بازهم دربارهی دریای خزر
طبعاً تفسیر معاهدات بر عهدۀ حقوقدانان است و من در کاری که تخصص ندارم؛ وارد نمیشوم. تخصص من علم سیاست و تا اندازهای روابط بینالملل است. بنابراین از همین دیدگاه، حرفم این است که مدافعان سهم ۵۰ درصدی، دقیقاً از چه راهی میخواهند چنین سهمی را در شرایط پس از فروپاشی اتحاد شوروی برای کشور تضمین کنند؟
پاسخ برخی دوستان این است که اگر در عمل هم نمیتوانیم این سهم را تضمین کنیم؛ دلیلی ندارد که امضای خود را پای قراردادی غیر از آن بگذاریم. پرسش من این است تا به کِی؟ آیا تا ابد می توان فشار کشورهای ساحلی را در این مورد تحمل کرد و دریا را به محل منازعهای لاینحل که هر نوع همکاری مشترک را به امری غیرممکن تبدیل کند؛ مبدل ساخت؟
دوستان دیگری میگویند که حکومت کنونی ضعیف است و با ظهور دولتی قدرتمند در ایران تأمین حق ۵۰ درصدی ایران امکانپذیر میشود. حرف من این است که اصلاً فرض کنید که در ایران دولتی با قدرت ایالات متحدۀ آمریکا ظهور کند؛ در آن صورت چگونه می توان چهار همسایۀ شمالی را به پذیرش سهم ۵۰ درصدی ایران متقاعد ساخت؟
ذهنیت حقوقی در دنیای امروز چندان به کار نمی آید. شاید حقوقدانی قادر باشد که اعادۀ سیطرۀ ایران بر سرزمینهای عهد هخامنشی یا صفوی یا حتی دورۀ نادرشاه را نیز به اثبات برساند؛ اما از منظر اهل سیاست، واقعیات عینی عنصر اصلی در هرگونه تصمیم به شمار میروند.
البته برخی از دوستان هم شاید موضوع دریای خزر را سوژۀ مناسبی برای طرح نارضایتی خود از عملکرد دولت کنونی در سایر زمینهها میبینند. به نظر من اما آنچه به سرنوشت درازمدت کشور و منافع آن مربوط میشود باید از دایرۀ این منازعات بیرون بماند و به صورتی مستقل و بی طرفانه با آن برخورد شود؛ در غیر این صورت در آینده بلای جان خود ما نیز خواهد شد.
گفتهاند اصل “هدف وسیله را توجیه می کند” خلاف اخلاق است؛ به نظر من خلاف عقل سلیم و اهداف بلندمدت هم هست!»