آیا ورود دولت به سینما موجب ریزش مخاطب شد؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم«پویا»، برنامه سینمایی «هفت» شب گذشته 3 دی ماه با موضوع بررسی مدیریت سینمای دولتی روی آنتن زنده شبکه سه سیما رفت.
در بخشی از این برنامه گزارشی از رابطه بین سینمای دولتی و ریزش مخاطب پخش شد. مشروح این گزارش را در خبرگزاری تسنیم بخوانید:
با آنکه بخش عمدهای از تولیدات سینمای پیش از انقلاب، به ویژه فیلمفارسیها، را محصولاتی تشکیل میدادند که توسط بخش خصوصی و سرمایه شخصی تولید شده بودند اما این سینما در انتهای مسیر خود به میزانی در جذب مخاطب ناموفق بود که سینمای ایران در سال 56 اعلام ورشکستگی کرد و در سالهای پایانی پیش از انقلاب جلسات مختلفی برای حل بحران سینمای ایران تشکیل شد، اما فایدهای برای احیای مجدد سینمای ایران نداشت.
پس از تشکیل ساختار جدید سینمای ایران در سالهای ابتدایی پس از پیروزی انقلاب اما با آنکه مدیران وقت ساختار سینمای ایران را به سمت هرچه دولتیتر شدن پیش بردند، اما مخاطبان قهرکرده از سینمای پیش از انقلاب با سینمای جدید ایران آشتی کردند و بسیاری از آثار دهه شصت از جمله «عقابها» از ساموئل خاچیکیان، «کانی مانگا» از سیفالله داد، «گذرگاه» از شهریار بحرانی و چندین فیلم دیگر تا امروز در صدر پرمخاطبترین فیلمهای سینمای ایران باقی ماندند.
با ادامه مسیر سینمای ایران و ورود نهادها، سازمان و موسسات دولتی و حکومتی دیگر به چرخهٔ فیلمسازی به مرور تعداد مخاطب سالیانهٔ سینمای ایران کاهش پیدا کرد و صحبت در مورد دوگانهٔ سینمای دولتی- سینمای خصوصی و ارتباط آن با کاهش مخاطب به یکی از بحثهای دائمی رسانهها و نشستهای سینمای ایران تبدیل شد. البته در این بین گروهی نیز مدعی بودند که عامل اصلی سقوط تعداد مخاطب سینمای ایران را نه در چرخهٔ دولتیِ تولیدِ آن، بلکه باید در افزایش حاشیههای محتوایی محصولات آن یافت و برای اثبات گزارهٔ خویش نیز وضعیت نهایی سینمای پیش از انقلاب را شاهد مثال میآوردند.
به این ترتیب تعداد مخاطب سالیانهٔ سینمای ایران در دولت هشتم، یعنی در سالهای پایانی دهه هفتاد و سالهای ابتدایی دهه هشتاد، با کاهشی چشمگیر از سالهای پیش از خود به میانگین 18تا 19 میلیون نفر در سال رسید و در این سالها تعداد معدودی از فیلمها مانند «مرد عوضی» از محمدرضا هنرمند، «قرمز» از فریدون جیرانی، «شوکران» از بهروز افخمی، «دو زن» از تهمینه میلانی توانستند توفیقی نسبی در جذب مخاطب در مقایسه با میزان مخاطب آثار دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد بیابند.
با همین منوال روند نزولی تعداد مخاطب سینمای ایران تا جایی ادامه یافت که در سالهای پایانی دهه هشتاد و ابتدای دهه نود میانگین مخاطب سالانهٔ سینمای ایران به 8 تا 9 میلیون نفر رسید و در پایینترین میزان خود در سالهای پس از انقلاب قرار گرفت. با وجود کاهش هرسالهٔ میزان مخاطب اما در نکتهای قابل تامل تعداد آثار تولیدی در سینمای ایران هرسال افزایش پیدا کرد و میزان سرمایهگذاری نهادهای دولتی در سینما به جایی رسید که اکثریت مطلق محصولات سینمایی پیش از نمایش عمومی به سوددهی میرسیدند، بنابراین به دلیل چرخهٔ معیوب سینمای ایران، بیتوجه به اقبال و یا عدم اقبال مخاطبان از فیلمهای سینمایی، دستمزد عوامل آن، بهویژه بازیگران نیز روندی صعودی یافت.
در این بین بحثها و نظرات کارشناسی در تحلیل چرایی این اتفاق و راهحلهای آن به چند دسته تقسیم شد. گروهی یکسره بر طبل حذف کامل هرگونه بودجه و سرمایه دولتی از سینمای ایران کوبیدند. گروهی دیگر این اتفاق را باعث نابودی سینمای ایران دانستند و سرمایهگذاری دولت بر تولید آثار ملیِ پرهزینه را که بخش خصوصی توان ساخت آنها را ندارد لازم دانستند و گروهی دیگر نیز همچنان مشکلات ساختاری و محتوایی محصولات سینمایی ازجمله افزایش فیلمهای خیانتمحور مانند «برف روی کاجها»، «من مادر هستم»، «من همسرش هستم» و «سعادتاباد» و همچنین تولید انبوه آثار اجتماعی تلخ مانند «قصهها»، «برف»، «فصل فراموشی فریبا» و دهها اثر مشابه اینها را عامل ریزش مخاطب سینمای ایران میدانستند نه سرمایهی تولیدی آنها را.
با این وجود در سال 95 به یکباره میزان مخاطب سینمای ایران افزایشی چشمگیر یافت و پیشبینی میشود تا پایان سال به رقمی حدود 25 میلیون مخاطب دست یابد، درحالیکه در این سال تغییری در میزان سرمایهگذاری دولتی یا تعداد فیلمهای دولتی و خصوصی رخ نداده است. بنابراین سوال این است که آیا واقعا عامل اصلی ریزش مخاطب سینمای ایران دولتی بودن آن است؟ آیا باید هرگونه سرمایهگذاری از بودجه عمومی را در سینما حذف کرد یا باید در تولید فیلمهایی خاص از آن بهره برد؟ و در این بین سهم مشکلات ساختاری و محتوایی در کاهش و یا افزایش مخاطب سینمای ایران چه میزان بوده است؟