سرانجام آخرین فرمانده ارتش سلطنت پهلوی! +عکس
به گزارش فارس، سرانجام روزی که قره باغی به آن روز «ر» نام نهاده بود، فرا رسید. قره باغی که از دیگران شنیده بود شاه، فردا از کشور می رود، با آن که دعوتی برای حضور در فرودگاه دریافت نکرده بود،خود را به آنجا رساند. در گوشه پاویون سلطنتی شلوغ و درهم ریخته ایستاد تا سوالی را با شاه مطرح کند که به نظرش بسیار مهم بود.
هر بار که خواست جلو برود، کسی رسید و موضوعی مطرح شد تا بالاخره موفق شد و از شاه پرسید «دفتر ستاد خبر می دهد برای برقراری تماس با اعلیحضرت هماهنگی نشده است.» شاه که باور نداشت قره باغی هنوز داستان را نفهمیده باشد، فقط پاسخ داد: «بله». قره باغی اصرار کرد: «پس اگر گزارش فوری وجود داشت، چطور به عرض برسد؟» شاه این بار فریاد کشید: «چه گزارشی! گزارش برای چه؟!» و فرح بازوی او را کشید.
قره باغی خوابزده ماند و این سرنوشت فرمانده ارتشی بود که همه نخ هایش به کسی وصل بود که داشت می رفت. قره باغی جلو پله های هواپیما، سلام نظامی داد. بغض گلویش را گرفته بود.
میخواست بگوید: «مرا هم ببرید.» آخرین کلام را از شاه شنید؛ «آزاد»
لحظاتی بعد به داخل هواپیما رفت. شاه داخل کابین خلبان بود و قره باغی، او را ندید. فقط توانست دست فرح را ببوسد و به او التماس کند که شاه را وا دارید تا دو سه روز دیگر برگردند!