عاشق طبقات «منفی دو» هستم
خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: «.مجید غلامی جلیسه» کمی بیش از ۲ سال پیش با پیشنهادی که از طرف سیدعباس صالحی معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد، مسئولیت اداره خانه کتاب، از موسسات زیرمجموعه این وزارتخانه را بر عهده گرفت. این مدیر جوان که هنوز اعتماد به نفس بالایش حین مصاحبه بارها رخنمایی میکند، با تخصصی که در زمینه کتابشناسی، فهرستنویسی و تهیه بانکهای اطلاعاتی دارد، توانسته در این مدت پایههای آماری مناسبی در زمینه برای حوزه کتاب و نشر ایجاد کنده و ایدههای حمایتی عیدانه و تابستانه و پائیزه کتاب او، کتابفروشان و ناشران را هم انگیزهمند کرده است.
جلیسه، دانشگاه نرفته و به جایش نوجوانی و جوانی خود را در حوزه گذرانده است. میگوید «زمانی ۲۳ ساعت از شبانهروز را کتاب میخواندم اما الان وقتم در جلسات مدیریتی تلف میشود». با این حال تاثیر فعالیت خود را در این جایگاه، بیشتر از یک کتابشناس معمولی اما متخصص ارزیابی میکند و در مجموع نمره بالایی به کارنامه فعالیت خود در کمتر از ۵۰ سال از عمری که سپری کرده، میدهد. تخصصاش پژوهش در حوزه کتابهای عهد قاجار است و در گفتگو هم، از تاثیر ناصرالدین شاه در رونق گرفتن چاپ و نشر کتاب و مطبوعات، مفصل سخن گفت.
او مدیری است سِلفی باز و به شدت علاقهمند به حضور در شبکههای اجتماعی که در سفرهایش از ضبط ماشین، به جای موزیک، کتاب صوتی گوش میکند.
از غلامی جلیسه بیش از ۲۰ اثر تالیفی و تصحیح متون و کتابشناسی نشر یافته است. گپ و گفت ما را با مجید غلامی جلیسه، مدیرعامل خانه کتاب، در زیر ملاحظه میکنید:
* آقای جلیسه شما گیلانی هستید و از منطقهای به همین نام. درست است؟
بله، پدر و مادر من گیلانی هستند اما خودم متولد قم هستم. «جلیسه» هم نام دهی است واقع در مرز کوهی گیلان و قزوین.
* جای خوش آب و هوایی است. باید دوره کودکی خوبی را گذرانده باشید.
البته وقتی من در قم به دنیا آمدهام، پدر و مادرم در تهران زندگی میکردهاند. از آنجا که پدرم نظامی بود، دو هفته بعد از تولدم، به تبریز، محل ماموریت آن زمان پدرم، نقل مکان کردیم. من تا ۶ سالگی در تبریز زندگی میکردم تا اینکه دوباره محل ماموریت پدرم تغییر کرد و این بار، من در بوشهر وارد کلاس اول دبستان شدم و تا کلاس چهارم هم در دبستان «شهید سلخی» بوشهر درس میخواندم. باز هم به خاطر ماموریت پدرم، کلاس پنجم ابتدایی را در اصفهان گذراندم و از آن زمان تا ۲۱ سالگی، یعنی بعد از اتمام دوره دبیرستان در این شهر بودم.
* بعد از دبیرستان، به دانشگاه نرفتید و به جایش رفتید حوزه علمیه. چرا؟
خیلی علاقهمند بودم خودم دروس دینی و حوزوی را بخوانم و تجربه کنم و این برایم بسیار مهم بود. البته آن زمان که در هنرستان، سال آخر رشته مدیریت و اقتصاد را میخواندم، نمرات خیلی خوبی داشتم و میتوانستم در همین رسته فوق دیپلم کار و دانش بگیرم و وارد دانشگاه شوم ولی درس را رها کردم و وارد حوزه علمیه اصفهان شدم.
