انباشت بحران در جامعه؛ وقتی عدهای نور چشمی از حاشیۀ خاکی حرکت میکنند
محبت میکنم محبت میبینم ، راست میگویم راست میگویند ، بد کسی را نمیخواهم بد مرا نمیخواهند ، وظایفم را انجام میدهم وظایفشان را انجام میدهند ، مشورت میکنم مشورت میکنند ، خیانت نمیکنم خیانت نمیکنند ، منظم هستم منظم هستند ، بدگویی نمیکنم بدگویی نمیکنند ، با حرفم آزارشان نمیدهم با حرفشان آزارم نمیدهند ، همکاری میکنم و همکاری می
کنند
تلقی و حسی که از این گفتوگو پیدا کردم این بود که چقدر این انسان نرمال است . فرد نرمال خوبی ببیند خوبی میکند اما اگر همان فرد بکبار حذف شد دیگر احتیاط میکند ، وقتی به او خیانت شد فاصله میگیرد ، وقتی دروغ گفتند بدبین میشود ، وقتی از او سوء استفاده کردند درمحبت کردن تردید میکند ، اگر شخصی در قبال محبت کردن ، احترام گذاشتن و وظیفه شناس بودن واکنشهای منفی و مخرب ببیند چه روحیهای برای همکاری خواهد داشت ؟ همکاری و یا عدم همکاری معمولا در مقام عکسالعمل به رفتارهای دیگران انجام میپذیرد
تابه حال تجربه کردهاید که وقتی در ترافیک آرام رانندگی میکنید ناگهان اتومبیلی در شانۀ خاکی جاده سعی می کند از دیگران سبقت بگیرد ، معمولا در آن لحظه در ذهن انسان نرمال این اندیشه شکل میگیرد که چرا من باید ساعتها در ترافیک قانون را رعایت کنم اما دیگری این کار را نمیکند ؟ افراد در برابر رفتارهای بدی که انجام میدهند نباید مصونیت داشته باشند ، در چارچوبی که شایسته سالاری نباشد دروغ گفتن بدون مجازات بماند و غرور برتر از مصلحت باشد نرمالها فرار میکنند
بحرانها در جامعه انباشته میشود ، وقتی عدهای نور چشمی از حاشیۀ خاکی حرکت میکنند و بدون ترس از مجازات حقوق سایرین را نادیده میگیرند