بقایی با آن زنبیل قرمز تبدیل به یک قهرمان خواهد شد؟
زنبیل قرمز او شامل دفاعیاتش در برابر اتهام «تصرف غیرمجاز، اختلاس و تبانی در معاملات دولتی» و گم کردن دو میلیون یورویی است که به گفته آقای اژهای دست ایشان بوده و حالا معلوم نیست کجاست.
آنچه در دادگاه گذشته بر ما معلوم نیست، اما حرف آقای بقایی را که میگوید جرات نمیکنند دادگاه را علنی برگزار کنند همه شنیدهایم. نامه محمود احمدینژاد در دفاع از او هنوز در خاطرمان هست؛ نامهای که دادستان تهران آن را «توهینآمیز و کذب» دانست و در آن «به گونهای ادعا شده بود که گویا این متهم را در زندان هارونالرشید یا گوانتانامو نگه داشتهاند.» . اما با دیدن این نمایشها و فریادها و انتقادها یک سوال اساسی در ذهن ما جان میگیرد. دلیل مماشات با این نحله سیاسی در ایران که اصولگرایان نام جریان انحرافی را برایش انتخاب کردهاند، چیست؟
اینها که در انتخابات ریاستجمهوری جلوی چشم مردم رای باطله به صندوق میاندازند، ٨ سال فعالیتشان در قوه مجریه هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد و از هر تریبونی هم که به دست میآورند آنچنان درباره سیستم سیاسی ایران حرف میزنند که مخالفان نظام هم شگفتزده میشوند چرا از نهایت رأفت و تساهل و تسامح برخوردارند؟
برخی از مفسران جواب این سوال را جمله «من افشا خواهم کرد» میدانند که هرازگاهی از زبان این افراد شنیده میشود؛ در اختیار داشتن ناگفتههایی که جلوگیری از بازگو کردن آنها، حریم امنی برای اعضای این حلقه فراهم کرده است بهگونهای که جرایمشان با مجازاتشان بیتناسب به نظر میرسد. صد لقمه میخورند که می غلام است آن را، اما کسی هم کاری با آنها ندارد. درحالی که در میان اصلاحطلبان افرادی بودهاند که به دلیل گفتن حرفهایی کمتر از اینها مضیقههایی سختتر را تحمل کردهاند.
اهرم فشاری به نام «افشای ناگفتهها» نخستین بار نیست که مطرح میشود، همیشه چهرههای سیاسی بنا به مسوولیتها و سمتهایی که در این ٣٨ سال داشتهاند با موارد مگویی مواجه بودند که فکر میکنند دانستن آن موارد برای آنها مصونیت میآورد.
واقعیت این است که نظام اکنون در دهه چهارم عمرش چنان بحرانهایی را از سر گذرانده که افشاگریهای افرادی متهم به انواع اختلاس و فساد مالی توان زیادی برای آشفته کردنش ندارد. اگر آنها با چنین اتهاماتی روبهرو نبودند، به پاکدستی و مهرورزی و عدالت التزام عملی داشتند، شاید قصه فرق میکرد اما در حال حاضر گفتن «من افشا میکنم» و «من منتشر خواهم کرد» نه کسی را در حکومت نگران میکند نه در میان مردم خریداری دارد.
پاسخ دیگری هم میتوان به چرایی عدم برخورد با این حلقه داد و آن این است که اهمیت این گروه سیاسی آنقدر زیاد نیست که نظام هزینه اپوزیسیون کردن آنها را بپردازد. منظور از اهمیت سیاسی چیست؟ تئوری که بتوان حول آن گفتمانی را تشکیل داد، تئوریسینهایی که قادر به مفصلبندی تفکر خاصی باشند و بدنه اجتماعی که حاضر باشد برای آن فکر و ایدهها هزینه بپردازد.
این حلقه کدامیک را دارد؟ تئوری فکری که از کوروش تا امام زمان را شامل شود یا مبتنی بر «ما درختیم» و «منتظر بهاریم» باشد توانایی تبدیل شدن به یک گفتمان سیاسی را ندارد.
عدالتی که مبتنی بر صدقه دادن از کیسه بیتالمال باشد و نهایتا به پس گرفتن همان پولها از طریق اعلام شمارهحساب منتهی شود هر چه باشد نامش عدالت نیست. تجربه رد صلاحیت چهرههای برجسته این جریان در انتخابات ریاستجمهوری و بیتاثیر بودن این رد صلاحیتها بر روند انتخابات نشان داد که بدنه اجتماعی فرودست مشتاق و محتاج یارانه، برایش فرقی نمیکرد که این کلمه را از زبان چه کسی میشنود.
اعتصاب غذا، اصرار بر رفتن به سلول انفرادی، رفتن به در زندان اوین و استقبال از بقایی مانند یک قهرمان سیاسی، گفتن حرفهای عسس لطفا با من برخورد کن، خبرهای نامعتبری که هرازگاهی از جو امنیتی درب منزل این افراد منتشر میشود همه تلاشهای نافرجامی بوده که نشان میدهد مزاری که آنها بر سرش گریه میکنند، فاقد مرده است. وقتی گروهی استعداد حضورشان در لطیفهها بیش از فایدهشان در عرصه سیاست باشد چرا باید زحمت بیهوده کشید و به آنها اعتباری را داد که فاقدش هستند.