حزبی که از مزیت اکثریت آراء برخوردار است، امکان پیروزی در انتخابات را نداشته باشد. درواقع یک حزب با این کار برای خود مزیت سیاسی ناعادلانهای را میسازد.
اما این ترفند خود با دو تاکتیک تحقق مییابد؛ تجزیه و تجمیع. (Cracking and Packing)
تجزیه یا شکستن برای کاهش قدرت رای طرفداران حزب مخالف از طریق توزیع آنها در حوزههای انتخاباتی مختلف انجام میشود.
اما در تجمیع یا بستهبندی، آرای حزب مخالف در یک منطقه یا مناطق محدود انتخاباتی متمرکز میشود تا امکان کسب اکثریت کرسیهای پارلمان از آنها گرفته شود.
با این ترفند سیاسی، حزب حاکم برتری خود را بر مناطق مختلف رایگیری حاکم میکند تا حزب اپوزیسیون در هیچ یا کمتر منطقهای بتواند به اکثریت آراء دست یابد (انتخاباتهای پارلمان در آمریکا چه مجالس ایالتی و چه مجلس نمایندگان فدرال بهصورت منطقهای برگزار میشود؛ بهطور مثال کالیفرنیا در مجلس نمایندگان 53 نماینده دارد که این نمایندگان براساس تقسیمبندی منطقهای در این ایالت به کنگره فرستاده میشوند.)
حال به انتخابات ویسکانسین برمیگردیم. در سال 2018 آرای دموکراتها در مناطق شهری همچون میلواکی و مدیسون متمرکز بود؛ درحالی که جمهوریخواهان کل آرای مناطق روستایی را از آن خود کردند؛ یعنی تقسیمبندی در این ایالت به نحوی انجام شده بود که مناطق روستایی کاملا از مناطق شهری تفکیک شوند.
چگونه جریمندرینگ راه پیروزی ترامپ را هموار میکند؟
اما واقعیتهای انتخاباتی نیز نتایج تحقیق این دو پژوهشگر را اثبات میکند. در ۷ ایالتی که جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان کنترل آن را بهدست دارند، این کنترل با ۱۶.۷ میلیون رای در برابر ۱۶.۴ میلیون رای برای دموکراتها حاصل شده است؛ یعنی صرفا با فاصلهی ۰.۳ میلیون رای جمهوریخواهان توانستهاند ۷۳ کرسی از ۱۰۷ کرسی متعلق به این ۷ ایالت را از آن خود کنند. بهعبارت بهتر در این ایالتها جمهوریخواهان با ۵۰.۴ درصد آراء، ۶۸ درصد کرسیها را از آن خود کردند.
در طراحی مناطق انتخاباتی و حوزههای رایگیری نقش فرمانداران و بهخصوص قانونگذاران محلی بسیار حائز اهمیت است. با کمک قانونگذاران جمهوریخواه در تعیین نقشههای انتخاباتی، در سال 2018 این حزب در میشیگان، پنسیلوانیا، ویسکانسین و فلوریدا به لحاظ آرای مردمی از حزب دموکرات شکست خورد، اما توانست به ترتیب 53، 55، 55 و 63 درصد کرسیهای مجلس نمایندگان فدرال را از آن خود کند.
اما جریمندرینگ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا چه کاربردی دارد؟ اولین و گستردهترین تاثیر آن همان کالج الکترال است؛ بهطور مثال در سال 2016 کلینتون با ۴.۳ میلیون رای بیشتر در کالیفرنیا بیش از ۱.۷ میلیون رای بیشتر در نیویورک و با ۹۰۰ هزار رای بیشتر در ماساچوست به پیروزی رسید. اما پیروزی ترامپ در برخی ایالتها با حاشیهی رای 1+ واحد درصد توانست همه این آراء را بیاثر کند یا بهعبارت بهتر با آن آرای میلیونی خود را سربهسر کند. (در انتخابات آمریکا رئیسجمهور توسط آرای مستقیم مردم و آن هم در سطح ملی برگزیده نمیشود؛ بلکه بهصورت ایالتی و از طریق تجمیع آرای الکترال ایالتها و کسب حداقل 200 رای الکترال انتخاب میشود)
مطالعهای در دانشگاه تگزاس نشان میدهد که در وضعیت وارونگی یعنی زمانی که یک حزب در آرای مردمی به پیروزی میرسد ولی در انتخابات ریاستجمهوری بازی را به حزب مقابل واگذار میکند، شانس پیروزی برای جمهوریخواهان به حدود ۶۵ درصد میرسد حتی با حاشیه ۳ تا ۴ درصد رای بیشتر مردمی، احتمال باخت برای نامزد دموکراتها تا ۱۶ درصد افزایش مییابد.
نتایج این تحقیقات نشان میدهد حتی اگر دموکراتها فاصله رای خود را با رقیب به ۵ میلیون رای افزایش دهند، دوباره ممکن است انتخابات را واگذار کنند. (در سال 2016 این فاصله ۲.۸ میلیون رای به نفع کلینتون بود.)
الکتورهای غیرمتعهد
مصداق دیگر جریمندرینگ در انتخابات ریاستجمهوری این است که جمهوریخواهان با استفاده از همین نقشههای انتخاباتی در انتخابات مجالس ایالتی یا فدرال، نامزدهای بیشتری را به کالج الکترال بفرستند و برخلاف رسم معمول از آنها بخواهند به جای کاندید پیروز به لحاظ آرای مردمی در ایالتهایشان به ترامپ رای دهند.
بنابراین پیروزی ترامپ و تداوم ریاستجمهوری وی را با جری مندرینگ نباید اساسا دستکم گرفت.