* کمی از دوران مطالعه در حوزه بگوئید. استادانتان چه کسانی بودند؟
بسیار دوران خوبی بود. یکی از استادانمان، مرحوم رنجکش بود که از اساتید بسیار خوب حوزه به شمار میرفت و تاثیر زیادی در حوزه روششناسی تحقیق و پژوهش بر طلبهها به جای گذاشت. اساتید دیگری هم داشتیم مانند آقای مقصودی و آقای صادقی و گاه خارج از حوزه هم جلساتی نزد چهرههای بزرگ آن زمان مثل آیتالله ناصری و آیتالله مظاهری میرفتیم و در مجموع دوره بسیار موثری دست کم برای من بود. البته علاوه بر اینکه هم پدرم و هم مادرم - و به خصوص مادرم - به کتاب خواندن علاقه داشتند، خودم هم از کودکی علاقه زیادی به مطالعه و کتابخوانی داشتم و «کیهان بچهها» را همیشه با پول توی جیبی خودم میخریدم و میخواندم.
یادم میآید کلاس اول راهنمایی بودم که مسئول کتابخانه مدرسه شدم و اولین کاری که کردم، این بود که کتابخانه را سازماندهی و همه کتابهایش را فهرستنویسی کردم. دبیرستان که بودم، کتابخانه مسجد محلهمان فوقالعاده کتابدار خوبی داشت و کتابخانه خوبی هم بود؛ یک کتابخانه قفسهباز که هر کتابی را میخواستیم، میتوانستیم بگیریم و بخوانیم. از همان دوران مطالعه من بیشتر، حرفهایتر، کاربردیتر و پژوهشمحورتر شد. خودم هم تقریباً همیشه همه شهریهام را کتاب میخریدم. الان هم کتابخانه فوقالعادهای دارم و فکر میکنم چیزی در حدود ۱۵ هزار جلد کتاب در خانه دارم که شاید بخش قابل توجهی از این کتابها مربوط به همان دوره و بعد از آن باشد.
* کی و چرا از اصفهان به قم نقل مکان کردید؟
من تا ۲۱ سالگی در اصفهان بودم اما جذابیت قم برایم بسیار بیشتر بود. یکی از دلایلی که آمدم قم، این بود که کتابفروشیهای اصفهان، عمدتاً کتابهای عمومی و یا دانشگاهی داشتند و کتابهای دینیشان و یا کتابهایی که برای کارهای پژوهشیام میخواستم، کم بود. از طرف دیگر اکثر فامیلهایمان قم زندگی میکردند و رفت و آمدم به این شهر زیاد بود. وقتی از کتابخانههای قم استفاده میکردم، همیشه حسرت میخوردم که چرا این همه کتاب خوب در شهرهای دیگر مثل اصفهان، نیست.
* مگر علاقه اصلی کتابخوانی و زمینه مطالعاتی شما چه حوزهای بود که ماندن در اصفهان، جوابگوی آن نبود؟
من اوایلی که وارد حوزه علمیه اصفهان شدم، به جهت علاقهمندیام به مطالعات در حوزه قرآن و هم اینکه خودم هم قاری قرآن بودم و در گروههای تواشیح هم بودم، عمده تمرکزم روی این حوزه بود. بعد از مدتی، زمینه علاقهام به حوزه «تراثی» تغییر پیدا کرد؛ فکر میکنم ۲۰ سالم بود که اولین جرقههای مطالعه در حوزه میراث اسلامی و بعدها ایرانی در من شکل گرفت و با همین گرایش و انگیزه هم وارد قم شدم که در این حوزهها، تحقیق و پژوهش بکنم. اتفاق خیلی خوبی که در آن دوره برای من افتاد، این بود که با کسانی آشنا شدم که همه در همین حوزه کار میکردند و به من کمک میکردند که مطالعات گستردهتری داشته باشم. اولین مقاله پژوهشی که منتشر کردم، سال ۱۳۸۱ در مجله «کیهان فرهنگی» بود که در آن احمد بن محمد بن احمد میدانی معروف به «امام میدانی» صاحب کتاب «مجمع الامثال» را معرفی کرده بودم. بعد از آن هم، همین گرایش را حفظ کردم.
* چند سال در قم ماندید و از کی و چرا به تهران آمدید؟
من هنوز هم عمده وقتم را در قم هستم. بهانه مضاعفی هم که من را از اصفهان به قم کشاند، ازدواج بود. من برج ۱۲ سال ۷۸ ازدواج کردم و از آنجا که همسرم هم قمی بود، سال ۸۱ به این شهر آمدیم. اوایل ایدهام این بود که همسرم را هم به اصفهان بیاورم چون در این شهر امکانات زیادی در اختیارم بود و علاوه بر اینکه تحصیل میکردم، کار هم میکردم و درآمد خوبی هم داشتم و برایم سخت بود که همه اینها را رها کنم و به قم بیایم. اما از یک طرف میدیدم که به هر حال من در قم ازدواج کردهام و فامیلها و دوستان همسرم هم در قم بودند و از طرف دیگر من هم مایل بودم که تحصیلات را در حوزه ادامه دهم و به همین خاطر و در حالی که شغلی هم نداشتم و صرفاً برای تحصیل و پژوهش، تصمیمم را گرفتم و آمدیم قم.
