ردپای آمریکایی در تشکیل امارت اسلامی
آمریکا در این نبرد از حمایت برخی از کشورهای منطقه از جمله روسیه و ایران که طالبان تهدید امنیتی برای آنها نیز محسوب میشد، نیز برخوردار شد. بعد از شکست طالبها، ایالات متحده دولتسازی و ملتسازی مدرن در افغانستان را در اولویت برنامههایش قرار داد.
با اینهمه از آنجایی که این کشور و سایر کشورهای غربی حاضر در افغانستان درک درستی از فضای منطقه و کشور افغانستان نداشتند، این سیاست شکست خورد، چرا که افغانستان کشوری است که بر پایه قومیتها تعریف شده است و این همان حقیقتی بود که نه شوروی در محاسباتش آن را لحاظ کرد و نه ایالات متحده.
جامعه افغانستان جامعهای است غالبا روستانشین که در این مناطق هستههای قومیتی و سنتها و آداب و رسوم حرف نخست را میزنند؛ با این حال، ایالات متحده بر مراکز شهرهای بزرگ متمرکز شد، بسیاری از چهرههای برجسته و تحصیلکرده افغان را برای شکلگیری دولت وارد این کشور کرد و میلیونها دلار برای تحقق و اجرایی کردن سیاستهایش صرف کرد، دلارهایی که صرفا زمینهساز شکلگیری دولتی ناکارآمد و درگیر فساد سیستماتیک شد.
از همین رو اگرچه در مناطق شهری به واسطه بازتر شدن فضای جامعه اندکی از آگاهیها افزایش یافت و جامعه مدنی شکنندهای شکل گرفت، اما جوامع روستایی بهسان گذشته دستنخورده باقی ماندند. در آن برهه زمانی آمریکاییها و سایر کشورهای غربی تصور میکردند طالبان بعد از شکست در افغانستان از میان رفتند؛ درحالیکه این گروه در پاکستان از کمکهای مالی و نظامی برخوردار بودند و گروهی هم با عبور از مرزها و اسکان در مناطق روستایی توانستند بسیاری از اعضای این جوامع را تحتتاثیر ایدئولوژیشان قرار داده و در عین حال دست به عملیاتهای خرابکارانه بزنند؛ عملیاتهایی که واشنگتن میبایست بدانها پاسخ میداد، از همین رو نظامیان آمریکا و بعدها نظامیان افغان که توسط ایالات متحده و ناتو آموزش دیده بودند با تشدید فعالیتهای تروریستی طالبها مواضع این گروه را که غالبا در میان مردم عادی زندگی میکردند، بمباران کردند.
این بمبارانها تلفات بسیاری را در جوامع روستایی برجای گذاشت و موجب شد تا نفرت از آمریکاییها افزایش یابد، هر چند تبلیغات چهرههایی چون حامد کرزی نیز بر این بیاعتمادیها و نارضایتیها دامن زد.
در ادامه طالبها با حمایتهای سرویسهای اطلاعاتی پاکستان فعالیتهایشان را در افغانستان تشدید کردند و این مسئله هزینه سنگینی را بر آمریکاییها تحمیل کرد، تا جایی که ایالات متحده در زمان ریاست باراک اوباما تصمیم گرفت که استراتژی خروج از افغانستان را اجرایی کند، با اینهمه به واسطه آنکه اوباما به مسائل بشردوستانه بیشتر اهمیت میداد، از هراس اینکه با خروج از این کشور تنشها آغاز شود و امنیت افغانها به خطر افتد، این استراتژی را اجرایی نکرد.
