گفتوگو با سرمربی فوتبال ایرانی که راننده کامیون شد +عکس
از صبح پی محمد احمدزاده بودیم؛ مردی که دو سال پیش در لیگ برتر فوتبال ایران فعالیت میکرد و حالا شغل خود را به رانندگی کامیون تغییر داده است.
به گزارش ورزش سه، او بهترین گلزن تاریخ ملوان یکی از اولین خطشکنهای فوتبال شهرستان بعد از انقلاب و البته یکی ازآیندهدارترین مربیان در دوره اول لیگ حرفهای به حساب میآید اما او به هر دلیلی حالا دیگر آن موقعیت امیدبخش و جلبکننده را ندارد. یکسال بعد از جدایی از ملوان دیروز در خبرها خواندیم فوتبال را رها کرده و به رانندگی ماشینهای سنگین روی آورده است. وقتی گوشی را برداشت، پشت فرمان بود و با احتیاط در راه ساری و گرگان میراند. حرفهایمان را خیلی زود شروع کردیم اینکه چه اتفاقی افتاد از فوتبال بیرون رفت. احمدزاده حرفهایش را با لبخندی تلخ آغاز کرد و داستان این روزها را گفت:
* آقای احمدزاده چه اتفاقی افتاد که از فوتبال کنار رفتید؟
** بالاخره این هم قسمت ما بود، خیلی هم ناراضی نیستم. اینجا خودمم و یک ماشین زبان بسته. کارم را میکنم منتی هم بالای سرم نیست لازم هم نیست پیش هر آدمی گردن کج کنم و برای گرفتن شغل و دستمزد کارهایی را انجام بدهم که به شخصیت و سابقهام نمیخورد. به هر حال دنیاست و زندگی پستی و بلندی و پیچ و خم دارد. زندگی همین است، چه اشکالی دارد؟ یک روز گلزنی، یک روز مربیگری و یک روز هم رانندگی کامیون! به هرحال این هم برگی از زندگی است و فقط مهم این است که با شرافت زندگی کنید، اینجا من هستم و کامیونم، به هرحال یک جوری با هم کنار می آییم، به هرحال با هم به نتیجه می رسیم، بدون استرس و بدون اینکه حرمتی شکسته شود.
* این آرامش پیش از این نبود؟
** یک مربی از لحظه ای که وارد این کار می شود استرس دارد تا آخر، اینکه یک بازیکن توپ را گل نمی کند مربی فحش می خورد، بازیکن نمی تواند وظایف خود را به درستی انجام دهد، مربی فحش می خورد، داور بد سوت می زند و نتیجه حاصل نمی شود مربی فحش می خورد، مربیان هم آدم هستند، آنها هم حق دارند در آرامش کار کنند و بتوانند ایده های خود را پیاده کنند، اتفاقی که هرگز در این ایران نمی افتد. باشگاه پول نمی دهد، بازیکن می گوید تا پول نگیرد به میدان نمی رود و وقتی هم می رود کم کاری می کند، مدیران درگیر سیاسی کاری شده اند و طبیعی است که از این فوتبال نمی توان انتظار زیادی داشت.
* مثل اینکه دل پری دارید.
** قطعا همینطور است، همه این ناسزاها و فحاشی ها حرمت شکنی را در پی دارد، متاسفم که بگویم حرمت شکنی در تار و پود فوتبال ایران وارد شده و هر سال هم بیشتر می شود، من از اولین دوره لیگ برتر در این بازی ها حضور داشتم و شاید سابقه ام از خیلی های دیگر بیشتر باشد اما سال به سال دیده ام اوضاع بدتر شده و هیچ اتفاق مثبتی در این باره نیفتاده است.
* اگر برگردیم به 30 سال پیش و به شما می گفتند که 30 سال دیگر راننده کامیون می شوید، چه حسی به شما دست می داد؟
** به شدت برای من ناباورانه بود، حضور در تیم ملی و رسیدن به عنوان آقای گلی و قهرمانی در جام حذفی باعث شده بود تا اگر کسی حرفی این چنینی به من می گفت ابدا باور نکنم، این یک صحبت کاملا عجیب و غیرقابل تصور بود، اما خب باید قبول کنیم که زندگی همین است و هر اتفاقی امکان افتادن در آن دارد.
* مردم شما را در جاده ها می بینند چه واکنشی نشان می دهند؟
** برای همه آنها این اتفاق ناباورانه است، همه من را می بینند و می گویند ما کاملا مطمئن هستیم که شما احمدزاده هستی اما نمی توانیم باور کنیم، همه به من می گویند شما همزاد او هستی.
* وضعیت آشفته فوتبال هم در این تصمیم شما دخیل بود؟
** من یک سال و نیم سرمربی تیم ملی نوجوانان ایران بودم، تیم من با ضربات پنالتی به عنوان چهارمی رسیدیم، ضربات کذایی پنالتی که هر تیم 19 ضربه نواخته بودند، ما در بازی پلی آف و با ضربه پنالتی مغلوب ژاپن شدیم، بازیکن نوجوان بسیار خوبی هم داشتیم که برخی از آنها این روزها در تیم ملی هم تاثیرگذار هستند، تیمی با بازیکنانی همچون حاج صفی، انصاری فرد و حقیقی. پس از آن بازی ها فدراسیون فوتبال یک گزارش هم از من نخواست، کسی نیامد بگوید آقایی که یک سال و نیم سرمربی تیم ملی بوده ای یک برگ گزارش بنویس و شرایط را برای مربی بعدی توضیح بده تا نفر بعدی این تیم بداند نکات ضعف و قوت ما چیست، اما این اتفاق هرگز نیفتاد. می خواهم بگویم فوتبال ایران چنین وضعیت رها شده و آشفته ای دارد. اگر بخواهم بعضی چیزها را بگوید در حیرت می مانید و کلاه از سرتان می افتد، البته اکنون خیلی ها می گویند حالا که احمدزاده در فوتبال نیست این حرف ها را می زند اما من قبلا هم حرف هایم را زدم.
* اکنون در کدام جاده ها رانندگی می کنید؟
بستگی دارد، البته در حال حاضر در مسیر گرگان هستم اما از انزلی به ساری، گرگان، تبریز، اصفهان، آمل و ... هم می روم، البته با توجه به مسیرهایی که می روم هر هفته حداقل دو روز را در انزلی حضور دارم.
* احساس اکنون شما به عنوان کلام آخر چیست؟
** غم! فقط غم دارم.