* شما ۱۸ سال است که ازدواج کردهاید و سه فرزند هم دارید. آنها را هم اهل کتاب بار آوردهاید؟
دو فرزند اول من دوقلو بودند که ۲۵ اسفند ۱۳۸۶ به دنیا آمدند. با فاصلهای ۵ ساله، فرزند بعدیمان که باز هم پسر بود، در ۸ خرداد ۱۳۹۱ به دنیا آمد. دوقلوها فوقالعاده کتابخوان هستند.
* شما خیلی جوان بودید که به خانه کتاب آمدید و مسئول معاونت فرهنگی این موسسه شدید و بعد هم مدیرعامل. با آقای صالحی (معاون فرهنگی وزیر ارشاد) هم از قبل آشنایی داشتید؟
نه، من هیچ شناختی از آقای صالحی نداشتم و هیچ ارتباطی هم طبیعتاً نداشتم. زمانی که آقای (نجفعلی) میرزایی مدیرعامل خانه کتاب شد، هیچ شناختی از او هم نداشتم علیرغم اینکه بعدها متوجه شدم که خانه آقای میرزایی در قم، خیلی نزدیک خانه ما است. یکی از دوستانم که بعداً متوجه شدم دوست آقای میرزایی هم هست، به همراه ایشان، جمعی را تشکیل داده بودند تا درباره مباحث مربوط به کتاب بحث و تبادل نظر کنیم. در این جلسات، آقای میرزایی بسیار اظهار لطف میکرد که با ایشان همکاری کنم که این مسئله بعدها به حضور من در معاونت فرهنگی خانه کتاب منجر شد. بعد هم به دلایلی آقای میرزایی از این مجموعه رفت. شاید به دلیل عملکردی که در آن مدت هفت، هشت ماهه در معاونت فرهنگی خانه کتاب داشتم، دوستان لطف کردند و به بنده اعتماد کردند و مسئولیت خانه کتاب را به حقیر تفویض کردند.
* شما به آرشیو و نگهداری مقالات و مطالب کتابی بسیار علاقه دارید؛ کانه نگران هستید مطالب روزی از بین برود. این نگرانی از کجا میآید؟
این یک روحیه پژوهشگری است. شما هیچ پژوهشگری نمیتوانید پیدا کنید که ذهن دستهبندی شده و آرشیوگرایی نداشته باشد. اگر من را به عنوان یک پژوهشگر قبول داشته باشید، تمام سعیام مثل هر پژوهشگر دیگری در زندگی این بوده که مجموعهای از اطلاعات را گردآوری و دستهبندی کنم تا در زمان خودش از آنها استفاده کنم. پایه هر کار حرفهای و آیندهنگرانه و آینده پژوهانه، همین است. چرا کتابخانه دانشگاهیِ گوتینگن که شهر کوچکی است در آلمان، الان ۵ میلیون جلد کتاب دارد؟ یا چرا میشنویم کتابخانهای در برلین ۶ میلیون جلد کتاب دارد؟ علت جمعآوری این همه کتاب چیست؟ این جمعآوری، پایه تمام تحقیقات و پژوهشها و تزها و تئوریهایی است که پژوهشگران آن دانشگاه یا آن شهر قرار است درباره آنها بحث و بررسی کنند. جمع کردن برای تحلیل و استنتاج و برنامهریزی یک امر کاملاً بدیهی و ضروری در هر حوزهای است. ما نمیتوانیم برای آینده یک مسئله مثل کتاب تصمیم بگیریم، فارغ از اینکه بدانیم در گذشته چه وضعیتی داشته و یا در حال چه وضعیت دارد.