در زمان ریاست ترامپ نطفه مذاکره با طالبها ریخته شد، از همان زمان بود که چهرهای چون زلمی خلیل زاد که از اعضای تیم جورج بوش نیز بود، به نمایندگی از آمریکا با طالبها رایزنیها را آغاز کرد. در این باب نکتهای که باید مورد توجه قرار بگیرد آن است که زلمی خلیل زاد خیانتی بزرگ به جامعه افغانستان کرد، او یکی از نزدیکان طالبان بود و از همین رو ایالات متحده را تشویق میکرد تا با طرح شکلگیری امارت اسلامی موافقت کند (از همین رو شکلگیری هسته امارت اسلامی به واسطه او شکل گرفت)؛ بدین طریق که بر مبنای تاکتیک پیشنهادی این چهره افغان- آمریکایی، با خروج نظامیان آمریکایی دولتی ترکیبی متشکل از سیاستمداران افغان و طالبها شکل خواهد گرفت.
آمریکاییها نیز که از چند جهت تحتفشار قرار داشتند، با طرح پیشنهادی خلیل زاد موافقت کردند. با این تصور که امارت اسلامی پیشنهاد ساختاری است؛ ترکیبی که با ساختار سیاسی که طالبان رهبریاش را دو دهه گذشته بر عهده داشت متفاوت خواهد بود؛ محاسبهای اشتباه چرا که طالبها گروهی ایدئولوژیک هستند که هر اندازه هم امروز در ظاهر تلاش کنند چهرهای معتدل از خود به نمایش بگذارند، با این همه این حقیقت را در باب آنها نمیتوان کتمان کرد که این گروه همان طالبهای 20 سال گذشته هستند و خواهان اجرایی کردن قرائت رادیکالشان از شریعت و فقه حنفی-سلفی هستند.
بازندهها و برندههای تحولات افغانستان
درباره چرایی موافقت واشنگتن با بازگشت طالبها و عدم گزینش آلترناتیو دیگر باید به این مسئله اشاره داشت که بعد از پیروزی آمریکا و حضور در این کشور و شکلگیری دولت به ریاست حامد کرزی، اندکاندک چهرههای مجاهد که زمانی رویاروی شوروی و بعد طالبان جنگیده بودند، کنار گذاشته شدند؛ هر چند که بسیاری از همان جنگسالاران کهنهکار از ثروتهای میلیون دلاری که به این کشور برای بازسازی سرازیر میشد استفاده میکردند و با دولتیها همصدا بودند؛ در چنین شرایطی مردم افغان دیگر بدین گروه اعتمادی نداشتند و این چهرهها نیز از پتانسیل لازم برای شکلگیری گروه اپوزسیون برخوردار نبودند و به همین دلیل نمیتوانستند گزینه جدی برای آمریکا در زمان خروجش محسوب شوند، به همین دلیل طرح پیشنهادی زلمی خلیل زاد با چنین استقبالی روبهرو شد.
ایالات متحده نیز به واسطه فشارهای منطقهای و همچنین هزینههای تحمیلی در خاک افغانستان ناچار بود خروج از افغانستان را اجرایی کند، طبیعتا این خروج هم ایالات متحده را در موضع ضعف قرار داد و هم موجب شد تا بایدن هدف هجمه گسترده نمایندگان کنگره بهخصوص جمهوریخواهان قرار بگیرد. اما فارغ از اینکه واشنگتن در اجرایی کردن طرح خروجش مرتکب اشتباههای تاکتیکی بسیاری شد، اما این سیاستی بود که میبایست اجرایی شود.
با این همه باید گفت که تحولات افغانستان بازندهها و برندههایی داشت. در شرایط کنونی حداقل در میانمدت، ایالات متحده و کشورهای غربی بازندههای اصلی این بازی هستند. هر چند که رهبران آنها از حالا در تلاش برای تدوین استراتژی تازهای هستند.
در حال حاضر چین، روسیه و بهخصوص پاکستان دست بالا را دارند، هر چند هر کدام از آنها از تحولات افغانستان منافع خاصی را برای خود لحاظ میکنند. به همین دلیل پیش از سقوط دومینوار ولایتهای افغانستان روسها به شکلی جداگانه با طالبها مذاکره کردند و تعهد گرفتند که این گروه در آسیای میانه و جنوب روسیه فعالیت نداشته باشند و تلاش نکنند تا گروههای رادیکال ساکن این مناطق را به لحاظ فکری و تسلیحاتی تقویت کنند.
