روماتیسم ملی
وجه مشترک بیماریهای خودایمنی این است که در همه ی آنها سلولهای دفاعی بدن، به دلیل تشخیص اشتباه در "خودی یا غیرخودی" بودنِ دیگر سلولهای بدن، به آنها حمله ور می شوند و آنها را از کار می اندازند یا در کارکردشان اختلال به وجود می آورند. هنوز خاستگاه این بیماریها به درستی شناسایی و معلوم نشده است که از کجا و چگونه سلولهای دفاعی و نگاهبانان ایمنی بدن، به این تشخیص اشتباه می افتند و سلولهای سایر دستگاههای بدن را بیگانه می شمرند و به آنها یورش می برند. در بیماری روماتیسم مفصلى مقصد حمله ی سلولهای دفاعی بدن مفصلها، به ویژه مفصلهای کوچک و متوسط بدن هستند. این حملات باعث می شود که مفاصل دچار تورم، خشکی، درد و اختلالات حرکتی شوند و کارکرد طبیعی خود را به سختی انجام دهند. این بیماری در نهایت می تواند به زمینگیر شدن و کاهش طول عمر بیانجامد. برخی از بیماریهای خود ایمنی از روماتیسم مفصلی هم بدخیم ترند و می توانند به مرگ بیمار بیانجامند.
*شرایط کشور ما بسیار قابل همسان سازی با بیماریهای خودایمنی است. رویکرد دستگاههای حاکمیتی، به ویژه بخشهای نگاهبان امنیت و اطلاعات کشور، به جامعه ی مدنی و اقشار مختلف با بدبینى کم مانند همراه است. کنش مدنی در ایران کاری بسیار پرهزینه و پرچالش است. ایران یکی از سخت گیرترین کشورها در دادن اجازه ی تأسیس به سازمانهای مردم نهاد است و این سازمانها به فراوانی و با بی اعتمادی، زیر ذره بین هستند و هشدار و احضار و برخورد با آنها کم نیست.
*این روماتیسم ملی، به شیوه ای در همه ی لایه های کشور گسترده شده است که موجب حمله ی سلولهای دیگر جامعه به یکدیگر نیز شده است به گونه ای که پیروان اندیشه ها و باورهای گوناگون رایج میان ایرانیان داخل و خارج از کشور نیز در صحنه های حقیقی و مجازی یکدیگر را به خیانت، بیگانه پرستی، همدستی با بیگانگان، نفوذ و مانند اینها متهم می کنند. اگر کسی از دور به گفتمان، یا بهتر بگویم پرخاش، گروهها و اقشار مختلف کشور بنگرد، چنین می پندارد که یک جنگ نرم داخلی در کشور به راه افتاده است.
*بی گمان علت اصلی چنین وضعیتی نگاه خودی، ناخودی از بالا به پایین در کشور است. هنگامی که حاکمیت به تعریف "شهروند خوب" از دیدگاه خود دست می زند و برای آن، به غیر از پیروی از قانون، ملاک و معیارهای دیگری می شمارد و سپس در انتخاب کارگزاران و معتمدینش این ملاکها را حتی به قانونمداری و تخصص برتری می دهد، پادزیست بیماری خود ایمنی را به همه ی شهروندانی که در تعریف سلیقه ای و تنگش نمی گنجند می چسباند و چنین می شود که گروههای مطلوب و مورد تأییدش شروع به تاختن به دیگرانی که ناخودی شناخته می شوند می کند و آنها را دشمن می پندارد. حاصل این کازار هم مانند روماتیسم، گسترش درد و نارضایتی و سختی همکاری مدنی و زمینگیر شدن جامعه ی مدنی و مهاجرت در کشور می شود.
*همانگونه که بیماری خود ایمنی بدن بیمار را با درجاتی از معلولیت، کاهش طول عمر یا حتی مرگ مواجه می سازد، روماتیسم ملی ما نیز در سبکترین حالتش موجب فرسایش نیروهای مدنی و انگیزه و امید و جسارت شهروندان برای ساخت و توسعه ی کشور می شود.
*کلید توسعه و سرافرازی یک کشور هنر حکمرانی در رواداری با تمام نیروهای جامعه و خودی انگاشتن همه ی آنهاست. هر بخشی از جامعه به مانند یکی از دستگاهها یا اعضای بدن، به کاری می آید و سود همگانی دارد. همانگونه که نمی شود بدن را بدون کلیه یا کبد تصور کرد و نبود هریک زنجیره ای از رنج و سختی را به همراه خواهد آورد، ناخودی و بیگانه پنداشتن هر گروه از ایرانیان، خواه اقلیتها یا مهاجران یا دگراندیشها یا هر گروه و دسته ی دیگری، به مانند تلاش برای خارج کردن عضوی از اعضای بدن است.
مباد که این گروهها را به اعضای سرطانی بدن تشبیه کنیم، چون دیگر نمی توان امیدی به بدنی داشت که سرطان در آن گسترده شده است. این یک روماتیسم ملی است که برایند بی اعتمادی بی اندازه حاکمیت به شهروندان، یا همان ناخودیها است، دچار تشخیص اشتباه نشویم که آنگاه رنج این بدن صدچندان میشود.