* شما به عنوان یک کتابپژوه، عمدتاً به تتبع و پژوهش در زمینه وضعیت کتاب در دوران قاجار علاقه دارید. این علاقه از کجا نشات میگیرد؟
در این زمینه پژوهشی، من از سال ۸۳ تاکنون روی یک موضوع خاص متمرکز شدهام و با هزینه و علاقه شخصی خودم و بدون هر گونه وابستگی یا دلبستگی به جایی، موسسهای را به نام «بیاض» بنا کردم که به صورت تخصصی روی کتابهای چاپ قدیم بالاخص کتابهای دوره قاجار فعالیت میکند. آن زمان به این نتیجه رسیدم که بحمدالله حوزه کتابهای خطی ما، به نسبت سایر حوزهها، بسامانتر است چرا که کتابخانههای بزرگی را هم داریم مثل کتابخانه ملی، کتابخانه مجلس، کتابخانه ملک، کتابخانه مرعشی در قم و کتابخانه آستان قدس رضوی که سرمایهگذاریهای جدی در این رابطه انجام میدهند. ما مصححین و فهرستنگاران نسبتاً زیادی را داریم که در این حوزه (کتابهای خطی) کار میکنند اما دورهای که پژوهش درباره آن مغفول مانده است، همین دوره برزخی بین کتابهای خطی و کتابهای چاپی جدید است. جمعبندی خودم این بود که آثارِ این بازه زمانیِ برزخی، نه مورد توجه کتابخانههای ما بودهاند، نه آنچنانکه باید، مورد توجه پژوهشگرانمان و نه مورد توجه مصححین و فهرستنگارانمان؛ بلکه تمام تمرکز این جامعه، روی کتابهای خطی است.
لذا تصمیم گرفتم روی این موضوع یعنی کتابهای چاپ سنگی و سربی، متمرکز شوم. این اتفاق برای خودم خوشایند بود و نتیجهاش هم در عمل فوقالعاده بود؛ زمانی که من این کار را آغاز کردم، کتابخانهها کمترین اهمیت را به این موضوع میدادند اما امروزه میبینم که سرمایهگذاری زیادی روی این موضوع انجام میدهند؛ البته نمیگویم این نتیجه تلاش من و همکارانم در موسسه «بیاض» بوده اما حداقل جرقههایش را ما زدیم.
* ظاهراً شما عاشق ناصرالدین شاه هم هستید و او را پدر رنسانس نوین ایران میدانید. درست میگویم؟
من هیچ علاقهای به هیچ شاهی ندارم. من در حوزه کاری خودم بحث میکنم؛ یعنی چاپ و کتاب. واقعیت این است که اتفاقات خوبی در این حوزهها در دوره ناصرالدین شاه و دوره قاجار افتاد. چاپ برای اولین بار در دوره صفویه و در زمان شاه عباس صفوی، وارد ایران شد. ما در جلفا دستگاه چاپ و چاپخانه داشتیم اما با کمال اسف و تعذر، به جهت عدم توجه ویژه به این موضوع، ایران ۳۰۰ سال از تحولات حوزه چاپ دنیا عقب افتاد؛ یعنی زمانی که ما مثل امپراطوری عثمانی یا امپراطوری روسیه یا حتی امپراطوری شبه قاره در هند میتوانستیم از مزایای صنعت چاپ بهرهمند شویم، متاسفانه به دلایل مختلف یک فرصت سوزی که من در جایی از آن با عنوان «فرصت سوزی صفویه» یاد کردهام، اتفاق افتاد و در حالی که دنیا عملاً درگیر چاپ حرفهای و چاپ با تیراژ بالا شده بود، ما هنوز داشتیم استنساخ میکردیم. دارالفنون از کجا شکل گرفت و چرا تاسیس شد؟ دلیل آن، رشد آگاهی ناشی از گسترش کتابها بود؛ کتابهایی که تا قبل از آن وسیلهای اشرافی و کلکسیونی محسوب میشد، یعنی اینگونه نبود که در دست و بال همه مردم، کتاب ریخته باشد. اما زمانی که با همت و اراده عباس میرزا، چاپ، به زور از روسیه کنده شد و وارد ایران شد و چاپ کتاب آغاز شد، به یکباره میبینیم که طیف وسیعی از کتابها در حوزههای مختلف علوم هم علوم اسلامی و علمی منتشر شد و ما تاثیر انتشار آنها را میبینیم.