چین نیز استراتژی خاص خود را دارد؛ رهبران پکن نیز در جریان رایزنیهایشان با مقامهای طالب تعهد گرفتند تا از اویغورهای سین کیانگ حمایتی نشود. چینیها علاوه بر این بر معادن غنی افغانستان متمرکز هستند.
در نهایت پاکستان که از آن تحت عنوان پدرخوانده طالبها یاد میشود که گروهی از پشتونهایش هم در افغانستان مستقر هستند و در طول مبارزه همصدا با طالبها فعالیتهای تروریستی بسیاری را در شهرهای افغانستان بهخصوص در مزارشریف به انجام رساندند. تا پیش از اجرایی شدن طرح امارت اسلامی هند پروژه میلیاردی برای سرمایهگذاری در افغانستان داشت؛ کشوری که رقیب اسلامآباد تلقی میشود. پس با حضور طالبان و خروج هندیها، یکی از مهمترین اهداف پاکستان یعنی پایان دادن به حضور اقتصادی رقیب در کشور همسایه محقق شد.
علاوه بر این اسلامآباد تلاش دارد تا از طرح جاده ابریشم چین نیز سود ببرد؛ بدین معنا که در سالهای اخیر، چین از طریق سرمایهگذاری در زیرساختهای فیزیکی، یعنی بندرها و خطوط لوله، راهآهن سریعالسیر و سایر تاسیسات، با تجارت و سرمایهگذاریهای دوجانبه به دنبال تعمیق مرکز جهانی خود با اتصال به آسیا، اروپا و آفریقا در کشورهای در امتداد جاده ابریشم زمینی و دریایی است.
عمان قرار است نقش حیاتی در رد پای در حال گسترش چین در خاورمیانه بازی کند. موقعیت دریایی سودمند آن، نفوذ در بازارهای انرژی و سیاست خارجی مستقل، عمان را به یک شریک جذاب برای چین تبدیل کرده و از اهمیت راهبردی اساسی در ساخت و تحقق ابتکار جاده ابریشم دریایی قرن بیستویکم (MSRI) برخوردار است. عمان مشتاقانه MSRI چین را پذیرفته و ابراز اشتیاق کرده است تا از نفوذ روزافزون چین در خاورمیانه برای تبدیل خود به یک مرکز تجارت جهانی و تولید استفاده کند.
در چنین چارچوبی پاکستان در تلاش است تا ذیل این پروژه آسیای میانه را به گواده متصل کند. مسئلهای که بندر چابهار را که قرار بود بیش از این توسط هند توسعه یابد، در موضع ضعف قرار خواهد داد (در این باره نباید انفعال دستگاه دیپلماسی کشورمان را نادیده گرفت، ایران میبایست در این باره سیاست پویاتری را دنبال کند). از طرفی دیگر قدرت یافتن گروهی رادیکال نزدیک به اسلامآباد در کابل برای اقتصاد پاکستان نیز بسیار بااهمیت است.
اما در باب ایران باید گفت در شرایط کنونی که ایران دارای دشمنان بسیاری در منطقه است، راهی وجود دارد تا اینکه تا مادامی که طالبان چهره واقعیاش را نشان نداده، زمینه برای درک متقابل تهران و طالبها هموار شود، هرچند در بلندمدت به واسطه آنکه طالبها چهره رادیکال و حقیقیشان را به نمایش خواهند گذاشت و از آنجایی که تهران هم نمیتواند در برابر کشتار احتمالی هزارهجات و فارسزبانها و حتی تاجیکها سکوت اختیار کند، دستگاه دیپلماسی کشورمان میبایست در عرصه امنیتی استراتژی دقیقی را تدوین کند. بهخصوص آنکه ایران خاطره خوشایندی از طالبها ندارد و حمله تروریستی این گره به مزارشریف و به شهادت رساندن دیپلماتها و خبرنگار ایرانی موجب شده بود تا در آن برهه زمانی طالبها به تهدید جدی امنیتی برای ایران تبدیل شوند.
