جمهوری در آستانه فروپاشی؟
به گزارش اقتصادنیوز ، مرکز حقوقی مطالعات اقتصادی خط فقر در جنوب در ماه فوریه گذشته گزارش داد: گروههای بنیادگرای راستگرای آمریکا در سال گذشته (2016)، در مقایسه با موازنه سیاسی پنجاه سال گذشته بهطور موفقیتآمیزی جریان سیاسی موثر را به دست گرفتهاند. این مرکز به اسنادی اشاره میکند که نشان میدهد 900 گروه اشاعه نفرت در ایالاتمتحده فعال شدهاند. سطح ثبات سیاسی آمریکا در گفتمان جاری، بهشدت از استاندارد متعارف، نزول کرده است.
اوایل امسال من از «کیتز ماینز» کارمند فعلی وزارت امور خارجه که قبلا در نیروی ویژه ارتش آمریکا و هیات نمایندگی آمریکا در سازمان ملل متحد، خدمت کرده است، درمورد شرایط نابهنجار آمریکا سوال کردم. او که کارشناس جنگهای داخلی افغانستان، کلمبیا، السالوادور، عراق، سومالی و سودان است، شرایط اجتماعی آمریکا را نگرانکننده خواند. ماینز در ماه مارس گذشته یکی از کارشناسان امنیتی بود که وزارت امور خارجه از او خواسته بود، ارزیابی خود را از احتمال بروز جنگ داخلی دوم در آمریکا ارائه کند. او در ارزیابی خود گفت: احتمال بروز جنگ داخلی در ایالاتمتحده در 10 تا 15 سال آینده 60 درصد است. سایر کارشناسان احتمال بروز جنگ داخلی را از 5 تا 95 درصد پیشبینی کردهاند. معدل پیشبینی کارشناسان امنیتی برای بروز جنگ داخلی در آمریکا 35 درصد بود که پنج ماه قبل از خشونتهای شارلوتزویل صورت گرفته بود.
ماینز به خود من گفت: ما مدام میگوییم که هیچ چیزی اتفاق نخواهد افتاد؛ اما این مساله رخ میدهد. الگوی نزاع مدنی طی شصت سال گذشته در سراسر جهان پیشرفت کرده است. امروزه تعداد کمی از جنگهای داخلی شامل دامهای خطوط جغرافیایی است. بسیاری از درگیریها با قدرت کم اما به همراه خشونتهای سریالی در مناطق مختلف درحال رخ دادن است. تعریف ماینز از جنگ داخلی شامل خشونت در مقیاس وسیع است که شامل عبور از ساختارهای سنتی قدرت سیاسی و نیاز به گارد ملی برای مقابله با آن است.
روز یکشنبه گذشته نیز تری مکآلیف به گارد ملی آماده باش داد و وضعیت اضطراری اعلام کرد. بنا بر تجارب وی درباره جنگهای داخلی در سه قاره ماینز خاطرنشان کرد که پیشبینیاش با لحاظ کردن 5 شرط به وقوع میپیوندد: تمایل به قطبیسازی ملی، بدون ارائه هیچ راهحل آشکار برای حل و فصل کردن، خبرهای تفرقهاندازانه بهطور روز افزون توسط مطبوعات و رسانهها پوشش داده شود و اطلاعات مدام در جریان باشد، نهادهای ضعیف، بهویژه کنگره و دستگاه دادگستری، میهنفروشی یا رها کردن مسوولیت سیاسی توسط رهبر و فرمانده کشور و در نهایت مشروعیتبخشی به خشونت بهعنوان یک «راه» برای انجام گفتمان یا حل اختلافات.
ماینز در فارن پالیسی نوشت: پرزیدنت ترامپ در طول دوران مبارزات انتخاباتی خود از الگوی خشونت بهعنوان راهی برای پیشبرد اهداف سیاسی و اعتباردهی استفاده کرد. او در ادامه نوشت: با توجه به رویدادهای اخیر چپها کاملا آماده ورود به مبارزات هستند. آنارشیستهای شورشی و ضدجهانیسازی نیز در چند منطقه خودی نشان دادهاند. گویی سال 1859 است و هرکسی از چیزی عصبانی است و همگان نیز یک اسلحه در دست دارند. برای اینکه پیشبینیهای ماینز را مورد آزمون قرار دهم به 5 مورخ که متخصص در جنگهای داخلی بودند رجوع کردم.