همانطور که گفتم این حرکت را عباس میرزا کلید زد و انجام داد اما در دوره ناصرالدین شاه به جهت علاقه شخصی او به این حوزه و همچنین حوزههای مختلف تمدنی که البته از روحیه معلم بزرگ او، امیرکبیر نشات میگیرد، سرعت چاپ و تکثیر و انتشار در حوزه صنعت چاپ چه در عرصه کتاب چه در عرصه روزنامه، بیشتر شد و من فکر میکنم ما تا حدودی مشروطه را مدیون این اتفاقاتی هستیم که در دوره ناصرالدین شاه رخ داد. لذا از این حیث، اتفاقاتی که در این دوره افتاده است، از این حیث باید تحلیل شود.
* آقای جلیسه! شما آدم مجازیبازی هستید و در فیسبوک و اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی، حضور فعالی دارید. خیلی هم به گرفتن عکس سِلفی علاقه دارید و در سفرهایتان، آمار این سِلفیها بیشتر هم میشود. این، خیلی به علایقتان در زمینه پژوهش و مطالعه که کتاب و کتابشناسی در عصر قاجار و حتی قبل از آن است، نمیخواند. اینطور نیست؟
(با خنده) در حوزه علمیه اصفهان و سال ۷۶، من اولین کسی بودم که کامپیوتر یاد گرفتم. اولین استاد رسمی من در کامپیوتر آقای سیداحمد سجادی، مدیرعامل مرکز تحقیقات رایانهای اصفهان - که اینک از دوستان بزرگوارم است - بود که به من «داس» یاد داد. خودم آنقدر سریع کامپیوتر را یاد گرفتم که اولین سایت را در حوزه علمیهای که در آن درس میخواندم، راه انداختم. از همان ابتدا خیلی علاقهمند بودم که از ابزار جدید به جهت کاربردهایی که داشت، استفاده کنم. اولین مقالههایم را خودم تایپ کردم و تا الان هم هیچ مطلبی را به کسی ندادهام که برایم تایپ کند و حتی تا مدتی صفحهبندی کتابها و مقالات خودم را خودم انجام میدادم. زمانی که «بیاض» را راه انداختم، اولین وبسایت فروش آنلاین کتابهای قدیمی را راهاندازی کردم. همیشه جدیدترین کامپیوترها یا لپ تاپها یا گوشیهای هوشمند را میخریدم.
* این ابزارها جای آن مطالعه کاغذی را نگرفتهاند؟
نه. بلکه همیشه ابزاری بوده است برای سرعت بخشیدن به کارهای تحقیقی و پژوهشیام. امکانات جدید در دنیای دیجیتال همیشه جزئی از زندگی من بوده است نه به این معنا که بخواهم پُزاش را بدهم و یا استفاده نامطلوب از آن داشته باشم بلکه همیشه در راستای استفادههای دیگر من بوده است.
* شنیدهام در سفرهایتان که کم هم نیست، به جای موزیک، از ضبط ماشین، کتاب صوتی گوش میدهید.
بله، همینطور است. به نظر من کتاب صوتی امکان بسیار خوبی است و به شناخت بیشتر ما از کتابها، کمک میکند. متاسفانه عمده وقت ما به عنوان مدیر، در جلسات تلف میشود و متاسفانه و متاسفانه و متاسفانه، فرصت مطالعه و تحقیق و پژوهشمان بسیار کم است. من زمانی بود که در طول شبانهروز ۲۰ و گاه حتی تا ۲۳ ساعت مطالعه میکردم اما الان اگر در طول هفته بتوانم یک ساعت گیر بیاورم تا کتابی، مجلهای یا مقالهای بخوانم، شاهکار خواهد بود!
* دوست دارید شغل فعلیتان را رها کنید و کارتان را با یک پژوهشگر حوزه کتاب عوض کنید؟
این مسئولیت هم روزی تمام میشود و این میز همانطور که به قبلیها وفا نکرده، به من هم وفا نمیکند. گاهی به سوالی که مطرح کردید، فکر میکنم. کاری که الان دارم، لذتهایی دارد که برای خودم خیلی جالب است؛ من در این جایگاه اتفاقاتی را رقم زدم که لذت و تاثیرات آنها به مراتب بیشتر از لذتی است که کنج کتابخانه مدرسه فیضیه کسب میکردم و میکنم. برای توضیح بیشتر لازم است نکتهای را بگویم؛ اکثر کتابخانههای بزرگ در کشور ما در طبقات منفی دو هستند و همیشه هم گفتهام که عشق من «منفی دو» است. اگر به من بگویند بعد از اینجا (خانه کتاب) کجا خواهی رفت؟، بدون شک میگویم دوست دارم جایی یک «منفی دو» پیدا کنم و بنشینم فقط کتاب بخوانم.
