قتل در پی یک پیشنهاد بی شرمانه!
روزنامه شرق نوشت: مردادماه سال ٩٣ مأموران پلیس با شکایت مردی مطلع شدند جوانی به نام کسرا گم شده است. این مرد که همراه عروسش به سراغ مأموران آمده بود، گفت: به گفته عروسم پسرم از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است.
وقتی مأموران تحقیقات خود را آغاز کردند، متوجه شدند یک روز قبل از اینکه پلیس در جریان گمشدن کسرا قرار بگیرد، در نزدیکی محل زندگی این مرد تصادفی رخ داده و پلیس چند متر جلوتر از محل تصادف جسد مردی را پیدا کرده است که به نظر میرسید ربطی به تصادف گزارششده به مأموران نداشته است. وقتی پلیس از نازیلا همسر کسرا خواست به پزشکی قانونی برود و جسد را شناسایی کند، این زن پذیرفت و بعد از چند دقیقه که از پزشکی قانونی خارج شد تأیید کرد جسد متعلق به شوهرش است.
هرچند نازیلا مدعی بود نقشی در قتل شوهرش نداشته و نمیداند چه اتفاقی افتاده است اما بررسی زندگی شخصی این زن نشان داد او از مدتی قبل با مردی به نام مازیار رابطه داشته است. این در حالی بود که پلیس متوجه شد مازیار دوست صمیمی شوهر نازیلا بوده است. به این ترتیب مازیار بازداشت شد. او در تحقیقات به قتل اعتراف کرد و گفت: من کسرا را به قتل رساندم چون نازیلا را خیلی اذیت میکرد. من و نازیلا در این قتل شریک بودیم و با هم نقشه این قتل را کشیدیم. او گفت: کسرا میدانست من عاشق نازیلا هستم و به خاطر همین مسئله نازیلا را خیلی اذیت میکرد. روز حادثه ما با هم به شمال رفته بودیم. در راه برگشت با نازیلا نقشه کشیدیم که کسرا را بکشیم. من در راه گفتم خسته شدهام و از او خواستم که رانندگی کند. وقتی از ماشین پیاده شد تا از سمت راننده سوار شود، با سرعت از روی او رد شدم و یک بار هم نازیلا از روی او رد شد و اینطوری او را کشتیم.
با توجه به اعترافات این مرد، نازیلا هم بازداشت شد اما او هیچوقت قبول نکرد که در قتل شوهرش نقش داشته است؛ با این حال پرونده با شکایت اولیای دم و صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری استان تهران برای رسیدگی ارسال شد. با محاکمه متهمان، مازیار به قصاص محکوم اما نازیلا از اتهام معاونت در قتل تبرئه شد. رأی صادره مورد اعتراض اولیای دم قرار گرفت و آنها اعلام کردند نازیلا هم در این قتل نقش داشته است. شعبه ١٧ دیوان عالی کشور رأی را مورد بررسی قرار داد و در نهایت رأی را نقض کرد. روز گذشته جلسه رسیدگی به این پرونده در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد تا به اتهام نازیلا رسیدگی شود. در ابتدای جلسه نازیلا در جایگاه حاضر شد؛ او حتی داشتن رابطه با مازیار را هم رد کرد و گفت: مازیار دوست شوهرم بود و به خانه ما رفتوآمد میکرد.
از آنجا که شوهرم به مواد مخدر اعتیاد داشت و شیشه میکشید، مرتب از مازیار پول میگرفت و نمیتوانست آن را پس بدهد. مازیار هم به او گفته بود حالا که نمیتوانی پولهای من را پس بدهی باید بگذاری با همسرت رابطه داشته باشم و اینطوری من از تو پولی نمیخواهم و هرچقدر هم بخواهی به تو پول میدهم. او چندینبار به من گفت که عاشق من شده است و حتی این اواخر همسرش هم از این موضوع مطلع شده بود.
با این حال من مقاومت میکردم و اجازه نمیدادم چنین اتفاقی بیفتد و چندباری هم با شوهرم سر این مسئله بحث کردم. شب حادثه ما به اتفاق مادر و فامیلهای من و مازیار و همسرش به شمال رفته بودیم. در آنجا بود که مادرم از رفتارهای مازیار متوجه شد او به من نظر دارد و سر این موضوع با شوهرم دعوا کرد و گفت تو نباید اجازه بدهی فردی که به همسرت نظر دارد، به خانهات رفتوآمد کند؛ بعد هم به حالت قهر به سمت تهران آمد و ما هم تصمیم گرفتیم برگردیم. وقتی رسیدیم، مازیار با شوهرم تماس گرفت و گفت میخواهد به بازار ترهبار برود و آنجا باید باری را جابهجا کند اما حوصله ندارد به تنهایی برود و خواست تا کسرا هم با او برود.
من دیگر از آنها خبر نداشتم تا اینکه نیمهشب متوجه شدم کلید به در افتاد؛ چون من کلید را روی در گذاشته بودم، نتوانست در را باز کند و من در را باز کردم؛ به هوای اینکه شوهرم است. وقتی وارد شد، دیدم مازیار است او به من گفت کسرا را به قتل رساندم و از من خواست همراهش بروم؛ من نرفتم و او هم گفت اگر به کسی چیزی بگویی یا من را لو بدهی، پای تو را هم به این پرونده باز میکنم.
بعد از گفتههای نازیلا، مازیار برای بیان حرفهایش در جایگاه حاضر شد. او هم مدعی شد نازیلا نقشی در این قتل نداشته و گفت: من عاشق نازیلا بودم و چون او به من بیمحلی میکرد، از دستش ناراحت بودم. من با شوهر او مشکل داشتم و به همین خاطر هم او را کشتم و فکر میکردم اگر کسرا نباشد، نازیلا به من توجه میکند اما باز هم به من بیتوجهی کرد و من هم از ناراحتی و عصبانیت گفتم او هم در قتل نقش داشت و گفتههایم در دادسرا درباره او دروغ بود.
با پایان جلسه رسیدگی هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.