جودیت گیزبرگ، سردبیر مجله عصر جنگهای داخلی میگوید: وقتی به نقشه ایالتهای آبی (طرفدار دموکراتها) و قرمز (طرفدار جمهوریخواهان) نگاه میکنید و آن را براساس مباحث جنگهای داخلی تجزیه و تحلیل میکنید، میبینید جای دوست و دشمن در جنگهای داخلی هیچ تغییری نکرده است. آنهایی که متحد بودند سرجایشان هستند و آنها که در جنگهای داخلی بودند تکان نخوردهاند. او میافزاید: ما هرگز در مورد نتایج جنگ داخلی و مسیری که کشور باید وارد آن شود توافق نکردهایم. اصلاحات پس از جنگ بسیار تناقضآمیز بود؛ بهویژه اصلاحیه چهاردهم که حفاظت برابر را از سوی قانون لازم میداند و هنوز هم امروزه این قوانین وجود دارند. آیا ما به مردم براساس رنگشان اجازه دادهایم که رای بدهند؟ هنوز پاسخ این سوال را هم به درستی نمیدانیم. او تصریح میکند: آیا تکرار گذشته ما را آسیبپذیر میکند؟ خود نیز دوباره پاسخ میدهد: فکر نکنم شرایطی مثل گذشته حاکم باشد، اما این به آن معنا نیست که ما وارد جنگ فرهنگی نشدهایم.
این مورخ تاکید میکند که آمریکاییها در برابر نژادپرستی، قبیلهگرایی، دیدگاههای متناقصی که پیش روی آنها است، شکنندهاند. نگرانی توام با عصبانیت از تفرقههای عمیق و درگیریهای جدید روزنهای در فرهنگ عامه نیز باز کرده است: در ماه آوریل، سایت آمازون رمان «جنگ آمریکایی» را که به جنگ دوم داخلی آمریکا اشاره دارد، بهعنوان بهترین و پرفروشترین کتاب ماه معرفی کرد. رون چارلز در مقالهای در واشنگتنپست نوشته است: در سراسر این صفحات زخمی وجود دارد که موجب میشود با نهایت عصبانیت عصر ترامپ را بررسی کنیم: یک ملت که از طریق ایدئولوژی انطباقناپذیر و بهوسیله سوءظنهای گسترده منحرف شده است... هر دو خجالتآور و وحشتناک است. در بخش نقد کتاب تایمز نیز نوشته شده بود: کارکرد داستان همین است، زمانی برای بودن. نویسنده کتاب هم کسی جز عمر العقاد نیست که در مصر زاده شده و کتابهایی هم از جنگ در افغانستان، بهار عربی و اعتراضهای فرگوسن دارد و در روزنامه گلوب اند میل کانادا نیز فعالیت میکند.
پیش از شارلوویتز، دیوید بلایت، استاد تاریخ در دانشگاه ییل، از پیش برای ماه نوامبر قصد داشته کنفرانسی با موضوع «تفرقه آمریکایی، الان و آینده» برگزار کند. پرفسور بلایت میگوید: خطوط مشابه و قیاسها همواره خطرناک هستند اما ما نهادها را تضعیف کردهایم. در این میان ما نه تنها احزاب را به سمت دوقطبی شدن پیش بردهایم بلکه احزاب را در معرض نابودی نیز قرار دادهایم. اتفاقاتی که در سال 1850 افتاد. او تصریح میکند: بردهداری بیش از 15 سال باعث شد تا دو حزب عمده سیاسی از هم جدا شوند.