* جابهجا و بارها گفتهاید که خبرنگاران حوزه کتاب کاری اساسی برای پیشرفت وضعیت کتاب در کشور انجام ندادهاند. مبنای حرفتان چیست؟
این را «جابهجا و بارها» نگفتهام اما اساساً معتقدم سیاستزدگی همیشه فرهنگ ما را تحت تاثیر قرار داده است و ما به جای اینکه اول فرهنگی باشیم و بعد سیاسی، اول سیاسی هستیم و بعد فرهنگی و خیلی وقتها سیاست را بر فرهنگ ترجیح میدهیم. من احساسم این است که علیرغم اینکه برخی خبرنگاران حوزه کتاب ما فوقالعاده ارزشمند و تاثیرگذار کار میکنند، اما عدهای از آنها خیلی علاقهای ندارند که آن «پیچش مو»ها را ببینند و بیشتر دلشان میخواهد حواشی را ببینند که این، خیلی به حوزه کتاب کمک نمیکند.
البته منِ نوعی هم باید همیشه در نظر داشته باشم که کدام یک از مجموعه کارهایی که مثلاً در خانه کتاب انجام میشود، ماندگارتر است. شاید یک کار منِ نوعی در حال حاضر تاثیر آنی و خوبی داشته باشد، اما ماندگاری آن را هم باید ببینم. یک خبر میتواند در لحظه، تاثیری داشته باشد اما آیا تاثیرات این لحظه استمرار خواهد داشت یا نه؟ جواب این سوال خیلی مهم است. من احساس میکنم عدهای از خبرنگاران ما توجه ویژهای به این مسئله ندارند. گفتن ندارد اما واقعِ قضیه این است که تعدادی از خبرگزاریهای ما واقعاً سیاسیاند و نوع نگاهشان، برخوردشان، زاویه دیدشان، سیاسی است.
* به نظرتان مدیران یا همین خودِ شما، سیاسی نیستید؟
حداقل من هیچوقت سیاسی عمل نکردهام و در مجموع، مجموعه کارهایی را که در معاونت امور فرهنگی وزارت ارشاد انجام میشود، سیاسی ندیدهام و خود شخص آقای (سیدعباس) صالحی را هم هیچوقت سیاسی ندیدهام. شاید کسی از این عملکردها برداشت سیاسی کرده باشد که به زعم من، قطعاً غلط بوده و میشود در این زمینه صحبت کرد، اما واقعاً هیچوقت سیاسی نبوده است.
دغدغه ما هم در خانه کتاب هیچوقت این نبوده که X مطرح شود و Y مطرح نشود. همیشه سعیمان بر این بوده که کتاب را ببینیم و کتاب را یک قدم به جلو ببریم. نمیخواهم بگویم این عده از خبرنگاران یا رسانهها قصد و یا غرض خاصی دارند و هیچوقت هم به رسانهها درباره عملکردشان در ارتباط با ما، تذکری یا حتی پاسخی ندادهام چون اعتقادم این است آزادی بیان وجود دارد و رسانه باید بتواند نقد خودش را انجام دهد ولی ما هم باید بتوانیم نظرات خودمان را مطرح کنیم. اما اگر ایرادی هست، ما میشنویم چه بسا آن نظر درست باشد و باعث شود ما عملکرد خودمان را اصلاح کنیم.
* اگر ممکن است احساس خودتان را پس از شنیدن این اسامی یا کلمات ترکیبی در قالب یک عبارت کوتاه بیان کنید:
* نجفعلی میرزایی؟
فوقالعاده دوست داشتنی.
* سیدعباس صالحی؟
مدیرِ مدبرِ خوشاخلاقِ آیندهنگرِ تاثیرگذار.
* علی جنتی؟
وزیر دوست داشتنی و شیرین.
* خبرنگاران کتاب؟
بازوان بدون جایگزین و محرک کتاب.
* سیدفرید قاسمی؟
مردی تمام نشدنی در حوزه کتاب.
* ایرج افشار؟
اسطوره پژوهش در ایران و جهان.
* E-Book؟
واقعیتی شیرین و غیرقابل انکار.
عکس سِلفی؟
یادگاری ماندگار.
منوچهر ستوده؟
یار دیرین افشار و مرد ستودنی تاریخ و جغرافیای ما.
* شمارگان کتاب در ایران؟
واقعیتی که باید بپذیریم.