بزرگترین رسالت اقتصاددانان
سیاستمداران با اقتصاددانان میانه خوبی ندارند چون میخواهند با تقسیم منابع، محبوبیت بخرند اما اقتصاددانان مانع بزرگی برای تحقق آرزوهای آنها هستند.
مردم فکر میکنند اقتصاددانان به خاطر تسلطی که بر "اقتصاد" دارند،باید متمول و ثروتمند باشند اما اینگونه نیست.شاید بعضی از اقتصاددانان به خاطر دستمزدهای بالا،تا حدودی برخوردار باشند اما دانستن علم اقتصاد،برای ثروتمند شدن کافی نیست.
اقتصادی که مردم میشناسند،با علم اقتصاد،زمین تا آسمان فرق دارد.هدف علم اقتصاد هم با آنچه در ذهن مردم وجوددارد،متفاوت است.
مردم انتظار دارند بر اساس نظرات اقتصاددانان،وضع رفاهی آنها بهبود پیدا کند.قاعدتا این کار از اقتصاددانان بر میآید و آنها قادرند راه حلهایی برای افزایش رفاه ارائهکنند اما وقتی پای منافع سیاستمداران به میان میآید،اقتصاددانان کنار گذاشته میشوند.چون آنها آموختهاند که منابع، محدود و مصارف نامحدود است اما سیاستمداران به تجربه دریافته اند که تقسیم بیشتر منابع،یعنی محبوبیت بیشتر.
از سوی دیگر باید در نظر داشته باشیم که اقتصاددانان فقط پیشنهاد میدهند و این،سیاستمداران هستند که باید انتخاب کنند.حالا تصور کنید در بیابانی که آب و غذا به اندازه کافی وجود ندارد،سیاستمدار به دنبال توزیع همین منابع اندک است و دوست ندارد محبوبیتش را از دست بدهد و در مقابل،اقتصاددان میگوید آب و غذای محدودی داریم و باید کمتر مصرف کنیم.
سیاستمداران دو دسته هستند. عده ای ترجیح می دهند رضایت کوتاه مدت مردم را به دست آورند و به این ترتیب،تلاش میکنند منابع به وفور تقسیم شود.آینده هم اصلا مهم نیست چون ممکن است زمان وقوع بحران،فرد دیگری قدرت را در دست داشته باشد.
دسته دیگر، سیاستمداران آینده نگر هستند.از دید آنها،آینده میتواند خیلی خطرناک تر از حالا باشد.با این طرز فکر،بخشی از منابع را تقسیم میکنند و برای آیندگان هم چیزی کنار میگذارند.
در انتخابات سال 1392 و 1396 مردم ایران سر همین دوراهی قرار گرفتند و به سیاستمداری رأی دادند که وعده تقسیم منابع نداد.
اما این پایان ماجرا نیست.اصولا هیچ سیاستمداری همه تخم مرغهایش را در سبد اقتصاددان نمیگذارد. چون ابزار اقتصاددان، عقل و یافتههای علمی است اما سیاستمدار ممکن است از احساسات ،عواطف،ملیت و خیلی از ابزارهای دیگر هم استفاده کند. تکلیف اقتصاددان مشخص است: تخصیص بهینه منابعی که لایزال نیستند اما سیاستمدار کارش تقسیم منابع است و احتمالا کاری به محدودیت ها ندارد. به این ترتیب، بهترین سیاستمداران هم گاهی تصمیمهای عوامفریبانه میگیرند.
با این توضیحات، به نظر من بزرگترین رسالت این روزهای اقتصاددانان،افزایش رفاه مردم نیست. بزرگترین رسالت اقتصاددانان نزدیک به دولت،ایستادن در برابر تصمیمات سیاسی است که در نهایت ممکن است مردم را فقیرتر کند. بیایید واقع بین باشیم.سیاستمداران ما اقتصاد را بلد نیستند و کشور ما در چرخه بایدها و نبایدهای زیادی گرفتار شدهاست.
بخشی از این بایدها باید تغییر کنند اگرنه اقتصاد به درستی کار نخواهد کرد.بخشی از این بایدها امروز به عنوان موانع اصلی کند شدن حرکت اقتصاد کشور عمل میکنند اما هیچکس حاضر به پرداخت هزینه برای برداشتن این بایدها نیست.
گاهی فقط کافی است یک جمله از دهان سیاستمدار خارج شود،آن وقت همه دستگاههای اقتصادی باید توان خود را بسیج کنند تا این وعده را عملی کنند.حتی اقتصاددانان هم گاهی به این ورطه میافتند.
کجای دنیا این گونه سیاست گذاری می شود؟
بیایید واقع بینانه نگاه کنیم. با وجود این همه بند و ریسمان بسته شده به پای اقتصاد کشور،انتظار نداشته باشیم که ایران کره جنوبی یا سنگاپور شود. همین قدر که سیاستمداران،موقع شنیدن صدای آژیر گوش شنوایی دارند و به بخشی از توصیه های اقتصاددانان،توجه میکنند،خودش خوب است.همین که بیم از آینده باعث میشود بخشی از توصیههای اقتصاددانان، جدی گرفته شود و ایران در مسیر ونزوئلایی شدن حرکت نکند،جای شکرش باقی است.