نشان جهان بیعشق
گزارشِ خبرگزاریها سرشار از تحلیلهای عاملهای ذهنی و روانی اقدامکنندگان از جمله، نژادپرستی، گرایشِراستِ افراطی، اسلامهراسی و عنوانهایی از این دست هستند که بیراه هم نیستند. ولی، آیا زمان آن نرسیدهاست که تمام جریانهای فکری و فلسفی جهان و همچنین رهبران دینی ابراهیمی از جمله کلیسا و کنشت و مسجد و یا هندو و بودا مسؤولیت خود را در فرایندهای توسعهی خشونت بپذیرند و راهی برای برگشت بیابند؟ آیا سیاستورزان و رهبران دینی و فکری جهان نباید در جستجوی پرِ خویش در این ماجرا باشند؟ کارخانههای تولید نفرت و خشم تا کی و تا کجا میخواهند ادامه دهند؟ چرا کسانی که باید این کارخانههای شوم را از کار بیندازند به عواملِ آن تبدیل شدهاند؟
یکی از سرِ آز و دیگری بهنام خدا، شعلههای آتش کین را میافروزد. بدون اندکی تامل در اینکه کینتوزی توجیهگر دستیازیدن به سلاح است. آن هم در جهانی که سلاح گرم بهسادگی در دسترسِ جستجوگرانِ آن است. مدتی است که چرخهی سیاست بهمعنای فرایند خلقِ خیرِ عمومی در جهان از کار افتاده و بهجای آن، چرخهی خشونت و انتقام به جریان افتاده و شوربختانه هر روز سرعت آن فزونی مییابد؟ زمانِ آن است که به خود باز گردیم و از خود شروع کنیم. لحظهای به حجم نفرت و کینتوزی که در جامعهمان هر روز پمپاژ میشود بیندیشیم. تردید نکنیم که این رسم و راه مصیبتبار است. جهانِ بیعشق جهنمی بیش نیست. راهِ چاره را در دوستداشتن یکدیگر، پذیرش دیگری و عشق به همنوع باید جست. قدری با خود و گاهی با دیگران گفتگو کنیم. همهی اینها نتیجه گفتگو نکردن است.
سیاست که مسؤولیت بنیادین برقراری صلح را بر دوش دارد، در جهان، سخت ناتوان و ناکارآمد شدهاست. ولی، جامعههای انسانی نیازمند گفتگوهای دردمندانهی اهل دین و دانشاند تا شاید یکبار دیگر سیاستورزی در مجرای درستِ خود قرار گیرد و سیاست بهجای جنگافروزی به سمت صلح به حرکت درآید.
پایان