پسلرزههای امارت طالبان در منطقه
در این میان باید چند گزاره لحاظ شود، اول آنکه طالبها فعلا مدعیاند که با طالبهای دو دهه گذشته متفاوت هستند، با اینهمه این موضعگیری نمیتواند درست باشد؛ چرا که طالبها بنیادگرا و ایدئولوژیک هستند و تفسیری رادیکال دارند و میخواهند همین قرائت را اجرایی کنند. با اینهمه باید بدانند که با توجه به مخالفتهای سراسری در افغانستان علیه این گروه طبیعتا اجرایی کردن رویکرد پیشین صرفا زمینهساز افزایش تنشها در کشور خواهد شد، فعلا که طالبها با چهرههایی چون حامد کرزی و عبدالله عبدالله در حال رایزنی هستند. ائتلافی در شمال به رهبری احمد مسعود فعالیتش را آغاز کرده، هر چند طالبها برای حمله به این منطقه خیز برداشتند (شواهد نشان میدهد احمد مسعود خیلی زود وارد میدان شد، شاید باید منتظر نتایج رایزنیها در کابل میماند).
در اینجا دو مسئله باید موردتوجه قرار بگیرد: اول، طبیعتا طالبها چهره واقعیشان را نشان خواهند داد، آن زمان با افزایش تنشهای داخلی افغانستان نیز امن نخواهد بود؛ بهخصوص با حضور گروههای تروریستی چون داعش و القاعده که در صورت تضعیف طالبان میتوانند تهدید جدی محسوب شوند و طبیعتا با افزایش قدرت و به دست آوردن میدان شروع میکنند به سربازگیری از مناطقی که جریانهای رادیکال اویغورها و چچنیها فعالیت دارند.
در این میان نباید خطر کشورهای ثروتمند خیلج فارس، عربستان و امارات برای تقویت گروههای رادیکال چون طالبها و حتی داعش و القاعده را هم لحاظ نکرد. این گروه از بازیگران برای حمایت از تروریستها حتی با یکدیگر رقابت هم دارند. اگر اسرائیل هم پشت این بازیگران عرب قرار بگیرد، در آن صوت باید در انتظار پسلرزههای امنیتی منطقهای جدی باشیم. بدین معنا که با افزایش تنش و شورش داخل در افغانستان، منطقه هم به شکل جدی و امنیتی درگیر خواهد شد.
با توجه به این حقیقت که طالبها گروهی بدوی هستند و در کوتاهمدت به اصل خود بازخواهند گشت، پس میتوان در انتظار تنشهای جدی چون شیعهکشی و درگیریهای قومیتی و درگیریهای جریانهای دینی بود، مقولهای که حداقل تهران نمیتواند در برابرش سکوت کند. به نظر میرسد از آنجایی که در افغانستان اصل بر فرقهگرایی است، اگر طالبها میخواهند هسته اصلی قدرت را در اختیار داشته باشند میبایست به اصل فدرالیسم پایبند باشند، بدین معنا که غرب و شمال به شکلی جداگانه و با لحاظ کردن فرهنگ و سنتها خود فعالیت داشته باشند و جنوب و شرق نیز به شکلی جداگانه اداره شوند، الگویی که در بخشی از پاکستان و حتی هند نیز اجرایی شده است.
با این همه فعلا برای تبیین آنچه در آینده قرار است رخ دهد، قضاوت دشوار است، معادلات حاکم بر منطقه پیچیدهتر از گذشته شده، بازیگران که امروز برنده هستند شاید بازنده این بازی باشند، پس در ابتدا باید دید تحولات داخلی افغانستان به کدام سو هدایت میشود و اینکه آیا مذاکرات چهرههای سیاسی افغان با رهبران سیاسی طالب به نتیجه خواهد رسید یا خیر.
منبع: روزنامه سازندگی