حزب ویگ نابود شد که البته بعدها حزب جمهوریخواه جایگزین آن شد و حزب دموکرات را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کرد. سپس این مورخ به قانون تامین خدمات درمانی اشاره میکند و میگوید: به عملکرد هر دو حزب خوب نگاه کنید. بلایت میافزاید: وقایع 1850 برای آمریکا چندان خوشایند نبود و در شوکی از حوادث فرو رفت؛ از جمله قانون فرار برده، رای دادگاه علیه تصمیم «درِد اسکات»، حمله جان براون و حتی جنگهای آمریکا و مکزیک. بلایت میگوید: هیچکس این موارد را پیشبینی نمیکرد. اما آنها به اجبار مردم خود را تغییر دادند.
بلایت ادامه میدهد: حالا مردم ما نیز دچار همین تغییرات اجباری شدهاند. در حال حاضر انتخاب ترامپ یکی از همین نشانهها است و ما هنوز در پیچ و خم حساب و کتاب کردنهایمان هستیم. اما این چیز جدیدی نیست. ما با انتخاب باراک اوباما فکر کردیم که مسیر تازهای را توانستیم بپیماییم اما اصلا اینگونه نبود. او میگوید: یک مقاومت غیرقابل توصیف وجود دارد تا از مسیر درست حرکت نکنیم و سپس داستانهای سریالی پلیسها پیش میآید و مانند بمبهایی عملنکرده در گذشته هماینک منفجر میشود. این مصائب تنها به قطبیسازی نژادی مربوط نمیشود و دربرگیرنده تنشهای هویتی هم هست.
بلایت تاکید میکند: ما میدانیم که در معرض خطر جنگهای داخلی یا چیزی شبیه آن قرار گرفتهایم. زمانی که یک انتخاب، یک مصوبه، یا یک رویداد یا اقدامی از طرف حکومت یا افراد رده بالا صورت میگیرد، کاملا از سوی یک حزب غیرقابل توجیه بهحساب میآید و از سوی حزب دیگر بسیار مهم و قابلتوجه میشود. او میگوید: ملت شاهد تغییرات تکاندهنده در آستانه جنگ داخلی بود و در دوران حقوق مدنی شاهد ناآرامیهای اواخر دهه 1960 و جنگ با ویتنام بود. او میافزاید: این مسائل حتی در سال 2000 در دوران بوش و گور اتفاق نیفتاد، اما شاید به آن مرحله نزدیک شده بودیم. این غیرقابل تصور است که اکنون میتواند اتفاق بیفتد.
بلایت میگوید: تضعیف نهادهای سیاسی در تغییر افکار عمومی در دهه 60، نقش عمدهای داشت و درحال حاضر نیز نظر آمریکاییها را درباره اعتبار موسسات تغییر داده است. امروز هم کداممان پای ایمان خود ایستادهایم. شاید افبیآی؟ خندهدار نیست؟ او میافزاید: با این همه مردان نظامی که ترامپ گرد هم آورده است، ما امیدواریم که ترامپ یک ادله مناسب برای استفاده از آنها در دولت خود داشته باشد. دیگر رئیسجمهور، رئیسجمهوری نمیکند.
کنگره در جای خود قرار ندارد که آن هم با کژکاریهای فراوان روبهرو شده است و در آنجا مردانی گرد هم آمدهاند که وظیفهشان گویی این است که ما را در تفرقه نگه دارند. حتی دادگاه عالی ما هم سر جای خود قرار ندارد و آن نیز بهشدت سیاسی شده است. جورجی داونز، مورخ دانشگاه کالیفرنیا میگوید: در عصر بیداری شارلوتزویل صدای واحد از سوی سیاستمداران در محکومیت آن حوادث دلگرمکننده بود اما این دلیل بر آن نمیشود که ما مجددا در مسیر درست قرار گرفتهایم.
در طول جنگ داخلی، بسیاری از سیاستمداران جنوبی و حتی جفرسون دیویس نیز در نهایت کار خود را بهعنوان رهبران کنفدراسیون تمام کردند. اگر جامعه دوشقه باقی بماند، سرآخر سیاستمداران هم مجبور به انتخاب میشوند. داونز بر این باور است که نئونازیها یا سفیدبرترپندارها بیشتر از اینکه معمار باشند پیامآوران فروپاشی بالقوه جمهوری هستند.
ترجمه و تنظیم از حسین موسوی